بهیکباره گمان بردم که تو را دیده بودم/
در کافهای مهآلود و پرهمهمه/
میرقصیدی در نور، ستارهبهستاره/
میشناختمت از لابهلای پرتوهای ماهتاب/
و دیدم که چشمان قهوهرنگت شرارهی آتش شدند/
تو چون گردبادی بودی با چشمان رامشگر/
و من مجنونوار پرتاب شدم به آن مکان امنی که احساس در آن میایستد بر جای/
میخواهم که دوستت داشته باشم اما از عشق تو دیوانه میشوم/
من رویای تو را در جان میپرورانم اما تو تنها یک رویایی/
تو میتوانستی کسی باشی برایم، پیش از لمس لبانم/
آن احساس بیبدیل، آنگاه که زمان/
در سفری وهمآلود از میان من و تو لغزید و گریخت /
تو چون گردبادی بودی با چشمان رامشگر/
و من مجنونوار پرتاب شدم به آن مکان امنی که احساس در آن میایستد بر جای/
میخواهم که دوستت داشته باشم اما از عشق تو دیوانه میشوم
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر