نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
عهد و پیمان و وفاداری و دلبندی و یاری
زخم شمشیر اجل به که سر نیش فراقت
کشتن اولی تر از آن کم به جراحت بگذاری
تن آسوده چه داند که دل خسته چه باشد
من گرفتار کمندم تو چه دانی که سواری
کس چنین روی ندارد تو مگر حور بهشتی
وز کس این بوی نیاید مگر آهوی تتاری
عرقت بر ورق روی نگارین به چه ماند
همچو بر خرمن گل قطره باران بهاری
طوطیان دیدم و خوشتر ز حدیثت نشنیدم
شکرست آن نه دهان و لب و دندان که تو داری
ای خردمند که گفتی نکنم چشم به خوبان
به چه کار آیدت آن دل که به جانان نسپاری
آرزو میکندم با تو شبی بودن و روزی
یا شبی روز کنی چون من و روزی به شب آری
هم اگر عمر بود دامن کامی به کف آید
که گل از خار همیآید و صبح از شب تاری
سعدی آن طبع ندارد که ز خوی تو برنجد
یا به نزد خویشتن راهم بده
یا مجال ناله و آهم بده
از دهانت چون نمییابم نشان
بوسهای زان روی چون ماهم بده
تشنهٔ چاه زنخدان تو شد
جان من، آبی از آن چاهم بده
غربت من در جهان از بهر تست
قربت خاصان درگاهم بده
دوش میگفتی: ز من چیزی بخواه
بوسهای زان لعل میخواهم، بده
هر چه از من خواستی یکسر تراست
از تو من نیز آنچه میخواهم بده
یا خیال خود به خواب من فرست
یا دلی بیدار و آگاهم بده
گنج وصلت هم درین ویرانهاست
آن چنان گنجی ز ناگاهم بده
بر بساط آرزو چون اوحدی
شاه میخواهم ز رخ، شاهم بده
با سلام مجدد در چهار بیت امروز اول از رنگارنگ 214 ب و سپس از 215 یک بیت و سپس دو
بیت از بزنامه 216 و 216 ب رنگارنگ تقدیم عزیزان می شود با تشکر دربندی
در سينه دلم گم شده تهمت به كه بندم غير از تو در اين خانه كسي راه ندارد
زخم شمشير اجل به كه سر نيش فراقت كشتن اولي تر از آن كم به جراحت بگذاري
يا به نزد خويش راهم بده يا مجال ناله و آهم بده
يا تو را من وفا بياموزم يا من از تو جفا بياموزم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر