در بازخوانی عدم ثبات رفتاری شیخ علی تهرانی به این مطلب از لسان آیت الله مهدوی کنی توجه کنید: "...درس مکاسب آقای سلطانی را در قم مباحثه می کردیم که بعد ایشان به نجف مهاجرت کردند. قسمتی را هم با آقای شیخ علی تهرانی ـ که خدا هدایتش کند ـ مباحثه می کردیم." در اینجا خاطره ای را در رابطه با شیخ علی تهرانی بیان می کنم. ایشان از شش هفت ماه یا یک سال بعد از اینکه من طلبه شدم به مدرسه لرزاده آمدندو مشغول تحصیل شدند...ایشان ۱۹ ساله بودند و من ۱۴ ،۱۵ سال داشتم.....حجره من پهلوی حجره ی ایشان بود. یک شب آخرهایش دیدم که دیوار حجره ی ما کوبیده می شود گویا کسی محکم به دیوار می کوبد،آمدم ببینم چه شده ،دیدم که شیخ علی کله اش را به دیوار می زند. گفتم علی آقا چه کار می کنی ؟ گفت : من حاشیه های کتاب جامه المقدمات را که می خوانم درست نمی فهمم ،سرم را به دیوار می زنم تا مغزم باز شود!!!!و بفهمم . البته ما آن وقت به عمق مطلب پی نبردیم ،می گفتیم شیخ علی آقا خوب درس می خواند،واقعا هم خوب و زیاد درس می خواند، ولی بعد ها که این جریان ها پیشامد فهمیدیم که این آقا از اول غیر عادی بود.بله ما با شیخ علی آقا سال ها مباحثه می کردیم ،ولی غالبا بحث های ما به مجادله می کشید و ایشان در مدرسه فیضیه داد و فریاد زیاد می کرد و کلمات تندی می گفت."" کتاب خاطرات آیت الله مهدوی کنی ، تدوین : دکتر خواجه سروی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، صفحه ۶۹-۶۶ |
۱۳۹۰ مهر ۱۱, دوشنبه
[گروه لیمو:7214] ذكري از شيخ علي تهراني
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر