۱۳۸۹ دی ۷, سه‌شنبه

به مناسبت هفتاد و هفتمین سالروز تولد بزرگ مرد اندیشه




** به مناسبت هفتاد و هفتمین سالروز تولد بزرگ مرد اندیشه **



میلادت بشارت آفتاب بود

و شکوه زیستن

بر بلندای قامت "ارشاد"

میلادت فریاد دادخواهی هابیل بود

و مژده حیات "انسان"

که

در شبستان بی ستاره زئوس

حضور ستاره وار پرومته را

مشتلقانی می طلبید

میلاد

زایش عشق بود و آگاهی

و تبسمی بر چهره انسان

طلوع خورشیدی اساطیری

در شب یلدای جهل

 

هرگز ننالیده ام....

هیچ کس حال مرا نمیفهمد,وهیچکس!

این را میدانم,یقین دارم,به خدا قسم میخورم.

ممکن است یکی دیگر هم در این دنیا باشد که از من بیشتر رنج ببرد,درد بکشد,از من بی طاقت تر باشد و کارش از من سخت تر!

اما او چقدر طاقت داشته,که با این درد بی طاقت شده است؟

بی طاقتی روحی که تحمل یک قیافه بی درد را ندارد,با بی طاقتی روحی که آفرینش از پریشان کردنش عاجز است,نه,

عاجز بوده است,یکی نیست!

........   
                                       
روزی از روزها

شبی از شبها

خواهم افتاد و خواهم مرد

اما میخواهم هر چه بیشتر بروم

تا هر چه دورتر بیفتم

تا هر چه دیرتر بیفتم

هر چه دیرتر و دورتر بمیرم

نمیخواهم حتی یک گام یا یک لحظه

پیش از آنکه میتوانسته ام بروم و بمانم

افتاده باشم و جان داده باشم,,,,,,

همین...........


در روزگار جهل,شعور خود جرم است.

و در جمع مستضعفان و زبونان , بلندی روح و دلیری دل


 
ارادتمند   آریا




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر