۱۳۹۰ بهمن ۱۲, چهارشنبه

[گروه لیمو:8276] متن شعری از فهیمه اعظم

شعر "آرزوی درخت" از شاعر "فهیمه اعظم"
باز درخت ،آرزوی تازه در سر داشت
برگ وبر داشت
ریشه تر داشت
پرتو آفتاب روشن داشت
باز اما ،آرزوی دیگر داشت
مرد هیزم شکن که رد میشد
تنه اش سرد میشد و - میلرزید-
برق دندان اره برقی را
بانگاهی ز مرد میدزدید
حس برانی دهان تبر
بر سرش شور تازه ای میداد
دردلش هی خدا خدا میکرد
تا ک هیزم شکن،
ب او شود نزدیک.
آرزو داشت مثل آن درخت بزرگ
اره با او آشنا گردد
با تبر، تکه تکه اش سازند
درد شیرین او دوا گردد


آرزوی درخت ،مبهم بود
بعد از آن چه؟
هر چه بادا باد.
برگ دفتر شود یا هیزم
میز و تخته یا ک چوب مداد


آرزوی درخت یک روزی
عاقبت میشود تعبیر
بعد آن آرزوی دیگری شاید
روی ذهنش میشود تصویر

مشاهده شعر در سایت شعرنو http://shereno.ir/file.php?id=141900

www.shereno.com

--
***من «فکر» می کنم؛ پس در «عبادتم»!***
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
 
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر