۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

صدای خس وخاشاک را بشنوید: رهبر ایران چه‌ گونه از این رو به آن رو شد؟


رهبر ایران چه‌ گونه از این رو به آن رو شد؟



علیرضا اشراقی- یاسمن باجی -



آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، عوض شده است. روحانی روشنفکر و آوانگاردی که به خاطر شکستن عرف سنتی روحانیت مورد انتقاد بود، پس از آن که در سال ۱۳۶۸ رهبر جمهوری اسلامی شد رویه‌ای سنتی و بنیادگرایانه در پیش گرفت.

در سال‌های اول پس از انقلاب، مردم خامنه‌ای را با خطبه‌هایش در نماز جمعه‌ تهران به خاطر دارند. روحانی لاغر و بلندبالایی با ریش انبوه و عمامه سیاه - که نشان دهنده نسب او به پیامبر اسلام است - که صدایی رسا داشت و سخنوری با سواد و آشنا به جریانات سیاسی و فکری بود. درست است که خامنه‌ای لباس سنتی روحانیت را به تن می‌کرد اما خوش‌تیپ بود و به تناسب ظاهر و لباسش اهمیت می‌داد و جالب‌تر از همه این که در همان حالی که تفسیر قرآن می‌گفت، پیپ هم می‌کشید.


سرلشکر حسین فیروزآبادی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح که در جریان مبارزات انقلاب با آیت‌الله آشنا می‌شود، می‌گوید"ما کیف می‌کردیم از این عطر [...] می‌نشستند همان کنار مسجد، پیپ را پر می‌کردند، روشن می‌کردند و دود می‌کردند، معمولا همه می‌گویند آخوند حرمت دارد، باید رعایت شئونات را بکند، مواظب باشد." اما خامنه‌ای دوست داشت که این سدها را بشکند.

به همین دلیل هم او به‌رغم سابقه مبارزاتی پررنگی که با رژیم شاه داشت، در میان روحانیون تازه به قدرت رسیده پس از انقلاب اسلامی تنها بود. بی‌توجهی به قواعد سنتی رفتار روحانیت و نشست و برخواست با روشنفکران کافی بود تا او چندان از سوی هم‌لباسی‌هایش جدی گرفته نشود.

کشش آیت‌الله به شعر و ادبیات از سنین نوجوانی و تحت تاثیر مادر بود که برخلاف بسیاری از زنان آن دوره و به خصوص همسران روحانیون وقت باسواد بود و اشعار عاشقانه حافظ‌‌ - مشهورترین غزل‌سرای ایرانی - را برای سید علی آقا، نامی که در خانه او را صدا می‌زده‌اند، می‌خواند. خامنه‌ای خود می‌گوید که به‌ندرت شعری از حافظ و یا سعدی خوانده می‌شد که او بخشی از آن را از حفظ نباشد.


همین سبب شد تا او در جوانی به انجمن ادبی فردوسی مشهد کشیده شود و تا هنگام عزیمت به قم برای تحصیل در حوزه پای ثابت این انجمن باشد. از طریق همین انجمن او با تنی چند از شاعران معاصر بزرگ ایران از جمله مهدی اخوان ثالث، امیری فیروزکوهی، مهرداد اوستا و محمد رضا شفیعی کدکنی، شاعر معاصر و استاد ادبیات دانشگاه تهران و محمد مختاری آشنا می‌شود و دوستی میان آنها شکل می‌گیرد.

خامنه‌ای خود گفته است که پس از انقلاب از مهرداد اوستا و اخوان ثالث خواسته است تا برای انقلاب شعر بسرایند، اوستا وارد میدان می‌شود، اما مهدی اخوان ثالث که کاملا مرام و مسلکی متفاوت داشت، شانه خالی می‌کند و به آیت الله پاسخ می‌دهد که "ما همیشه بر سلطه بودیم و نه با سلطه".

مهدی اخوان ثالث سه سال پس از انقلاب بدون گرفتن مزایا از آموزش و پرورش بازنشسته شد و زندگی او تا سال ۶۹ که دارفانی را وداع گفت در تنگدستی گذشت. با این‌همه برخلاف بسیاری از روشنفکران و نویسندگان، خامنه‌ای از او به بدی یاد نکرد چرا که به گفته او "اخوان، در مجموعه هم‌دوره‌های خودش، این خصوصیت را داشت كه هیچْ با انقلاب ستیزه نكرد."


سرنوشت اخوان نصیب محمد مختاری دیگر شاعر و نویسنده هم‌نشین آیت‌الله در انجمن فردوسی مشهد نشد. او در جریان قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران در سال ۱۳۷۷ توسط برخی از نیروهای وزارت اطلاعات ربوده و به قتل رسید. هیچ وقت سرنوشت پرونده این قتل‌ها و عاملان آن آشکار نشد. اما گفته می‌شد بود که نیروهای مسبب آن به رهبر جمهوری اسلامی بسیار نزدیک بوده‌اند.

وقتی خامنه‌ای از مشهد به حوزه علمیه قم برای ادامه تحصیل رفت، در آن‌جا هم جلسات شعر برگزار می‌کرد و با حتی با تخلص امین شعر می‌سرود. در فضای به شدت سنتی حوزه چنین کاری نامعمول بود. او حتی در قم كتابی از شاعر نامدار لبنانی، جبران خلیل جبران به نام "اشك و لبخند" را ترجمه کرد گرچه هیچ‌گاه آن را منتشر نکرد.

داستان‌هایی که مادر از قرآن برای او نقل می‌کرد، علاقه آیت‌الله را به خواندن رمان نیز بیدار کرد. کتابخانه آستان قدس رضوی در مشهد که در آن زمان جز کتاب‌های مذهبی نداشت پاسخگوی عطش او برای مطالعه نبود و او با وجود تنگدستی، از کتابفروشی محل، هر شب یک کتاب رمان اجاره می کرد.


به نظر او بینوایان ویکتور هوگو "برترین رمانی است كه در طول تاریخ نوشته شده است". آن‌چنان که خودش در جاهای مختلف گفته، از جمله کتاب‌های مورد علاقه‌اش كمدی الهی دانته، جنگ و صلح و گذر از رنج‌ها نوشته لئو تولستوی، جان شیفته رومن رولان و دن آرام نوشته میخائیل شولوخف را خوانده است. کتاب‌های کلاسیک ایرانی مانند هزار و یکشب و امیر ارسلان رومی را نیز در سال‌های جوانی و نوجوانی خوانده است. هزار و یکشب هم اکنون یک کتاب ممنوعه در جمهوری اسلامی است.

خامنه‌ای همچنین در یکی از سخنرانی‌هایش گفته که در جوانی به خواندن آثار ژان پل سارتر علاقه داشته و مشخصا از کتاب جنگ شکر در کوبا نام برده است. او همچنین کارهای فرانتس فانون نویسنده چپگرای فرانسوی به خصوص آثارش درباره استعمار فرانسه را نیز دوست دارد.

لذات فلسفه ویل دورانت دیگر کتاب مورد علاقه خامنه‌‌ای است که درباره‌اش گفته: "این کتاب مثل شعر می‌ماند، یک کتاب فلسفی را مثل یک لقمه چرب و نرم و شیرین، در دهان خواننده می‌گذارد."


آن‌گونه که از گزارش‌های مختلف برمی‌آید رهبر جمهوری اسلامی هنوز عادت کتاب‌خوانی خود را ترک نکرده است. در یکی از آخرین نمونه‌ها می‌دانیم که او رمان بابادک‌باز نوشته از نویسنده افغان‌ خالد حسینی را خوانده است. رمانی که به برآمدن طالبان و رنج اجتماعی‌ای که مردم افغان در دوره آنان کشیدند می‌پردازد. خامنه‌ای در اظهارنظری این رمان را فوق‌العاده خوانده است.

حشر و نشر خامنه‌ای جوان با روشنفکران محدود به انجمن شعر مشهد نشد. خامنه‌ای در زندان و در سال ۱۳۵۳ با هوشنگ اسدی، روزنامه‌نگار و نویسنده چپگرا هم سلولی می‌شود و در پی آن دوستی میان آن دو شکل می‌گیرد که تا انقلاب ادامه پیدا می‌کند. اسدی در خاطرات خود در باره رفت و آمد خود و نیز جوانی کمونیست به نام رحمان هاتفی پس از آزادی از زندان با خامنه‌ای نوشته است.

به طور معمول در میان روحانیان، جز آیت‌الله محمود طالقانی که به تساهل معروف بود و در خانه‌اش به روی جوانان سیاسی از هر طیف و گروهی باز بود، کمتر روحانی پیدا می شد که با کمونیست‌ها معاشرت کند. از نظر اکثر روحانیون کمونیست‌ها که خدا را قبول ندارند نجس هستند. هوشنگ اسدی در خاطرات خود می‌نویسد که آیت‌الله خامنه‌ای در دهان هم سلولی کمونیستش که بیمار بود، غذا می‌گذاشت.


اگرچه شعر در میان روحانیان اندک طرفدارانی داشت اما خواندن رمان هرگز مورد تایید آن‌ها نبود. شاید به دلیل همین علائق و رفتار خامنه‌ای بود که برخی از روحانیون مشهد او را وهابی خطاب می‌کردند.

خامنه‌ای همزمان با تحصیل در مدرسه دینی، مصرانه تحصیلات کلاسیک خود را نیز در کلاس‌های شبانه ادامه می‌دهد و دیپلم خود را از دبیرستان می‌گیرد. این نیز تفاوت دیگر او با روحانیون آن زمان بود. چرا که کسانی که می‌خواستند درس دینی بخوانند، از همان ابتدا به کلی تحصیل کلاسیک را رها می‌کردند.

شکی درباره علاقه خامنه‌ای در آن زمان به موسیقی نیست. او دوست احمد عبادی نوازنده مشهور سه‌تار بود و برخی از مردم محلی قدیم مشهد می‌گویند که خود او نیز نیمه صدایی خوش داشته است. یک استاد دانشگاه تهران می‌گوید که وقتی آقای خامنه‌ای در سال ۱۳۶۷ به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفته است، در پاسخ به سوال دانشجویان در باره حرام و حلال بودن موسیقی گفته بود که "موسیقی به خودی خود حرام نیست، مگر با حرامی مانند مشروبات الکلی آمیخته شود" و وقتی دانشجویان می‌پرسند اگر ندانند نوع موسیقی که گوش می‌دهند حلال است یا حرام، رئیس جمهور پاسخ می‌دهد" وقتی شک دارید که حلال است یا حرام، گوش دهید" و با خنده می‌افزاید یعنی که گوش کنید.


در ایران پس از انقلاب، تا سال ۱۳۶۷ اجرای موسیقی حتی موسیقی سنتی ایرانی ممنوع بود. در سال ۱۳۶۷، در پی فتوایی از آیت‌الله خمینی برخی از انواع موسیقی آزاد شد. در فتاوی آیت‌الله خامنه‌ای هم که در سال‌های اخیر منتشر شده است، او به جز موسیقی غنایی، یعنی موسیقی‌ای که شهوانی باشد بقیه انواع موسیقی را حلال می داند و در باره حلال و حرام بودن، عرف و حتی نظر خود فرد را معیار تشخیص آن می‌داند. او حتی درباره دیدن ماهواره هم نظر مشابهی دارد.

با این حال جالب است که در جریان دیداری که رهبر جمهوری اسلامی با رییس جمهور سابق محمد خاتمی و وزاریش داشت او به شدت از سیاست‌های دولت در زمینه ترویج موسیقی در دانشگاه‌ها انتقاد می‌کند و به صراحت می‌گوید که این کار برخلاف مذاق اسلام است.

خامنه‌ای همچنین از معدود روحانیونی بود که پیش از انقلاب به جریانات فکری منطقه در هند و جهان عرب نیز توجه کرده بود. خامنه‌ای کتابی درباره نقش مسلمانان در آزادی هند ترجمه کرده و تحقیق منتشر نشده‌ای درباره ادبیات فارسی در هند دارد. او دو کتاب از سید قطب و نیز کتابی از راضی آل‌یاسین در باره صلح امام حسن، امام دوم شیعیان را نیز به فارسی ترجمه کرده است.


در حالی‌که بخشی از پیروزی انقلاب اسلامی ایران مدیون تحریک عواطف عمومی مردم بر پایه قیام امام حسین علیه حکومت ظلم بوده، خامنه‌ای تاکید کرده که ترجمه کتاب امام حسن یکی از آرزوهای او در آن زمان بوده زیرا صلح امام حسن عملی مبتکرانه بوده که به اندازه جهاد امام حسین مورد توجه قرار نگرفته است.

شاید برای همین بود که در اولین دهه جمهوری اسلامی در خلال‌ سال‌های شصت خامنه‌ای به عنوان چهره‌ای پراگماتیست شناخته می شد.

در سال ۱۳۶۵در ماجرای مشهور ایران‌-کنترا، او در مقام رئیس جمهوری، همراه با هاشمی رفسنجانی رییس وقت مجلس، مبتکر مذاکراتی با هیات امریکایی بدون اطلاع آیت‌الله خمینی شدند. مک فارلین، فرستاده ویژه ریگان به ایران برای مذاکره بر سر آزاد کردن گروگان های امریکایی در لبنان به ازای فروش سلاح به ایران بود.


آیت‌الله خمینی خشمگین از مذاکرات پنهانی، از مسئولین خواست تا موضوع را برای مردم افشا کنند. پس از این عتاب، این هاشمی بود که مسئولیت توضیح ماجرا را برای مردم در نماز جمعه بر عهده گرفت و عملا سپر بلای خامنه‌ای شد که امام خمینی در موارد زیادی با او موافق نبود.

آیت الله با اینکه خود را شاگرد امام خمینی می‌دانست اما ولایت مطلقه فقیه را در خطبه‌های نماز جمعه تهران در ۱۱ دی ماه ۱۳۶۶ به چالش کشید. امام خمینی در پاسخ به سوال شورای نگهبان نوشته بود که می‌شود قوانین، احکام شرعیه و فتاوی پذیرفته شده اسلامی ‌مسلم را نقض کرد و دولت می‌تواند بر خلاف احکام اسلامی شرط بگذارد.

‌خامنه‌ای اما گفت که ولایت فقیه مطلقه نیست و" حکومت نمی‌تواند خارج از چارچوب شریعت عمل کند".


با اینکه اعتراض خامنه‌ای به مطلقه بودن با استناد به فقه سنتی صورت گرفت اما واقع آن است که روحانیونی که مخالف این نظریه بودند، جز به زبان مذهبی نمی‌توانستند با این نظریه مخالفت کنند.

به گفته یک تحلیلگر دینی، به همین دلیل "برخی که اتفاقا اهل علم و سیاست نیز بودند، اعتراض خامنه‌ای را نوعی مخالفت با ولایت مطلقه فقیه اما به زبان مذهبی تعبیر کردند"

جالب آن که خامنه‌ای در مذاکرات تعیین رهبر پس از درگذشت آیت‌الله خمینی نیز از رهبری شورایی حمایت می‌کرد که این نشان می‌دهد او نگران مطلقه بودن قدرت بوده است.


خامنه‌ای پس از پاسخ تند آیت‌الله خمینی که به طعنه به او گفته بود که نظریه ولایت فقیه را نفهمیده است، عقب نشینی کرد و در نامه‌ای خطاب به رهبر وقت جمهوری اسلامی در بهمن ۱۳۶۶ نوشت که احکام آیت‌الله خمینی را قبول دارد.

آیت الله وقتی به صندلی ولایت فقیه تکیه کرد، رفته رفته دیدگاهش در باره قدرت و ولایت فقیه تغییر کرد و از ولایت مطلقه فقیه حمایت کرد. او یکبار در پاسخ توضيح مختصرى درباره ولايت مطلقه نوشت که اختیارات ولی فقیه در صورت تعارض با اراده و اختیار مردم، بر اختیارات و تصمیمات آحاد امت مقدم و حاکم است.

جالب آن‌که او در خطبه‌های نماز جمعه آبان سال ۶۱ اعلام کرده بود که "این مردمند که عالی‌ترین مقام کشور ... یعنی رهبر را انتخاب می‌کنند. آنها می‌خواهند تا رهبر، رهبر شود...همه در نهایت به انتخاب مردم برمی‌گردند."


این آخرین بار نبود که میان رئیس جمهور و امام خمینی اختلاف نظر پیش می‌آمد. آیت‌الله خمینی در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ سلمان رشدی را به دلیل توهین به پیامبر اسلام در کتاب آیات شیطانی مرتد اعلام کرد. بر اساس این فتوا، کشتن رشدی برای مسلمانان جهان واجب بود.

رشدی نویسنده ناشناسی در ایران نبود. رمان "بچه های نیمه شب" او در سال ۱۳۶۴ جایزه بهترین رمان خارجی را دریافت کرده بود و مهدی سحابی در سال ۱۳۶۶، برای ترجمه رمان دیگر رشدی یعنی "شرم"، جایزه بهترین مترجم سال را از شخص خامنه‌ای گرفته بود.

خامنه‌ای، سه روز پس از این فتوا در خطبه‌های نماز جمعه در ۲۸ بهمن سال ۱۳۶۷ اعلام کرد که" اگر رشدی توبه کند و... از همه مسلمین دنیا عذرخواهی کند، ...،در آن صورت ممکن است مردم او را ببخشند".


دفتر امام خمینی یک روز پس از سخنان خامنه‌ای در خطبه‌های نماز جمعه، در ۲۹ بهمن ۱۳۶۷ اطلاعیه‌ای صادر کرد و در آن تاکید کرد که "رشدى اگر توبه كند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامى هم خود را به كار گيرد تا او را به درك واصل گرداند."

امام خمینی در خرداد ۱۳۶۸ درگذشت و اینک آیت‌الله خامنه‌ای که جانشین وی در مقام رهبری کشور شده بود، اعلام کرد که فتوای مرجع تقلید را نمی‌تواند لغو کند اما پس از چند سال کمال خرازی وزیر امور خارجه دولت اصلاح طلب خاتمی در حاشیه اجلاس نیویورک به همتای انگلیسی‌اش، رابین کوک گفت که ایران کسی را برای کشتن رشدی نخواهد فرستاد. بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند این امر بدون توافق رهبر ایران امکان‌پذیر نمی‌بود.

این تنها باری نبود که خامنه‌ای می‌خواست جلوی کشته‌شدن یک نفر را بگیرد. او در سال ۱۳۶۷ به آیت‌الله منتظری، قایم مقام وقت رهبری مراجعه می‌کند و به او خبر می‌دهد که عده‌ای می‌خواهند از آیت‌الله خمینی اجازه اعدام ۵۰۰ تن زندانی کمونیست را بگیرند و از آیت‌الله منتظری می‌خواهد تا با امام صحبت کند و جلوی کشتار را بگیرد.


اما آیت‌الله خامنه‌ای که زمانی برای رشدی امکان بخشش را در نظر گرفته بود، در سال‌های اولیه رهبری، سعیدی سیرجانی، استاد ادبیات دانشگاه تهران را به جرمی نامعلوم "مرتد و نامعتقد به اسلام" خواند و او چندی پس از اینکه نامه‌ای انتقاد آمیز خطاب به خامنه‌ای نوشت، بازداشت و در سال ۱۳۷۳ به قتل رسید. مرگ او در آن زمان سکته قلبی اعلام شد اما بعدا مشخص شد که در شمار قتل‌های زنجیره‌ای روشنفکران ایرانی در دهه ۷۰ شمسی توسط ماموران وزارت اطلاعات بوده است.

در ماجرای تظاهرات کوی دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۸، منابع موثق می‌گویند که محمد خاتمی، رییس جمهور وقت برای اینکه حکم اعدام تعدادی از دانشجویان از جمله احمد باطبی را پس بگیرد، یک روز تمام در دفتر خامنه‌ای بست نشسته بود. آیت‌الله اصرار داشته است تا تعدادی از دانشجویان را برای عبرت دیگران اعدام کنند!

علی خامنه‌ای، رهبر جمهور اسلامی که زمانی جهانی را دوست داشت که شعرا شعرشان را بسرایند، نویسنده‌ها و روشنفکران فرصت عذرخواهی و جبران اشتباهاتشان را داشته باشند، کمونیست‌ها اعدام نشوند و جوانان راحت بتوانند موسیقی دلخواه خود را گوش دهند، به‌تدریج دگرگون شده است.


کسی نمی‌داند که آیا باورهای او در عمق ذهنش دگرگون شده یا آن که جبر موقعیت و اقتضائات کار و قدرت موجب شده که امروزش با دیروزش نخواند. او یک‌بار در جلسه‌ای گفته بود «یکی از چیزهایی که همیشه حسرتش را می‌خورم و به خاطر اقتضائات رهبری نمی‌توانم به سراغش بروم، قدم زدن در همین راسته کتاب‌فروشی‌هاست! کاش می‌شد...»


به نظر می‌رسد آیت‌الله خامنه‌ای هنوز دلتنگ روزهای خوش دوران جوانی است و این یعنی که او چندان هم شاد نیست.

---

علی‌رضا اشراقی سردبیر برنامه‌های ایران در "موسسه گزارشگری جنگ و صلح" و تارنمای میانه است. یاسمن باجی نام مستعار یک روزنامه‌نگار ایرانی مقیم تهران است.



منبع: میانه

--
دریافت این پیام بدلیل تمایل شما به شنیدن صدای خس وخاشاک است
خواهشمند است برای اطلاع دوستانتان، این ایمیل رابرای ایشان فوروارد کنید
برای عضویت جدید در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+subscribe@googlegroups.com
برای لغو عضویت در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+unsubscribe@googlegroups.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر