۱۳۹۰ مرداد ۱۰, دوشنبه

خدایا از همه دلگیرم

 
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند  گفت: پیش از من؟
گفتم: خدایا چقدر دوری    گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم       گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم  گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم   گفت: بیش از من؟
کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،
سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد 
برسیم!

با عشق و احترام
شادی دری


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر