...ديگر سكوتم مولوي، ديگر نيارزد
در گور باشي، استخوانهايت بلرزد
سنگينيِ دوران كه حشرِ كائناتست
كي فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتست؟
ديگر زمانهيْ شمسِ تو ديگر گذشتهست
اين آب يا نه، بلكه خون از سر گذشتهست
*وقتي كه خون بر زخمِ شمسم لخته ميشد*
*اي مولوي دكانِ شمست تخته ميشد*
*شمست اگر با پاي دل بر آب ميرفت*
*در فاو شمسِ من تهِ مُردآب ميرفت*
*گر عشق شمست را به ميدان يكهاش كرد*
*ميدانِ مين شمسِ مرا صد تكهاش كرد*
وقتي گمان بردي كه شمست در بهشتست
در جبهه شمسِ من وصيت مينوشتهست
شمسِ من اينك مسجدالاقصاست، اي دوست
در ناصره، در صور، در صيداست، اي دوست
هر جا شهيدي رفت شمسِ من همانجاست
هر جا دلي ميتفت شمسِ من همانجاست
...شمسِ مرا در سينهي من خاك كردند
اشكِ مرا با خونِ شمسم پاك كردند
...مردانِ نامردي ولي انديشه كردند
خونِ دلِ شمسِ مرا در شيشه كردند
پاداشِ عمرِ عاشقي آيا همين است؟
آقا دلِ مردم، دلِ مردم غمين است!
*
...آقا دلِ مردم، دلِ مردم غمين است
اينك زمانِ وصلِ مردِ واپسين است
متن کامل شعر:
http://ermia.ir/contents.aspx?id=61
××××××××××××××
***قال اميرالمومنين (ع) :*
ابذُل لِأَخِيكَ دَمَكَ وَ مَالَكَ
وَ لِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وَ إِنصَافَكَ
وَ لِلعَامَّةِ بِشرَكَ وَ إِحسَانَكَ
**
--
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر