گلی که هرگز نمیرد
برخى از روزهاى هفته و بهخصوص شبهاى جمعه، هنرمندان و شاعران برجسته در خانة ما جمع مىشدند؛ بزرگانى همچون جلیل شهناز، رهى معیرى، بهادر یگانه، ابوالحسن ورزى، کیومرث وثوقى، احمد عبادى، حبیبالله بدیعى، تجویدى، پرویز یاحقى،حسن شهباز، مجید نجاهى، ورزنده، جواد معروفى، مرتضى محجوبى، حسین قوامى، فرهنگ شریف، بنان، عبدالوهاب شهیدى، کورس سرهنگزاده و گاهى معینى کرمانشاهى. شادروانان رهى معیرى و محجوبى و قوامى(فاختهاى) و شهیدى بیشتر با پدرم مأنوس بودند و طبیعتاً ما هم بیشتر آنها را مىدیدیم.
از این دیدارها، خاطرههاى بسیار خوبى براى نوجوان عاشق شعر و موسیقى آن وقت که بنده باشم، به یادگار مانده است و خوانندة گرامىاین سطور باید به من حق بدهد که از دیدار آن شاعران و موسیقیدانان بلندپایه بر خود ببالم و نام و یادشان را همواره در ذهنم گرامىبدارم. مثلاً، وقتى ترانهاى از استاد حسین قوامىمىشنوم، به یاد اولین شبى مىافتم که به خانة ما آمد و ترانة «داد از دل، فریاد از دل» را در کنار حوض خواند و تحسین پدرم را برانگیخت. از آن هنگام، اهل ذوق خوانندة جدیدى را به نام «فاختهاى» شناختند که کسى جز استاد قوامىنبود. همچنین است وقتى که شاهد صحنهاى شورانگیز شدم: در یک جمعه، استاد تجویدى میهمان ما بود. ایشان به درخت ازگیلى در حیاط تکیه داده و مرحوم پدرم، برادران و خواهرانم و چند تن از هنرمندان بلندپایه همچون مرحومان عبادى و معروفى گرداگردش نشسته بودیم. اوایل بعدازظهر بود و در سکوت محض، سهگاه معروف تجویدى طنین افکند و همة حاضران را جادو کرد. تنها وقتى که آرشة استاد از رفت و بازگشت باز ایستاد، متوجه شدیم که پرندگان نیز به ترانهخوانى پرداختهاند!
یک روز بعدازظهر، از مدرسه به خانه بازگشتم. از هشتى نگذشته و وارد حیاط نشده، صداى چهچههاى را شنیدم که تا به آن روز نظیرش را نشنیده بودم و این صداى تازه را نمىشناختم. در آستانة در یکى از اتاقهاى پذیرایى، برادرم داریوش را ایستاده دیدم. صداى خوش از آنجا مىآمد. داریوش با دیدن من، با دست اشاره به سکوت کرد. سرانجام خواننده را دیدم و به زودى صدایش را از برنامة گلها هم پخش کردند و او، خوانندة گرامىاکبر گلپایگانى بود.
این اواخر که عشق مرحوم پدرم به گل موجب شد خانة ما به باغ صبا منتقل شود، در یکى از شبهاى جمعه، استاد عبادى نزد پدرم آمد. جوانى خوش قامت به همراهش بود که آقاى شجریان معرفىاش کردند. پس از صرف شام، استاد و همراه ایشان به سالن رفتند و چند لحظه بعد، صداى خوشى به گوش رسید: استاد شجریان تصنیفى خراسانى را مىخواند که نامش را به یاد ندارم اما در آن «کار داره بالا مىگیره» تکرار شده بود. خواندن آن ترانه، مقدمة پیوستن این استاد مسلم آواز ایران به خانوادة هنرمندان برنامة گلها شد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر