يكنفر از كوچه ما عشق را دزديده است اين خبر در كوچههاي شهر ما پيچيدهاست
عاشقي ميگفت روزي روزگاران قديم عشق را از غنچههاي كوچه باغي چيدهاست
دوره گردي در خيابانها محبت مي فروخت گوايا او هم بساط خويش را بر چيدهاست
عشق بازي در خيابان مطلقا" ممنوع شد عابري اين تابلو را دور ميدان ديدهاست
يك چراغ قرمز از ديروز قرمز ماندهاست چشمكش را هيز چشمي خيره سر دزديدهاست
مي روم از شهر اين دلسنگهاي كوردل يك نفر بر ريش ما دلريشها خنديده است
سعيده عسگري
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر