۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

سراي بي سكون


سراي بي سكون


درين زمان كه با كسي نمي كند وفا كسي

مباد آنكه ناكسي شود براي ما كسي


خوشست مرگ زودرس به زندگان اين قفس

كنون كه درد هيچ كس نمي كند دوا كسي


به صبح شادي و صفا غريبه گردد آشنا

ولي به شام ابتلا نباشد آشنا كسي


درين سراي بي سكون چه جاي پرسش از جنون

كه جز جواب خشم و خون نيابد از چرا كسي


دگر گل ارادتي نبويم از عبادتي

كه نيست غير عادتي اگر كند دعا كسي


كنون كه شيخ مست كين به كفر داده نام دين

بترس از آنكه بعدازين نترسد از خدا كسي


ز كبر خود شود خجل چو گل رهد ز دام گل

اگر رسد ز راه دل به كوي كبريا كسي


شب سيه به سر رسد سپيده ي سحر رسد

درين ديار اگر رسد به يار بي ريا كسي


فرشته رفت و اهرمن بريد حلق ياسمن

كه راز سرخي چمن نپرسد از صبا كسي

 

www.ghazalfam.blogfa.com

علیرضا صبای تبریزی


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر