۱۳۸۹ آذر ۱۲, جمعه

{تفريح و سرگرمي}, [6408] شوهرم مرا همزمان به چهار نفر فروخت

 شوهر معتادم مرا در قبال دریافت مبلغی بسیار ناچیز به چهار جوان فروخته بود که پلیس به دادم رسید
 
من و همسرم حدود 7 سال قبل بطور عاشقانه زندگی مشترکمان را شروع کردیم و آن زمان او در یکی از شرکت های خصوصی مشغول به کار بود.
 
ما در دو سال اول زندگ ی مشترکمان ، زندگی بسیار شیرین ودوست داشتنی ای را داشتیم ونسبت به همدیگر نیز عشق می ورزیدیم که پس از دو سال متوجه تغییراتی در رفتار وی شدم.
 
آره ، بعد از مدتی فهمیدم که همسرم معتاد می باشد اما نمی دانستم که معتاد به چه موادی می باشد.
 
یکسال بعد از آن در حالی که سومین سال ازدواجمان نیز گذشته بود از یکی از دوستان همسرم فهمیدم که اوبه دلیل اعتیاد به کراک مدت دوماهی است که از محل کارش اخراج شده است.
 
خیلی برایم سخت و ناگوار بود چرا که از سویی همسرم رابسیار دوست داشتم واز سویی دیگر فرزند دوم مان نیز در راه بودواین برایم بسیار سخت و ناگوار بود.
 
اوایل به روی خودم نیاوردم اما کم کم مسائل مالی ومشکلات آن به دلیل بیکاری همسرم داشت مارا از پای در می آورد، بعد از اون دیگه کاری درست و حسابی پیدا نکرد ، بجز آنکه هر از گاهی برای مدتی کوتاه در جایی کار می کرد وبعد از آن اخراج می شد.
 
روز به روز وضعمان بدتر می شد وکم کم همسرم با بالا رفتن مصرفش روبه فروش وسایل منزل کرد که با مقاومت من روبرو می شد وگهگاهی هم با کتک زدنم به هدف خود می رسید.
 
باورم نمی شد که همسرم واقعا همان فردی باشد که در اوایل ازدواجمان با وی آشنا شده بودم چرا که دیگه اعتیاد اورا از پای در آورده بود واز سویی او دیگر پدر دو فرزندم بود.
 
خیلی از شبها به منزل نمی آمد و نمی دانم در کجا می خوابید چون از هر دوست وآشنایی در زمان غیبتش از منزل سراغش را می گرفتم اظهار بی اطلاعی می کرد.
 
من که عرصه را بر خود تنگ دیدم به این فکر افتادم که خودم به سرکار بروم ونان آور منزل شوم به همین دلیل با یک شرکت خدماتی شروع به کار کرده و با هماهنگی آن شرکت به نظافت منازل وآپارتمانها می پرداختم.
 
در آمد کارم کم وسخت بود اما هزینه منزل وفرزندانم را می توانستم پرداخت کنم وگهگاهی شوهرم که متوجه می شد من از کارم دارای مبلغی پول هستم با کتک کاری واعمال فشار هرچه که داشتم از من می گرفت وخرج مصرف خود می کرد.
 
خلاصه زندگی به کام من وفرزندانم نبود اما چه قدر سخت بود که همسرم را با آن وضع می دیدم او دیگه از سویی عادت کرده بود به گرفتن پول از من واگر پولی نبود کتکش برای من بود و از سویی دیگه به دامی افتاد که راهی برای فرار نداشت.
 
یک روز از بیرون وارد منزل شد که بچه ها خوابیده بودند و من هم از خستگی و مریضی افتاده بودم که او را دیدم و بلافاصله پس از وارد شدنش از من طلب مبلغی پول کرد.
 
اما من هیچ پولی در بساط نداشتم و به همسرم گفتم که ندارم ، آماده کتک خوردن بودم که گفت: حالا که بچه ها خوابند بیا تا یک کار مناسب و پر در آمدی برات سراغ دارم.
 
گفتم کارش چیه؟ او جواب داد با پیمان کارش هم صحبت کردم گفت که همسرت را بیار سرکار.
 
گفتم : بذارش برای فردا ، امروز هم خسته هستم و هم مریضم که او درجواب گفت: پیمانکار شرکت گفته اگر همسرت را همین الان بیاری سرکار استخدامش می کنیم ولی اگر فردا باشد کسی دیگر استخدام می شود.
 
هرچه از همسرم پرسیدم نگفت کارش چیست؟ فقط گفت که ، کار مناسب و پردر آمد می باشد.
 
باالاخره با لباس پوشیدن و آماده شدنم با هم رفتیم بیرون و مرا به یک ساختمان نیمه کاره در حال ساخت که تقریبا متروکه نیز بوده برده وگفت : تو همین جا باش من میروم پایین و بر می گردم.
 
اون رفت پایین ساختمان و بعد از یکی دو دقیقه دیدم با چهار جوان در حال صحبت کردن می باشد.
 
خیلی تعجب کردم اما وقتی که کنجکاو شدم متوجه شدم او مقداری پول از هرکدامشان گرفته و رفت.
 
من در کمال تعجب رفتم به سمت پله ها که به یکباره یکی از آن جوانها با چشمانی براق جلوی مرا گرفت و گفت کجا ؟ گفتم می خواهم با همسرم بروم منزل ، اون جوان گفت: همسرت پولش را گرفت و رفت و تو باید خواسته ما چهار نفر را جواب بدی.
 
گفتم : منظورت را متوجه نمی شوم.
 
او گفت: خودت را نزن به اون راه که به یکباره دیدم دنیا جلوی چشمانم سیاه شده بود. دیگه همه چیز را فهمیده بودم، او مرا فروخته بود. او شرف و آبرویم را به حراج گذاشته بود.
 
باورم نمی شد که همسرم مرا مثل یک حیوان بفروشد ، تو فکر بودم که دیدم هرچهار نفری دارند مثل گرگ به من حمله می کنند من هم که شدیدا وحشت کرده و هم ترسیده بودم جیغ می کشیدم . بعد از مدتی کوتاه از جیغ و داد من و از شانس من و یاری خدا بعد از پاره شدن لباس من و یکی از آن جوانان ماشین پلیس که از آن کنار ساختمان خرابه می گذشت متوجه می شود و به دادم رسیده و آن چهار جوان را هم دستگیر میکند
 

 
منبع: سایت خبری تحلیلی عصرایران

--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر