۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

با درود فراوان
جائی خوندم  که فراموش کردم کجا و چه شخصی اینو گفته  واقعا یادم نیست شاید اثرات آلزایمر باشد
گفته بود وقتی بچه بودم  میخواستم بزرگ شدم دنیا را تغییر بدم ولی وقتی بزرگتر شدم فهمیدم دنیا رو نمیتونم تغییر بدم تصمیم گرفتم کشورم را تغییر بدم بعد از کمی بزرگتر شدن دیدم این کار هم از عهده من خارج است تصمیم گرفتم شهرم را بسازم  کمی بعد تصمیمم عوض شد و خواستم محله ام را تغییر بدم و بسازمش  که وقتی بزرگتر شدم دیدم اونو هم نمیتونم تغییرش بدم  خلاصه هرچی بزرگتر شدم  دیدم قادر به تغییر نیستم حالا که دیگه پا به سن گذاشتم دیدم باید تا کار از کار نگذشته خودم را تغییر بدم تا مبادا  اونم نتونم
دوستان در مورد برنامه های گلها تا به حال کسی منو باز خواست نکرده  که چرا در این گروه فلان میشود و یا بهمان
قبلا منهم نگران این بودم که چرا در برنامه گلها  مثلا  خرید و فروش هم میشود مینشستم و فکر میکردم  و برنامه  تهیه میکردم تا شاید گروه را نجات دهم
دست آخر فهمیدم باید خودم را  تغییر بدم 
چرا که من مسؤل گروه نیستم و در هیچ کجائی مورد  محاکمه هم قرار نمیگیرم
پس چرا بجای لذت بردن  خودم را زجر بدهم
پس تصمیم گرفتم ضمن احترام به تمام کسانی که  این گروه را ساختند و تمام کسانی که برنامه میفرستند چه گلها و چه غیر گلها  و چه کسانی که  زحماتشان  
بصورت ناپیداست  ( که نام نمیبرم )  آنچه را میل دارم ببینم و بشنوم   .  هم میبینم و هم میشنوم و از همه دوستان هم سپاسگزاری میکنم
لذا از همه دوستان خواهش میکنم سعی کنند  خودشان را ناراحت نکنند و بجای آن کوشش نمایند از آنچه دوست دارند لذت ببرند
گروه مانند دایره ایست که هرکس چیزی در آن قرار میدهد و هرکس هم به دلخواه چیزی از آن بر میدارد
چنانچه به برنامه و یا آهنگی هم نیازمند بودم به گروه اعلام میکنم و دوستانی که در این مورد فعالیت دارند کمک مینمایند و دیگر جای نگرانی نمیبینم
من اینجوری فکر میکنم و لذت میبرم
و فکر میکنم چنانچه بدینگونه کار کنیم کم کم بتوانیم در کارهای گروهی دیگر هم موفق باشیم
بهروز و شاد کام باشید
90/8/3

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر