سینه ی پر شورم و آواز را گم کرده ام
بال و پر دارم، ولی پرواز را گم کرده ام
توشه ی پایان من در خانه ی آغاز ماند،
چل کلید خانه ی آغاز را گم کرده ام
های و هویی دارم و در غربتم با این خروش،
سازم،اما زخمه ی دمساز را گم کرده ام
در نمازم، راز دارم با خدای چاره ساز
راز را گم کرده ام، همراز را گم کرده ام
همنوا با خویش بودم در گذار زندگی،
هم نوا و هم نواپرداز را گم کرده ام
چشم در راهم نگاهم بیکران را آرزوست
حاصل اما ؛ چشم و چشم انداز را گم کرده ام
کودک شیطان عشقم،درس ومشقم عشق وعشق
راه مکتب خانه ی شیراز را گم کرده ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر