۱۳۹۱ خرداد ۸, دوشنبه

{تفريح و سرگرمي}, [15832] کمپوت


داشتيم تو جبهه مصاحبه مي گرفتيم، كنارم ايستاده بود كه يكهو خمپاره آمد
نگاه كردم ديدم تركش بهش خورده و افتاده زمين. دوربين را برداشتم، خودش را سوژه كردم. بهش گفتم تو اين لحظات اگه حرفي، صحبتي داري بگو...در حالي كه مثل هميشه لبخند روي لبش بود، گفت:
من از امت شهيد پرور ايران يه خواهش دارم! اونم اينه كه وقتي كمپوت مي فرستيد جبهه، خواهشن پوستشو، اون كاغذ روشو نكنيد!!
بهش گفتم: بابا اين چه جمله ايه؟! مسخره بازي در نيار قراره از تلويزيون پخش بشه ها! يه جمله بهتر بگو!
با همون لهجه اصفهانيش گفت: اخوي، آخه نمي دوني كه تا حالا سه دفعه به من رب گوجه افتاده!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر