۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

روشنک

درود بر یاران گلها
من نیز همچو دیگر دوستان جویای خبری از گوینده قابل رادیو گلها
خانم روشنک هستم
اگر دوستان خبری دارند بنده نوازی کنید.
این غزل هدیه به خانم روشنک و یاران مهربان گلها

باغ گلها
یاد آن روزی که بودی باغ گلها شادمان
زنده بودی و پراز جان از تلاش باغبان
عشق می جوشید از برگ و گل رنگین تو
صد هزاران بلبلانت مست از گل نغمه خوان
میرسید از هر طرف بوی گلی مستی فزا
بر سر آن گل هزار و بلبلان مدهوش آن
بود پیوندی میان هر گل و بلبل خدا
از صدای روشنک می خواست این پیوند جان
سوز گفتارش مرا تا اوج رویا می کشید
همچو ذره میشدم ره پوی اوج آسمان
رفت آن باغ و به تاریکی رسیده روشنی
جای آن گلها شده اکنون زمینی خار دان
لیک بوی گل نرفت از خاطر مجنون ما
روشنک هست و گل و بلبل همیشه جاودان
هر شبم دست دعا بهر تو دارم تا سحر
تا که باشی زنده و سرخوش به هر جای جهان
روشنک امید را امید دیدار تو هست
تا به روزی که شود در خاک جسم من نهان
شعر:امید قادری صفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر