۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

Azarbaijan - Khaleghi...

درود بر دوستداران گلها،
 
برنامه ای از گلهای رنگارنگ با نام آذربایجان را خالقی سه بار برای اجرا در برنامه گلها تنظیم کرده است.
 
اولین آنها که گلهای رنگارنگ 171  بوده است با ویولن خالدی اجرا شده است.
آواز زیبای بنان با ویولن خالدی و شعر باستانی پاریزی (یاد آنشب که صبا بر سر ما گل میریخت) یکی از قسمتهای زیبای این برنامه است.
این برنامه را با کیفیت بالا در پیوند زیر تقدیم دوستداران مینمایم . 
 
خالقی این اثر را سالها بعد دوباره و چند سال بعد برای بار سوم تنظیم کرده که در برنامه های گلهای رنگارنگ  219  و  256   با همراهی تجویدی و محجوبی به اجرا در آمده است.
برنامه های گلهای رنگارنگ  219  و  256  با کیفیت بالا تقدیم دوستداران میگردد. 
 
در متن زیر، کارکرد خالقی در این سه اثر بوسیله مهدی صمیمی بررسی شده است.
 
ارادتمند،
احمد مختاری فرد
 
 
-آذربایجان (شور،ابوعطا، ترانه: رهی معیری، گلهای رنگارنگ شماره های 171، 219، 219ب و 256)
این اثر را که برخی آنرا آهنگ آذربایجان نیز نامیده اند نباید با سرود "آذربادگان" که کلام آن از دکتر حسین گل گلاب است اشتباه گرفت. این ترانه حماسی پر شور حاصل طبع لطیف رهی معیری است که در عین سویه سیاسی، آثار قریحه شاعرانه رهی را نیز در بر دارد.

گمان عمومی بر آن است که این اثر به مناسبت نجات آذربایجان ساخته شده و بنابراین تاریخ نخستین اجرای آن باید قطعا پس از این واقعه یعنی 21 آذرماه 1325 شمسی مصادف با دهم دسامبر 1946 میلادی باشد. مقالات و نشریات گوناگونی تاریخ نخستین اجرای این اثر را مرداد ماه سال 1324 نوشته اند که احتمالا نمیتواند صحت داشته باشد.

میدانیم که خطه آذربایجان در 21 آذرماه سال 1324 به دست عمال روس افتاد و تصادفا در همین روز از سال بعد به دامان ایران بازگشت؛ کلام این اثر باید پس از نجات آذربایجان سروده شده باشد؛ دلیل این امر انست که ترانه سرا آشکارا از شکست و پریشانی خاطر دشمن شادمانی میکند و با پایان آمدن شب و جلوه گر شدن مهر را شادباش میگوید.

البته انجمن موسیقی ملی در مرداد ماه سال1324 هم در تبریز کنسرتی داشته، ولی قدر مسلم انکه اجرای این اثر در سال 1326 در تبریز و بوسیله ارکستر انجمن موسیقی ملی با استقبال پرشور مردم مواجه شد و مطبوعات از سازندگان و اجراکنندگان آن تمجید بسزایی بعمل آوردند. در اردیبهشت همان سال، تهران نیز شاهد اجرای این اثر غرور آفرین بود.

این آهنگ صرف نظر از سایر جهات از یک جنبه بخصوص حائز اهمیت است و آن دنبال کردن مستند توانایی و روش کار خالقی در تنظیم ارکستر و چگونگی رشد و تکامل قریحه او در عرضه یک اثر واحد در دوره های متوالی خلاقیت هنری وی و در طول چندین سال میباشد.

این امکان از آنجا ناشی میشود که حداقل سه اجرای متفاوت از این آهنگ در دست است که سه رنگ آمیزی مختلف ارکستر را نشان میدهد و این رشد و تکامل را آنچنان به نمایش میگذراد که نمی توان آنرا تنها به تفاوت در تعداد اعضا ارکستر یا به امکانات سازی دیگر تعبیر نمود. اگر هم امکانات جدید در این روند موثر باشند، عامل اصلی را باید در سیر و سلوکی ناپیدا جستجو نمود که نمونه آنرا در بسیاری از هنرمندان و متفکران بزرگ سراغ داریم و اتفاقا نگرشی کلی به تحول آهنگسازی خالقی نیز این نظر را تائید میکند.

چهار برنامه گلهای رنگارنگ، آهنگ آذربایجان را عرضه میکنند:
نخستین اجرا در برنامه های گلها که در عین حال ساده ترین و کوتاه ترین اجرا نیز میباشد در برنامه شماره 171 است، که در آن این اثر به نحوی آرام و ملایم، آنگونه که در این دوره از برنامه های گلها (قبل از گلهای رنگارنگ شماره 210) مرسوم بود، اجرا شده است.

ضرب استاد حسین تهرانی همراه با ویولون جمعی استادان بزرگ، مهدی خالدی، مهدی مفتاح، محمود تاجبخش و حسینعلی ملاح و تار شادروان زرین پنجه با پیانوی زنده یاد جواد معروفی، زینت بخش این برنامه اند و در آن بنان بهمراهی ویولن خالدی غزل معروف دکتر باستانی پاریزی (یا آنشب که صبا بر سر ما گل میریخت) را در شور می خواند. این برنامه را ارکستر شماره 1 به رهبری معروفی اجرا نموده که در عین زیبایی و لطافت هرگز با اجرای نهایی این اثر قابل قیاس نیست و حتی میتوان آنرا تمرینی برای برنامه های بعدی دانست.

اما دومین اجرا در برنامه شماره 219 و 219ب میباشد. این دو برنامه تنها از حیث اشعاری که گویند دکلمه میکند متفاوتند و در آهنگ و ترانه و غزل آواز، که با ویولون تجویدی همراه است مشترکند. این اجرا بخصوص از نظر ارکستراسیون از انسجام بیشتری برخوردار میباشد و در تنظیم نیز ملایمت اجرای نخست را در بر ندارد و بالعکس با تندتر شدن ریتمها، شور و هیجان بیشتری را به شنونده القا میکند که در واقع با روح و پیام آهنگ و ترانه نیز همخوانی بیشتری دارد. تنها پیانوی معروفی است که در هر دو اجرا کمابیش یکسان است.

و بالاخره همین اثر ساده اولیه در آخرین اجرا، که در گلهای رنگارنگ برنامه شماره 256 میباشد، به شاهکاری پرشور، حماسی و بی همتا در تاریخ موسیقی ارکستری ایران تبدیل میگردد.
در حالی که در اجرای نخست مجموعه ای از ملودی ها و ریتمها تاثیر آهنگ را بر شنونده، رقم میزنند، در اجرای نهایی تاثیر ارکستراسیون و تنظیم بر نواهای بنیادی چیرگی می یابد، هرچند در نگاه سطحی احتمالا این دو عنصر غیر قابل تفکیک بنظر میرسند.

این اجرا بوسیله ارکستری کار آمد و دقیقا تنظیم یافته و رهبری خود خالقی و با نو آوریهایی تازه که در اجرای قبلی دیده نمیشود، انجام گرفته و نه تنها بر سرعت ریتمها و شدت ضربات آهنگ افزوده شده، بلکه با بکارگیری نقش تازه ای بر سازهای بادی نی و قره نی که با ارکستر بزرگ به گفتگو مینشینند، به اثر نسبتا ساده قبلی یک جنبه حماسی قوی داده شده است.

گویی، همانگونه که در متن ترانه آمده است، این دو ساز چون افرادی که از سرنوشت دردیار خویش گله میکنند، از گردش گردون فغان و فریاد برمیدارند و از دیده سیل خون روان میسازند و در مقابل، ارکستر طوفنده از نبردی سهمگین و نابرابر حکایت میکند و آنان را در همین حال به مبارزه ای بی امان فرا می خواند. بدین ترتیب بار حماسی و شور و تحرک این آهنگ اگر بیشتر از سرود معروف ای ایران نباشد، کمتر از آن هم نیست؛ یا این تفاوت که اینجا زیبایی کرشمه وار موسیقی ایرانی سهمی بسزا دارد و لطافت خاص کلام رهی نه تنها میدان رزم، که مجلس بزم را نیز به تصویر کشیده است.

از نوآوریهای دیگر آنکه در اینجا و دقیقا پس از اولین ظهور دو ساز بادی، دو ملودی متفاوت همزمان بوسیله ارکستر نواخته میشوند و تنها نقاط مشترک ایندو، نقاط آغاز و پایان آنهاست. این هارمونی به آهنگ جلوه ای گیرا و شکوهمند بخشیده که در سایر اجرا ها نیست. همچنین حضور و بکارگیری دقیقا بجای سازهای بزرگ کوبه ای و زهی مانند طبل بزرگ، کنترباس و ویولونسل در این اجرا چشمگیر است. پس از این اجرا، شنونده مشتاق، به فقدان حضور آشکار این سازها، نه تنها در مورد این اثر بلکه در قریب به اتفاق آثار آن زمان پی میبرد.

ناگفته نماند که در ترکیب گلهای رنگارنگ شماره 256، یعنی در انتخاب اشعار و محل دکلمه آنها سلیقه ای ممتاز بکار رفته که احتمالا از قریحه سرشار خود خالقی نشات میگیرد؛ بخصوص برگزیدن این ابیات عارف، که گویی برای ارائه در این برنامه سروده شده اند:
چه آذرها بجان از عشق آذربایجان دارم
من این آتش خریدارش بجانم تا که جان دارم
به بی پروائی من کس در این آتش نمیسوزد
مرا پروانه، چون پروانه کی پروای جان دارم
این اثر بی تردید متعلق به دوران خلاقیت هنری خالقی و مربوط به زمانی است که او با دیدی تازه و این بار در مقام تنظیم کننده ای مجرب در پی تجدید حیات آثار پیشین خویش برآمده است. تمامی آثار و تنطیمهای این دوره از حیات خالقی دارای حال و هوایی مشابه بوده و همگی از نوعی دردمندی توام با طغیان حکایت میکنند، که اوج آنرا در آهنگ معروف، اما نه چندان شناخته شده "خاموش" میتوان به وضوح دید. متن ترانه و نت آهنگ در کتاب تصنیفهای استاد بنان آمده است.
 
مهدی صمیمی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر