۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

{تفريح و سرگرمي}, [7134] كوكو كوكو كوكو





 

يه شب قرار بود با دوستام بریم بیرون. به شوهرم گفتم من ساعت 12

 

خونه هستم. قول میدم.

اون شب نفهمیدم چه جوری وقت گذشت مشروب هم خورده بودم

 

ساعت 3 بود که رسیدم خونه . همچین که درو باز کردم ساعت

 

دیواری شروع کرد: کوکو...کوکو....کوکو

يهو یادم افتاد شوهرم ممکنه بیدار شده باشه واسه همین منم 9 دفعه

 

دیگه گفتم: کوکو کوکو...کوکو.......کوکو

خیلی به خودم افتخار کردم که این راه حل رو پیدا کرده بودم در این

 

حالت مستی.. 3 تا ساعت، 9 تام من میشه ساعت 12

صبح روز بعد شوهرم پرسید چه ساعتی اومدی دیشب؟

گفتم 12 اومدم. اونم اصلا به نظر عصبانی نیومد.

بعدش گفت: ما یه ساعت نو لازم داریم.
 
پرسیدم: چرا؟
 
گفت: آخه دیشب ساعت 3 دفعه گفت کوکو...کوکو..کوکو...بعد 4 تا
 
کوکوی دیگه کرد. بعدش گلوشو صاف کرد 3 تا کوکوی دیگه. بعد
 
خندید 2 تا کوکوی دیگه. آخرشم پاش گرفت به میز خورد زمین و
 
جيغ زد



--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر