"طر ح هدفمند کردن یارانه ها"، اهداف اقتصادی و انگیزه ها سیاسی پشت پرده |
- "طر ح هدفمند کردن یارانه ها"، اهداف اقتصادی و انگیزه ها سیاسی پشت پرده
- مادران پارک لاله : حبیب اله لطیفی پور فرزند کرد ما را اعدام نکنید
- بیانیه ی شماره ۸ کمپین سراسری نجات حبیب الله لطیفی : انتقال بازداشت شدگان به قرنطینه زندان عمومی سنندج
- باند احمدی نژاد در پی چیست؟
"طر ح هدفمند کردن یارانه ها"، اهداف اقتصادی و انگیزه ها سیاسی پشت پرده Posted: 30 Dec 2010 08:37 AM PST روز یک شنبه ۲۸ اذر ۸۹ در شرایطی طرح موسوم به "هدفمند کردن یارانه ها"، توسط دولت احمدی نژاد، در یک شرایط امنیتی و پلیسی به اجرا در امد، که رژیم جمهوری اسلامی در این شرایط از هر لحاظ نسبت به سال های قبل تضعیف شده است. شرایطی که رژیم در ان قرار گرفته است، ناشی از بحران اقتصادی سرمایه داری جهانی، تحریم های اقتصادی بر رژیم ایران، بحران سیاسی ناشی از ضعف اسلام سیاسی در منطقه و تشدید این بحران در ایران بعد از گذشت دو سال، از اعتراضات توده ایی سال ۸۸ به (بهانه ی نتیجه ی انتخابات دور دهم ریاست جمهوری در ایران)، است. این طرح در شرایطی به اجرا در می اید که رژیم جمهوری اسلامی دوران بسیار سختی را از سر می گذراند. در این مقطع این رژیم بعد از جان به در بردن، از یک اعتراض توده ای وسیع و میلیونی که، در نبود یک رهبری رادیکال و خلاء یک حزب کمونیستی و کارگری قدرتمند، دوباره به خود امده و در پی عملی کردن طرح های اقتصادی برای عقب راندن مبارزات سیاسی مردم است. متاسفانه اعتراضات سال ۸۸ همان طور که اشاره شد در نبود یک حزب کمونیستی و کارگری قدرتمند،با یک تشکیلات وسیع کمونیستی در داخل ایران، که وزن مبارزات خود را بر ان قرار داده باشد، نتوانست در یک ریل رادیکال و کارگری قرار بگیرد و در شریط کنونی ما شاهد اعتراضاتی با این وسعت نیستیم، هر چند اعتراضات مردم معترض ایران به سیاست های رژیم جمهوری اسلامی و کل حاکمیت هر روزه وجود داشته، وجود دارد و وجود خواهد داشت و اعتراضات این اواخر به اجرای طرح حذف سوبسید ها و تلاش رژیم برای اعدام حبیب الله لطیفی، خود موید این امر است، که اعتراضات مردم ایران خاتمه نیافته و همچنان ادامه دارد. باید اشاره کنم که سیاست سرکوب، ارعاب و توحش رژیم جمهوری اسلامی در طول سه دهه، از حاکمیت این رژیم، کارساز نبوده و رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی، بعد از ناکامی از سیاست سرکوب، کشتار وارعاب ناچارا، راه حل اقتصادی(حذف سوبسید ها)،خصوصی سازی و غیره را به عنوان سیاستی مناسب برای تعرض اشکار، به معیشت کارگران و زحمتکشان جامعه برگزیده و بدین وسیله در عین تعرض بی وقفه، به معیشت طبقه ی کارگر، این طبقه را ناچار می کند که به جای پرداختن به اعتراض و تلاش برای تحمیل، خواسته هایش، بیشترین وقت خود را صرف تامین معیشتش کند و عملا میدان مبارزه را با فشار اقتصادی بر او تنگ کند. هرگونه تن دادن به اجرای این طرح و طرح های مشابه، یک عقب نشینی سیاسی به طبقه ی کارگر و مبارزات ازادی خواهانه در سراسر ایران است. باید اشاره کنم، علیرغم تبلیغات ضد امپریالیستی و ضد سرمایه داری اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی، در زمینه ی رابطه به امریکا و سرمایه داری جهانی، عملا، با اجرای این سیاست رژیم، در تلاش برای گام برداشتن به طرف یک نظام سرمایه داری متعارف غرب و ادغام شدن در بازار جهانی سرمایه است. رژیم ناچار است برای جلوگیری از فروپاشی خود، به سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، تن بدهد و این راه حل را، به عنوان یک راه حل اقتصادی برای تعرض به معیشت طبقه ی کارگر و ادغام شدن در بازار ازاد سرمایه جهانی، همچنین به عنوان یک راه حل سیاسی برای عقب راندن مبارزات ازادی خواهانه ی اکثریت جامعه ی ایران، به خصوص طبقه ی کارگر، برگزیند. اجرای سیاست حذف سوبسید ها مانند سیاست خصوصی سازی ، اصل ۴۴ قانون اساسی و دیگر سیاست های رژیم در این زمینه، در راستای سیاست های دیکته شده ی بانک جهانی و صندوق بین المللی پو ل، همچنین در راستای سیاست های رژیم های سرمایه داری غرب، و کپی برداری از سیاست های ریاضت کشی اقتصادی، در این کشورها در اواخر دهه ی ۸۰ و اوایل دهه ی ۹۰ میلادی تا به امروز، می باشد. با این سیاست ها تلاش می شود، تا ایران به سمت یک نظام سرمایه داری لیبرالی و ادغام شدن در بازار جهانی سرمایه داری ازاد برود و در سیاست نیز به سیاست های سرمایه داری جهانی تن بدهد. به نظر من برخلاف تبلیغات عوامفریبانه ایی که رژیم جهل و جنایت سرمایه داری اسلامی، در طول سه دهه ی گذشته، در مورد سرمایه داری جهانی و امپریالیسم بیان کرده و می کند، عملا ما می بینیم، که ارتباط تنگاتنگی بین، منافع واقعی اسلام سیاسی و سرمایه داری اسلامی با منافع لیبرالیسم جهانی و غرب وجود دارد. رژیم اسلامی سرمایه، اگر بخواهد نظامش را از گزند انقلاب اجتماعی و سرنگونی، حفظ کند، ناچار است در سیاست های خود بازبینی کند و در بسیاری مواقع به نفع سرمایه ی جهانی عقب نشینی کند. تبلیغات گسترده ی اصلاح طلبان حکومتی در سالیان گذشته زیر نام گفتگوی تمدن ها و در حقیقت گفتگوی بی تمدن ها، تلاش های دولت خاتمی برای تماس با کشورهای غربی، نشست های پیاپی با سران رژیم های سرمایه داری غرب و غیره و غیره همه و همه در راستای حفظ نظام جمهوری اسلامی از خطر فروپاشی بوده و سیاست های امروز جناح سبز هم همینطور است. امروز هم ،اگر اصلاح طلبان حکومتی به ظاهر روکش ازادی خواهی به کشیده ، ظاهر دمکرات به خود گرفته و به عنوان یک شبه اپوزیسیون خودی درون حاکمیت، ظاهر می شوند، تنها و تنها به خاطر تلاش برای حفظ رژیم از خطر فروپاشی و انقلاب اجتماعی است. تمام جناح های سرمایه داری با ارازل و اوباش اصلاح طلب و اصول گرا بر سر یک مسئله با هم توافق نظر دارند، و ان هم حفظ رژیم اسلامی از خطر فروپاشی و انقلاب اجتماعی به هر قیمتی است. اگر حفظ رِژیم به ناچار انها را با تناقضات سیاسی شدیدی و با خطر به زیر سوال رفتن ایدئولوژی کثیف اسلامی سیاسی هم تمام شود، انها حفظ رژیم را بر ایدئولوژی اسلام ترجیح می دهند. در دنیای بعد از فروپاشی بلوک شرق و سرمایه داری دولتی، عملا دنیا وارد فاز جدیدی شده است و سرمایه داری در ابعاد جهانی تر به سیاست های تعرضی خود ادامه می دهد. در این مقطع است که ما از طرف نئولیبرالیزم جهانی، شاهد تعرض پی در پی، به دستاوردهای طبقه ی کارگر در کشورهای غربی هستیم. با جهانی شدن سرمایه و ظهور نئولیبرالیسم ، اتویپی هایی مانند بورژوازی ملی و مترقی، یکی پس از دیگری همچون حباب روی اب ترکید و تمام جوامع موسوم به سرمایه داری ملی، یکی پس از دیگری در بازار جهانی سرمایه و رقابت ازاد ادغام شدند. شرایط اقتصادی و اجتماعی حاکم، بر نظام سرمایه داری و جهانی شدن، باعث شد که هیچ کدام از دولت های موسوم به ملی، تاب مقاومت در برابر سلطه ی سرمایه جهانی را نداشته و یکی پس از دیگری به عرصه ی رقابت ازاد سرمایه داری جهانی، پیوستند. در این راستا، انقلاب ایران، که تو سط ضد انقلاب ارتجاعی اسلام سیاسی با فرمال ضد امپریالیستی و به شیوه های عوامفریبانه،( علیرغم دخالت مستقیم امپریالیسم امریکا و غرب در به قدرت رسیدن اسلام سیاسی)، مصادره شده و در قالب یک سرمایه داری ملی و نیمه دولتی که ظاهرا از ادغام شدن در بازار جهانی سرمایه در هراس بود، به زندگی ننگین خود لنگان لنگان ادامه داده و می دهد. اما زمانی که مسئله ی موقعیت رژیم اسلامی و خطر فروپاشی این نظام در میان باشد، نه تنها ناچار است، به طرح های سرمایه داری ازاد پناه ببرد، بلکه در سیاست نیز با عقب نشینی های پی در پی این نظام بر سر مسائل مختلف روبرو هستیم. نمونه ی ان، عقب نشینی رژیم در زمینه ی مسائل هسته ایی و تند روی های احمدی نژاد در مورد نابودی اسرائیل است. تلاش برای اجرای طرح حذف سوبسید ها و ازاد ساز ی قیمت ها، از همان دوران رفسنجانی مطرح شد و با پیگیری بیشتر توسط اصلاح طلبان حکومتی، علیرغم ،تقریبا حدود یک دهه تلاش این جریان، در حاکمیت وسالها تلاش به عنوان جناح "چپ" بیرون از حاکمیت، با تمام دار و دسته اش ، نتوانست عملی شود و بلاخره این سیاست توسط دولت موسوم به اصولگرایان و احمدی نژاد پیگیری شد. دولت احمدی نژاد، که به ظاهر خود را ضد امریکایی و ضد منافع سرمایه داری بازار ازاد نشان می دهد، در این سالیان با پیگیری های بیشتری برای اجرای این طرح و طرح های مشابه، قدم های عملی برداشته است و در این اواخر اجرای این طرح را عملی نمود. دولت اصولگرایان،در چند سال اخیر، ابتدا با تلاش برای اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی، در پی خصوصی سازی سرمایه های دولتی بود. این دولت در تلاش بود به این شکل به معیشت مردم تعرض نماید و استثمار طبقه ی کارگر را دو چندان کند. در این زمینه می توانید به مقاله ی مهدی گرایلو تحت عنوان، توافقات اقتصادی و تناقضات سیاسی، نگاهی به در مورد اصل ۴۴ قانون اساسی، مندرج در نشریه ی خاک مراجعه نمایید. سپس با تلاش برای اجرای حذف سوبسید ها ، ابتدا با تبلیغات ریاکارانه و عوامفریبانه ی دولت نهم، در زمینه ی نقدی شدن سوبسیدها و دادن ماهانه ۴۰ هزار تومان پول نقد به جای سوبسید کالاها، به هر نفر ایرانی از "دهک " های پایین جامعه، تلاش شد، که این طرح در بین مردم به عنوان یک طرح مناسب و به نفع مردم جلوه داده شود، اما بعد از دو سال از مطرح کردن این طرح،به دلیل هراس از شورش های اجتماعی ای که منجر به سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی شود، ناچار شدند، اجرای این طرح را به تعویق بیاندازند، تا بتوانند در یک شرایط امنیتی و پلیسی این طرح را اجرا کنند، در شرایطی که، رژیم توانایی سرکوب را داشته باشد،که در صورت مقاومت توده ایی با نیروهای ضد شورش صفوف متشکل مردم را پراکنده کنند. باید اشاره کنم که رژیم جمهوری اسلامی اگر قرار است، به کارگران و زحمتکشان پول بدهد، پس چه ترسی از "شورش گرسنگان" که همان به میدان امدن طبقه ی کارگر است، دارد؟ چرا اجرای این طرح را در یک فضای امنیتی کامل در شرایطی که بیشتر خیابان ها مملو از پلیس و لباس شخصی هاست، به مردم اعلام می شود؟ چرا با گران تر شدن کالاها در اولین روزهای اجرای این طرح ما شاهد درگیری های خونین و اعتصاب تاکسی رانان و رانندگان کامیون در مناطق مختلف کشور هستیم؟ و چراهای دیگری از این قبیل؟ این تبلیغات سران نظام در زمینه ی دادن پول نقد به "دهک"های پایینی جامعه یعنی کارگران و زحمتکشان، کمترین توهمی در انها(طبقه ی کارگر و مردم زحمتکش)،ایجاد نکرده و مردم در سطح وسیع به سیاست های پشت پرده ی اجرای این طرح و طرح های مشابه پی برده اند و به خوبی میدانند، در صورت عملی شدن این طرح و طرح های مشابه وضعیت اقتصادی مردم ، نه تنها بهبودی پیدا نمی کند، بلکه فقر مطلق گسترش پیدا کرده و مردم از لحاظ اقتصادی با وضعیت های وخیم تر و فلاکت بار تر از وضعیت کنونی روبرو می شوند. مردم به خوبی می دانند که رژیم اسلامی با اجرای این طرح می خواهد پیامدهای ناشی از بحران اقتصادی و سیاسی، نظام کثیف سرمایه داری اسلامی را به دوش کارگران و زحمتکشان بیاندازد و بدین گونه خود را از زیر فشار ناشی از این بحران ها و تحریم های اقتصادی تا حدودی خلاص دهد. بر کسی پوشیده نیست و همان طور در سایت های مختلف وابسته به رژیم اشاره شده است، با اجرای این طرح دولت می تواند در یکی دو سال اینده، هزینه های میلیارد دلاری را به خزانه ی دولت برگرداند و با کاهش هزینه های دولتی تا حدودی در رفع بحران موفق باشد. در این شکی نیست که رژیم برای برگرداندن این هزینه های هنگفت و سرسام اور به خزانه ی دولت، باید به معیشت طبقه ی کارگر و اکثریت مردم جامعه ،تعرض کند و این تعرض افسار گسیخته، برای طبقه ی کارگر و ستمکشان جامعه غیر قابل قبول است، به همین دلیل است که اجرای این طرح در یک فضای کاملا امنیتی به مردم اعلام می شود. با اجرای طرح موسوم به هدفمند کردن یارانه ها، نه تنها جناح به ظاهر "اپوزیسیون" اصلاح طلبان حکومتی، اعتراض نموده، بلکه در بین جناح راست و حاکم حکومتی هم جنب و جوش هایی در مخالفت با اجرای این طرح به راه افتاده است. اعتراض شریعتمداری به اجرای این طرح، نشان از شکاف در جناح حاکم و در بین ارازل و اوباش سپاه پاسداران است. لازم به ذکر است مخالفت های سران مرتجع اصلاح طلب به دو دلیل اساسی صورت گرفته است:۱. انها اجرای این طرح را در این شرایط، زود رس می دانند،البته نه به خاطر اینکه با اجرای ان مخالف هستند، بلکه به خاطر اینکه به خوبی می دانند، با اجرای این طرح اعتراضات مردمی قالب رادیکال تری، به خود خواهد گرفت، و در این بین انها که بر روی پایین بودن اگاهی طبقاتی کارگران و جنبش های نرم و اصلاح طلبانه ای که در چارچوب جمهوری اسلامی حرکت می کند، سرمایه گذاری کرده اند سرشان بی کلاه خواهد ماند و با سرنگونی نظام، انها نیز به عنوان کسانی که در به بیراهه بردن اعتراضات مردمی، کشتن کمونیست ها و قتل عام زندانیان سیاسی به طور دسته جمعی در دهه ی ۶۰، سلب ازادی از مردم جامعه، ترویج خرافه پرستی و غیره نقش داشته اند به عنوان مجرم ،در دادگاههای انقلابی مردمی محاکمه خواهند شد. در غیر این صورت باید گورشان را گم کنند و در کشورهای اسلام زده چون لبنان و فلستین پناهنده شوند. ۲.مخالفت انها با اجرای این طرح، انها را به صورت، یک شبه اپوزیسیون، هر چند در سطح بسیار ضعیف و در چارچوب جمهوری اسلامی،باقی نگه می دارد، تا بدین گونه بتوانند در اعتراضات اینده مردمی نقش توهم پراکن را داشته باشند و از رادیکال شدن اعتراضات جلوگیری کنند. به نظر من با توجه به ماهییت اصلاح طلبان حکومتی و کل طیف های اسلام سیاسی، مردم به خوبی میدانند که هر کدام از جناح های جمهوری اسلامی بر سرکار باشند، یک سیاست واحد را دنبال می نمایند ان هم حفظ جمهوری اسلامی از گزند وقایعی که می تواند به سرنگونی این رِژیم بیانجامد. در این شکی نیست که اگر انها سر کار بودند، این سیاست ها را به شیوه های دیگر پیش می بردند، تا بتوانند به عمر جمهوری اسلامی چند سالی اضافه کنند، چون با توجه به بحران نظام سرمایه داری در سطح جهانی و بحران سرمایه داری اسلام سیاسی، و با توجه با توجه به وضعیت بحرانی رژیم بعد از اعتراضات دو سال گذشته، این بحران در ایران حالت مضاعفی به خود گرفته است. جمهوری اسلامی و کل سرمایه داری جهانی راهی جز تعرض به معیشت طبقه ی کارگر برای ادامه ی حیات خود ندارند. بنابراین اصلاح طلبان حکومتی که بیشتر از هر جریانی به فکر حفظ این نظام هستند و خواهان بازگشت به دوران ارتجاع و کشتار خمینی هستند، به خوبی میدانند که باید برای ماندگاری این نظام به اجرای این طرح ها و طرح های از این قبیل تن بدهند. در این شرایط، که جمهوری اسلامی، ضعیف تر از هر زمانی شده است و از بحران اقتصادی، بحران سیاسی و بحران "مشروعیت" (بحران مقبولیت اجتماعی)، رنج می برد، چه راهکاری می تواند به عنوان یک راهکار طبقاتی و مناسب برای سرنگونی این نظام مناسب باشد؟ برخلاف تبلیغات پوپولیستی برخی از جریانات چپ در مورد، سازمان دادن اعتصاب " توده ایی" که از نظر من این واژه ها و تعابیر نوینی از این قبیل از جانب این جریانات، از سوسیالیسم و مبارزه ی طبقاتی، در افزوده ایی به سوسیالیسم ضد علمی و پوپولیسم نوین در پوشش کمونیسم است، در این شرایط مناسب ترین شیوه ی اعتراض به اجرای این طرح اعتصاب سراسری کارگری و متشکل شدن طبقه ی کارگر، در تشکل های مستقل طبقاتی خودشان، برای دستیابی به مطالبات این طبقه است. راهکار اعتصاب کارگری سراسری، به دلیل اینکه می تواند شیرازه ی اقتصادی رژیم را از هم بپاشد، در عین اینکه رژیم را ناچار می کند، تا به مطالبات طبقه ی کارگر و اکثریت مردم جامعه تن بدهد، همچنین در صورت ادامه دار بودن این اعتصابات و تلاش های طبقه ی کارگر برای تشکیل تشکل سیاسی مناسب خود، برای رسیدن به قدرت سیاسی می تواند باعث سرنگونی رژیم، انقلاب کارگری و به قدرت رسیدن این طبقه شود. در این راستا، طبقه ی کارگر اگاه و متشکل نباید هراسی از سازمان یابی و تشکل یابی طبقاتی خود، داشته باشد و در گامهای بعدی تضعیف رژیم برای درست کردن حزب سیاسی و طبقاتی خود، یعنی حزب کمونیستی و کارگری برای رسیدن به قدرت سیاسی، قدم بردارد، تا بتواند بدین شکل اینده را به نفع خود تغییر دهد. بدون شک با توجه به پراکندگی نیروهای چپ و کمونیست اپوزیسیون ایرن، و با توجه به تحلیل ها و ارزیابی این نیروها از وضع موجود، که غالبا تحلیل هایی غیر مارکسیستی، متناقض و در بسیاری موارد در تقابل با استراتژی سوسیالیستی بوده، همچنین عدم نفوذ واقعی و گسترده ی، این احزاب و سازمان ها در بین طبقه ی کارگر و اقشار مختلف جامعه، ضرورت به میدان امدن یک حزب کمونیستی قدرتمند، در تحولات اتی جامعه، به شدت احساس می شود. فعالین سیاسی و کمونیست داخل کشور به روشنی به ضعف و عدم توانایی نیروهای چپ اپوزیسیون در سازمان دهی اعتراضات کارگری و مردمی پی برده اند. اعتراضات دو سال گذشته بر این حقیقت صحه می گذارد، که این احزاب و سازمان ها تا چه اندازه، پاسیو عمل کرده، کم تاثیر بوده و تا چه اندازه بی ربط به کشمکش های واقعی درون جامعه ی ایران هستند، لذا تلاش برای درست کردن یک حزب کمونیستی و کارگری در صورت تضعیف جمهوری اسلامی، در دور اتی مبارزات کارگری و مردمی، حزبی که ستون فقرات ان در داخل کشور باشد و ارتباط مداوم با فعالین چپ و کمونیست خارج کشور این جریان و جریاناتی که تاکنون از سنت های لنینیستی دفاع می کنند، به یک ضرورت حیاتی تبدیل شده است. من به نوبه ی خود به همراه دیگر دوستان و رفقایم برای سازماندهی حزب کمونیستی و کارگری طبقه ی کارگر ایران، با تمام قدرت مبارزه می کنیم و در این راستا دست کسانی که با این انگیزه مبارزه کرده و در این راستا قدم بر می دارند، را به گرمی می فشارم. حسن معارفی پور ۳۰.۱۲.۲۰۱۰ |
مادران پارک لاله : حبیب اله لطیفی پور فرزند کرد ما را اعدام نکنید Posted: 30 Dec 2010 08:07 AM PST طنین صدای مادر و خواهر حبیب را رساتر کنیم و از وجدان های بیدار بخواهیم نگذارند ، این دانشجوی ۲۸ ساله اعدام شود. باز هم خبراجرای حکم اعدام یکی از فرزندان کرد ما ، چون آورار بر سر ما فرود آمده و شب و روز مان را سیاه کرده است وغم عزیزان مان که در خیابان ها به گلوله بسته شدند ، در زندان ها بر اثر شکنجه جان باختند و یا به دار آویخته شده اند را تازه تر کرده است. اعدام تا کی ؟ کشت و کشتار تا کی ؟ خشونت تا به کی ؟ سوالی مادرانه از مسولان داریم : آیا از سی و دو سال خشونت نتیجه ای عایدتان شده است ؟ صدای آزادیخواهی و عدالتخواهی خاموش شده است ؟ آیا زمان آن نرسیده که از تاریخ درس بگیرید و صدای مردم را بشنوید ؟ آقایان ! حداقل ادعای مسلمانی خود را فراموش نکنید و در ماه محرم کسی را اعدام نکنید . حبیب اله لطیفی پور حبیب خداست ، زندگی را به او باز گردانید . تعدادی از مادران پارک لاله (عزادار )تهران جمعه - ۴ دی ماه ۸۹ |
Posted: 30 Dec 2010 07:22 AM PST طی روزهای گذشته، اکثریت اعضای خانوادهی حبیبالله لطیفی و تعداد زیادی از فعالان مدنی که نسبت به احتمال اجرای این حکم معترض بودند، بازداشت شده اند. پیگیریهای کمپین حاکی از آن است که، بیشتر اعضای خانوادهی آقای لطیفی آزاد شدهاند، اما همچنان امکان برقراری تماس با آنها وجود ندارد. از سوی دیگر اکثر فعالان مدنی که طی روزهای گذشته بازداشت شده اند از اداره اطلاعات به قرنطینه زندان مرکزی سنندج منتقل شده اند و قرار اولیه تعدادی از بازداشت شدگان تغییر یافته و از قرار صادره جدید و از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست. کمپین سراسری نجات حبیب الله لطیفی ضمن ابراز نگرانی از ادامه بازداشت معترضان به حکم اعدام این دانشجوی زندانی، خواستار آزادی فوری همه بازداشت شدگان چند روز گذشته سنندج است. کمپین بر این باور است که ادامه بی خبری از اعضای خانواده حبیب الله لطیفی به دلیل فشارهای امنیتی است و این فشارها هر چه سریعتر باید خاتمه یابد. کمپین سراسری نجات حبیبالله لطیفی همچنین ضمن محکوم کردن اعدام علی صارمی و علیاکبر سیادت که در بیخبری مطلق و در یک روند ناعادلانه صورت گرفت، اعلام می کند که نگرانی هانسبت به احتمال اجرای احکام اعدام سایر فعالان بیشتر شده است. کمپین، خواستار لغو حکم اعدام حبیب الله لطیفی و تمامی محکومین به اعدام است. |
Posted: 30 Dec 2010 06:58 AM PST جمهوری اسلامی دگردیسی های بزرگی را از سر می گذراند. در حالی که رژیم با چالش های داخلی و بین المللی بی سابقه ای روبروست ، شکاف میان خودِ جریان های ولایی شدت می یابد. مثلاً در همین دو - سه هفته اخیر احمدی نژاد وزیر خارجه خود را به نحو بسیار توهین آوری از کار برکنار کرده و مشایی ( رئیس دفتر و مشاور قدرتمند او ) مخالفان موسیقی ( یعنی اکثریت روحانیت ) را به نفهمی متهم کرده و اعتراض تهدید آمیز مراجع محافظه کاری مانند ناصر مکارم شیرازی و دیگران را برانگیخته است. در مقابل ، قوه قضائیه مسأله رسیدگی به پرونده اختلاس رحیمی ( معاون اول رئیس جمهور ) را پیش کشیده و "کمیسیون ویژه مجلس برای نظارت بر اصل ۴۴ قانون اساسی" در انتقاد از عملکرد دولت اعلام کرده است که فقط ۵/۱۳ در صد شرکت های دولتی به بخش خصوصی واگذار شده و بقیه به شرکت های "شبه دولتی" داده شده که نیمی از آنها مربوط به "واگذاری مخابرات به سپاه پاسداران" بوده است. بی توجهی به این اختلافات و نداشتن تصوری روشن از علل آنها می تواند مخصوصاً برای چپ زیانبار باشد و جریان های انقلابی را با حوادث غافلگیر کننده ای روبرو سازد ، به دلیل این که اولاً شکاف های درونی حکومت کنندگان گاهی به برانگیخته شدن جنبش های انقلابی می انجامد و همچون عاملی شتاب دهنده در شکل گیری "موقعیت های انقلابی" عمل می کند ؛ ثانیاً بدون درک روشنی از ویژگی های یک دیکتاتوری معمولاً اتخاذ تاکتیک های سنجیده برای مبارزه با آن ناممکن می گردد. این در حالی است که متأسفانه ما اطلاع دقیقی از چند و چون اختلافات درونی حکومت کنندگان نداریم و مخصوصاً جهت حرکت و برنامه باند احمدی نژاد برای مان در هاله ای از ابهام قرار دارد. با این نگرانی بود که چند ماه پیش من در یادداشتی ( با عنوان "دعوای جریان های ولایی رژیم: داده ها و پرسش ها" ) نکاتی را یادآوری کردم و لازم می دانم یک بار دیگر به این مسأله برگردم. نخست از داده ها شروع می کنم : یک - مشهودات و قرائن متعدد جایی برای تردید باقی نمی گذارند که هسته مرکزی قدرت اکنون در دست ائتلافی است مرکب از خامنه ای ( و دستگاه های زیر کنترل مستقیم شخص او ) ، سپاه پاسداران و باند احمدی نژاد. این ائتلاف زیر رهبری بی چون و چرای یکی از این سه نیرو نیست. زیرا تنش هایی در روابط آنها مشاهده می شود ، تنش هایی که نمی توانیم آنها را "جنگ زرگری" برای خام کردن حریفان ارزیابی کنیم. رابطه احمدی نژاد و خامنه ای را نمی توان رابطه مرید و مرادی یا فرمانبری و فرماندهی تلقی کرد. فراموش نباید کرد که مثلاً خامنه ای چندی پیش علناً از متکی در برابر احمدی نژاد حمایت کرد ؛ بنابراین برکناری پرسر و صدای متکی نمی توانست نوعی تودهنی به شخص خامنه ای هم نباشد. رابطه سپاه و باند احمدی نژاد نیز بی تنش نیست. مثلاً در جریان محاصره خانه کروبی و عملیات ایذائی علیه او شاهد بودیم که سپاه تهران آشکارا از عملیات انتقاد کرد ، در حالی که عملیات به وسیله باند احمدی نژاد سازماندهی شده بود. در فرمانبری کامل سپاه از خامنه ای نیز جای تردید جدی وجود دارد. و گرنه ، احمدی نژاد که نمی توانست درکنار خامنه ای چنین وزن مهمی پیدا کند. دو - شواهد متعدد نشان می دهند که هدایت دگرگونی ها و از جمله دگرگونی های ساختاری در دست باند احمدی نژاد قرار دارد و دو نیروی دیگر مثلثِ حاکم از اقدامات آن حمایت می کنند و گاهی هم با نق زدن های علنی. مثلاً احمدی نژاد است که علناً نقش مجلس را در مقابل ریاست جمهوری درجه دوم می نامد و از اجرای مصوبات آن آشکارا طفره می رود. در حالی که این کار قاعدتاً و قانوناً بدون حمایت خامنه ای شدنی نیست ، حمایت او گاهی با قید و شرط هایی همراه است. شاید گاهی این به خاطر جلوگیری از سرخوردگی اصول گرایان منتقد و مخالف احمدی نژاد باشد ، اما قرائن زیادی وجود دارد که گاهی قید و شرط های خامنه ای نشان دهنده اکراه او در حمایت از بعضی اقدامات احمدی نژاد است. مثلاً در زمینه سیاست خارجی و مخصوصاً رابطه با امریکا و مذاکرات هسته ای شاهد بودیم که مخالفت خامنه ای با ابتکار احمدی نژاد ، طرح های او را خنثی کرد ، چه در رابطه با مذاکرات اکتبر ۲۰۰۹ وین و چه در مورد توافق با ترکیه و برزیل. سه - شواهد متعدد نشان می دهند که باند احمدی نژاد دست کم در حوزه هایی در جهت فاصله گرفتن از ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی و قواعد شناخته شده فقه حرکت می کند ، از تأکید بر ناسیونالیسم ایرانی گرفته تا اعلام بی اعتقادی مثلاً به گشت های حجاب و عفاف و حرمت موسیقی و امثال آن. آنها این حرکت را به صورت خاصی پیش می برند و معلوم است که فعلاً فقط در حد زمینه سازی کار می کنند و دنبال یارگیری هایی برای خود هستند. چهار - باند احمدی نژاد خواهان دستگیری و محاکمه سریع "سران فتنه" ، یعنی موسوی و کروبی و خاتمی و سرکوب کامل اصلاح طلبان است. در حالی که اصول گرایان دیگر در مجلس و قوه قضائیه می کوشند به شیوه های مختلف این کار را عقب بیندازند و به احتمال زیاد این کار را به ضرر خود و قویتر شدن هرچه بیشتر باند احمدی نژاد می دانند. در این مورد خامنه ای نیز با آنها همراه است و احتمالاً در نگرانی آنها شریک. پنجم - حرکت های همه جریان های ولائی جایی برای تردید باقی نمی گذارد که جمهوری اسلامی چنان شکننده شده است که فقط از طریق کودتاهای مداوم و یک دیکتاتوری عریان و دائماً عریان تر شونده می تواند خود را حفظ کند. اکنون رژیم به وضعیتی غلتیده است که حتی تظاهر به قانونیت و اجرای قوانین کاملاً ارتجاعی خودش می تواند برای اش خطرناک و به شدت دست و پا گیر باشد. اما از این نکات نسبتاً روشن که بگذریم ، پرسش های مهمی هم مطرح است که پاسخ روشنی می طلبند و تا آنجا که من اطلاع دارم ، هنوز کسی پاسخ روشنی به آنها نداده است. مهم ترین این پرسش ها ، از نظر من اینها هستند: یک - نفوذ باند احمدی نژاد در ساختارهای قدرت جمهوری اسلامی از کجا برمی خیزد؟ بعضی ها این نفوذ را ناشی از قدرتمندتر شدن دستگاه امنیتی سپاه می دانند که پشت سر باند احمدی نژاد قرار دارد و شواهد و قرائنی نیز این ارزیابی را تقویت می کند. اما سؤال اصلی همچنان بی پاسخ می ماند. زیرا باید دید دلیل قدرتمند شدن بی حساب دستگاه امنیتی سپاه چیست. آیا موقعیت ممتاز دستگاه امنیتی سپاه و بنابراین باند احمدی نژاد را باید ناشی از ضعف موقعیت خامنه ای و شکننده تر شدن دستگاه ولایت فقیه بدانیم؟ اگر چنین است ، آیا او از ترس مرگ به طرف خودکشی نمی رود؟ زیرا قراین نشان می دهد که باند احمدی نژاد ( = دستگاه امنیتی سپاه ) دارد زیر پای خودِ او را هم خالی می کند. دو - ایدئولوژی آخرالزمانی باند احمدی نژاد از کجا بر می خیزد؟ آیا آنها واقعاً به این ترهات باور دارند یا صرفاً به عنوان یک پوشش از آن استفاده می کنند؟ قراین زیادی نشان می دهد که این توسل به امام زمان پوششی بیش نیست. بعلاوه آنها در آن واحد حرکت های متناقضی دارند. مثلاً فاصله گیری از طرح حجاب و عفاف با توسل به امام زمان همسویی ندارند و نمی توانند در یک جهت و برای جلب حمایت نیروی اجتماعی واحدی باشند. یا توسل به ناسیونالیسم ایرانی نمی تواند همزمان با بلعیدن دارایی های عمومی کشور توسط سپاه قابل جمع باشد. سه - هسته مرکزی باند احمدی نژاد را چه کسانی تشکیل می دهند؟ اگر به مشهودات مان تکیه کنیم ، نمی توان آنها را صرفاً پیروان سر سپرده یک فرقه مذهبی فاناتیک آخرالزمانی بدانیم. مثلاً فراموش نباید کرد که حتی مصباح یزدی نیز گاهی به منتقدان مشایی می پیوندد. اگر حرف های او تظاهر مصلحتی به مخالفت نباشد ، باید بپذیریم که نظریه پردازان اصلی باند احمدی نژاد در جای دیگری قرار دارند و در هر حال روشن است که مشایی در این باند نقش بسیار مهمی دارد. چهار - با توجه به نفوذ انکار ناپذیر و فزاینده باند احمدی نژاد در ساختارهای قدرت جمهوری اسلامی و با توجه به دگردیسی های شتابانی که رژیم از سر می گذراند ، استراتژی سیاسی و اقتصادی این باند چیست و کشور را به کجا می برد؟ حقیقت این است که شیوه "حرکت با چراغ خاموش" باعث شده خطوط اصلی طرح اثباتی آنها تقریباً به طور کامل ناشناخته بماند. و این برای طرفداران انقلاب که می خواهند از طریق نیروی توده ای خودِ مردم ایران این رژیم را به زیر بکشند ، بسیار خطرناک است. محمدرضا شالگونی - ۷ دی ۱۳۸۹ ( ۲۸ دسامبر ۲۰۱۰ ) |
You are subscribed to email updates from تریبون آزاد To stop receiving these emails, you may unsubscribe now. | Email delivery powered by Google |
Google Inc., 20 West Kinzie, Chicago IL USA 60610 |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر