۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

poem

عشقت به دل آتش کشد هر دم که یادت میکنم

دورت بگردم نازنین هر دم طوافت میکنم

خواهم پرستیدن تورا بعد از خدا ای مهربان

بر زیر لب نامت برم قصد عبادت میکنم

هجران تو سنگین غمی بر دوش این آشفته شد

گاهی به دل یا با خدا از غم شکایت میکنم

در زندگی جز وصل تو در سر ندارم آرزو

گاهی برای دل ز وصل تو حکایت میکنم

عاشق ترین عاشق منم معشوق رویایی بیا

گر که بیایی مهربان جان را فدایت میکنم

 

غزل کاردار

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر