۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه

[FARSKIDS20.COM] Dastane Yek Dehghaan

لطفا تا باز شدن تمامی تصاویر شکیبا باشید . . .

Agar Tasavir Ra Nemibinid Rooye Gozineye "Show images" ya "Display images below" click konid.
Agar Nemitavanid Matnha Ra Bekhanid Marahele Zir Ra Donbal Konid :
Right click (click rast) >> Encoding >> Unicode (UTF-8)

    به نام خالق هستی


دهقاني با زن و تنها پسرش در روستايي زندگي مي كرد. خدا آنها را از مال دنيابي نياز كرده بود . مرد دهقان هميشه پسرش را نصيحت مي كرد تا در انتخاب دوست دقت فراوان كند و افراد مناسبي را براي دوستي برگزيندسالها گذشت تا اينكه پدر از دنيا رفت. تمام اموال و املاكش به پسرش رسيد .پسر كم كم نصيحتهاي پدر را فراموش كرد و شروع به ولخرجي كرد، و در انتخاب دوستان بي دقت شد . هر هفته مهماني مي داد و خوش مي گذراند . روزها مي گذشت و پسر براي تامين هزينه هاي خود هر بار تكه اي از زمينهاي پدرش را مي فروخت .

مادرش كه شاهد كارهاي او بود ، سعي مي كرد پسرش را متوجه اشتباهش بكند . يك روز پسر براي اينكه خيال مادرش را راحت كند به او قول داد كه دوستانش راآزمايش كند تا به وي نشان دهد در مورد دوستانش اشتباه مي كند و او دوستان خوبيدارد

فرداي آنروز پسر در حاليكه مشغول غذا خوردن با دوستانش بود ، گفت :" چند هفته
اي است كه موشي نابكار در منزل ما لانه كرده است و امان ما را بريده است .ديشب نيز دسته هاون را با دندانهايش ريز ريز كرده است.

آنها در دلشان به ساده لوحي او خنديدند و او را مسخره كردند كه چطور ممكن است موش يك جسم فلزي را بجود ، وليكن حرفهاي او را تاييد كردند و گفتند:" حتمأ دسته هاون چرب بوده و اشتهاي موش را تحريك كرده است

 پسر نزد مادرش رفت و گفت :" ماجراي عجيبي را تعريف كردم ولي آنها به من
احترام گذاشتند و به روي من نياوردند ." مادر گفت: " دوست خوب كسي هست كه حقايق را بگوييد نه آنكه دروغ تو را راست پندارد." ولي پسر نپذيرفت.

 مادر مرد و پسر به كارهاي خود ادامه داد تا تمام ثروتش را به باد داد .

روزي خيلي گرسنه بود، به دوستانش رسيد كه در كنار سفره اي مشغول غذا خوردن بودند در كنار آنها نشست به اميد آنكه تعارفي بكنند و او هم بتواند از آن سفره لقمه اي بردارد ، وليكن آنها به روي خود نياوردند . پسرك شروع به تعريف كرد كه :" قرص ناني و تكه اي پنير ديشب كنار گذاشته بودم وليكن موشي تمام آنرا خورد ."
دوستانش او را مسخره كردند و گفتند :" چطور ممكنست موشي يك نان درسته را بخورد ." پسر به آنها گفت : " چطور موش مي تواند دسته هاون را بخورد ولي نمي تواند يك نان درسته را بخورد . "

 به ياد پندهاي مادرش افتاد و فهميد چقدر اشتباه كرده است وليكن افسوس كه ديگر
دير شده بود و راهي نداشت

 

ارسال شده توسط   f.bolandbala@gmail.com

با فوروارد کردن ایمیلها ما را در ادامه این مسیر یاری کنید

اگر تا اين لحظه به گروه اينترنتي و خبرنامه فارس كيدذ نپيوستيد هم اكنون اقدام كنيد ( با امكاناتي جديد ! )

كافي است ايميل را وارد كرده و سپس به ايميل خود رفته و ايميلي كه از طرف گوگل براي شما ارسال شده را كليك كنيد

 
نشانی پست الکترونیک :    

 

 

--
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google
Groups "iraniha".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به persianu@googlegroups.com
جهت عضويت در گروه روي لينك مقابل كليك كنيد http://groups.google.com/group/persianu

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر