۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

سپاس بي كران ازهديه ارزشمند

با عرض سلام


 جناب اقاي كاظميان عزيز، نمي دانم چطور از شما سپاسگذاري كنم بابت فرستادن اهنگهاي استاد سديف . تا اين سن و سال نشنيده بودم كسي حافظ را با اين تسلط و شكوه و همانطور كه واقعا بايد باشد به موسيقي بكشاند. اين هديه ارزشمندي است كه از اين كه لياقت داشتن ابن  هديه را دارم به خود مي بالم


داشتن اين هديه را مديون شما هستم . سپاسگذارم







براي اشنايي بيشتر با اين هنرمند توجه دوستان را به خواندن مقاله جلب ميكنم(اگر حوصله كل مقاله را نداريد فقط قسمت مشخص شده را بخوانيد)





سقف كوتاه تنفس (۲)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

كامران كوهستانی، مدرس انجمن خوشنویسان ایران از آن دسته خوشنویسان جوانی است كه خط را مهندسی نمی كند، او همواره در نوشته هایش سعی دارد تا با شعر ارتباط درونی پیدا كرده و بعد به تحریر آن بپردازد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شما معتقدید كه ارائه هنر، با آفرینش آن لازم و ملزوم هم هستند، این را هم نمی توان نادیده گرفت كه در جامعه ما فرصت برای افراد محدودی ایجاد می شود. ماراتن بین هنرمندان سالم نیست.

شاید بعضی واژگان برای عوامل اقتصاد و سیاست باشد و خوب نباشد كه در یك بحث فرهنگی از آنها نام ببریم، اما اگر به دیده تحقیق بنگریم، می بینیم كه در مقوله فرهنگ هم رانت بوده است. بعضی افراد جریان هایی را حمایت می كنند و جریان هایی را حمایت نمی كنند. در گذشته تاریخ همیشه بخشی از معرفی هنر و فرهنگ ، توسط حكام و حكومت وقت بوده و این بستگی به چگونگی برخورد آنها با فرهنگ داشته و تعریفی كه آنها برای جایگاه فرهنگ و هنر در جامعه داشته و دارند. البته از این هم غافل نباشیم كه ارتباط گیری هنرمند خیلی مهم است. اینك یك هنرمند چقدر بعد از آن كه توانست موانع سخت سلوك در هنر را سپری كند، می تواند ارتباط برقرار كند خیلی مهم است.

حافظ بیتی دارد كه می گوید: تو كز سرای طبیعت نمی روی بیرون/ كجا به كوی حقیقت گذر توانی كرد؟

مشكلاتی هست و حقیقت این است كه ما در این جامعه زندگی می كنیم.

آیا این رانت جلوی آن روح متعالی كه لازمه وجودی هنرمند است را نمی گرفت؟

حقیقت و هنر مثل خورشید می درخشند. هیچ وقت پشت ابر پنهان نمی مانند. همیشه آن كسانی كه چهار، پنج دهه زحمت كشیده اند كشف و معرفی می شوند.

استاد سُدیف یكی از استادان بزرگ آواز ایران است و هیچ وقت تكرار نشده. این انسان چهل سال كلاس می رود و می شود یك انسان پخته، بعد از چهل سال كه آواز مكاتیب مختلف را به درستی آموخت، در سن پنجاه سالگی در چهارگاه كنسرت می دهد و آقای شجریان درباره ایشان می گوید من و استاد سدیف در آواز دارای سبك هستیم و مابقی ردیف دانند. خود استاد شجریان چند كنسرت اجرا كرد؟ استاد سدیف چند كنسرت؟ حال از این كه زمان ندارند و شرایط جامعه طوری نیست كه ایشان كارهای مختلف و اجراهای متعدد داشته باشد مربوط به شرایط جامعه است و مشكل استاد سدیف نیست. اگر كار هنرمندی به توفیقی كه باید نمی رسد، مشكل خودش نیست. اقتصاد، هنر و فرهنگ بیمار است. حافظ می گوید: آنچه سعی است من اندر طلبش بنمودم/ اینقدر هست كه تغییر قضا نتوان كرد. در خوشنویسی هم همینطور است.

یك زمانی استعدادها كشف می شدند، و آن اداره ای كه این كار را می كرد از اداره اصلی جدا می شد، محققان و آدم های با استعداد را به یكی از اتاق های آنجا می بردند تا شروع به كتابت كنند، حقوق می گرفتند، و چند اثر هنری در هر ماه خلق می شد. همینطور كه در دوره قاجار یا صفوی، در كاخ های هنری، افرادی تحت حمایت اداره های خاص می نشستند، سه تار می زدند، نقاشی می كرد، خوشنویس مثنوی كتابت می كرد. هم اكنون این همه ارگان ها كه به طور موازی فعالیت هنری و فرهنگی می كنند باید استعدادها را تحت پوشش بگیرند، دور هم بیاورند و بیمه شان كنند و كار هنری بخواهند.

ما در چند سال اخیر مدعیانی هم در ابداع خط دیده ایم، كرشمه و معلا. به نظر شما وقتی كه خط ما خطوطی مثل ثلث، نسخ، شكسته را دارد، و این خط ها فاصله بسیاری با خط های نامبرده دارند، چه جایگاهی باید برایشان در نظر گرفت؟ این خط ها خط هایی هستند كه هنوز با گذشت چند سال از حضورشان رسم الخطی ندارند...

البته ارج و بها دارند. چون هر تلاشی ستودنی و با ارزش است. خصوصاً كه دوستانی كه دنبال این كارها بودند و هستند و تلاش هایی كرده اند، همه سابقه كلاسیك موجهی دارند. همه خطاط ها و خوشنویس ها و گرافیست های توانایی هستند، اما به نظرم این دوستان ضرورت نوآوری و خلاقیت در هنر را می شنوند و می روند سراغ این مقوله ها، حال این كه چقدر می توانند در جامعه برای خودشان مخاطب پیدا كنند بحث دیگری است. آقای استاد عجمی كه ابداع كننده خط معلا هست با برپایی چند نمایشگاه توانستند خط خودشان را معرفی كنند و آثارشان در تلویزیون و در مراسم های مذهبی یا بیلبوردها و جاهای دیگری مورد استقبال قرار گرفته. از همین مسأله می توانیم نتیجه بگیریم كه نیاز جامعه در این خط فقط در آن جایگاه ها خلاصه می شود.

البته این را باید عنوان كنیم كه این ها پدیده های نوظهور هستند و تا به كمال برسند راه هایی را باید طی كنند. باید پرسش و پاسخ داشت، مناظره داشت. متأسفانه ما در نقد هنرهای سنتی تنگدست هستیم و این تنگدستی اینجا نمود پیدا می كند. كسانی مثل استاد عباس عارف یا آیدین آغداشلو كه به مقوله نقد پرداخته اند، باید در این زمینه دست به كار شوند.

نقد، علم درست دیدن است و تحلیل، نه تعریف كردن یا بد گفتن از كار كسی. اگر این علم را داشتیم وضعیت اینطور نبود. مشكل دیگر، متأسفانه، سمت و سوی زیاد در نشریات است. من خودم به همین علت به استاد اخوین یك عذرخواهی بدهكارم. یك مطلبی را برای یكی از نمایشگاه های ایشان نوشتم كه قرار بود یكی از روزنامه های كثیرالانتشار آن را چاپ كند. مسئولان آن روزنامه آمدند و هرچه كه خواستند را چاپ كردند و آنجا كه من توانایی های كار ایشان و جایگاه ایشان را نوشتم را چاپ نكردند. متأسفانه بعضی نشریات همیشه برشی از مطلب را استفاده می كنند و این ممكن است به مطلب ضربه بزند.

نوآوری و خلاقیت در هنر، چیزی تخصصی است. خیلی عمیق تر و فنی تر از آن چیزی است كه ما هم اكنون راجع به آن حرف می زنیم.

ما در تكرار به خلاقیت می رسیم. تكرار ذكر است. زیباست. خلاقیت در هنر سنتی ما باطنی است. گاهی می بینیم كه یك هنرجوی مُذَهِب از گل های گیاهی الهامی می گیرد و در اجرای تذهیب شبیه استاد خودش نمی شود. این به روحیه آن شخص بستگی دارد كه آنگونه فكر می كند. این دلیل پیدا شدن یك مخاطب نو می شود. و شاگرد پلی برای پی بردن به اصل اثر می شود. هر كجا لطفی ببینی از كسی/ سوی اصل لطف ره یابی بسی.

كسانی كه نستعلیق را هم خلق كردند و بعد آن را به كمال رسانده اند فقط آدم های خوشنویسی نبودند. دانشمند بودند، حكیم بودند، هندسه حروف را می شناختند، این هنر در طول تاریخ دست به دست شده و هركس آمده و چیزی اضافه كرده، در دوره قاجار تغییرات مثبتی در نستعلیق شد تا نستعلیق با چاپ هماهنگ شود. چون خط های قبل كه در دوره صفوی نوشته شد به درد چاپ نمی خورد. استاد كلهر در مركب برداری و تراش قلم كار كرد و به نسبت حروف دست برد. معلا هم از زمان آغازش تا حالا خیلی رشد كرده. البته من هم به آقای عجمی گفته ام كه اگر می خواهد این خط، بماند باید رسم الخط داشته باشد. این باعث ماندگاری می شود. البته باید بدون مبالغه بگویم در كشورهای عربی، حتی در تاجیكستان، سراغ خط معلا را از من گرفتند و پرسیدند كه چرا ایشان اینجا نمی آید؟ مشخص است كه در ممالك دیگر هم با این خط ارتباط برقرار شده.

باید توجه كنیم كه نستعلیق جذابیتش را طی سالیان سال به دست آورده و اسم انسان های بزرگی در شناسنامه این خط هست. قیاس مع الفارغ است میان این دو خط. باید تلاش كرد. نباید خود آقای عجمی درگیر باشد و نتواند كار كند. چون ایشان در عین حال كه جوان هستند، پخته و كارآمد هم هستند و شاگردانی هم پرورش داده اند شاید آنها به این پدیده اضافه كنند.

آقای آریامنش هم كه كرشمه را تقریباً همزمان با معلا معرفی كرد در زمینه پیشرفت خط شان كارهایی كرده اند. ولی آن برخورد اولیه كه با این دو خط شد همه برخورد گرافیكی و مناسبتی است. این خط ها برای لگوسازی جواب می دهد، چیزی كه هم خوانا هست و هم نیست.

خط را می توان هنر تلفیق ادبیات و ایجاد هارمونی میان فیزیك كلمات دانست؛ چرا متون ادبی گذشته ما بیشتر از متون ادبی و شعرهای امروز قابلیت نوشتن دارند، یا بهتر بگوئیم، نوشته می شوند؟

هنر معاصر ما به هنر قدیم ما وصل است. ادبیات ما هم همین طور است.

حتماً ضرورتی بود كه شعر نو شكل گرفته و در جامعه مخاطب پیدا كرده. ما با هنر كلاسیك مان در قالب، كاشی، معماری و اشعاری كه زمزمه می شود زندگی كرده ایم. با آن ها آمیخته شده ایم. اما شعر نو وارد شده. قالب گذشته را ندارد، برش برش است و برای زدن حرف های ناگفته خوب است. همانطور كه برای بهره برداری از آن شعر در هنر، ما نباید با قالب های چارچوب دار برخورد كنیم.

هر محدودیتی، از هنرمند است نه هنر. هنر دریای بی كران است. هنرمند باید خودش را به تمام افق های باز نسبت بدهد، وسیع باشد و كلان بنگرد. حتماً لازم نیست كاری كه دیگران با همه باارزش بودنشان كار كرده اند را كار كنیم می توانیم دستی بالا بزنیم، تلاشی كنیم و اثری جدید خلق كنیم و وقتی مورد نقد قرار گرفتیم نهراسیم. برویم و كار را دوباره بررسی كنیم و تكامل بدهیم و بازگردانیم.

اما شاید به خاطر بی نظمی در هجاها و سطرها باید با بی نظمی ای كه منظم باشد با آن شعر برخورد كرد. شاید كسانی كه بخواهند به دید سنتی محض به این مقوله بپردازند موفق نباشند. باید با شعر نو با نگاه نو برخورد كرد.

هر قدر كه شعر سروده می شود باز هم سروده می شود، با همین ۳۲ حرف سال هاست شعر سروده شده، هنوز شعرای جوانی می آیند با این حروف واژگان جدید درست می كنند. این هنرمند است كه باید با تاریخ، فلسفه، ادبیات و آشنایی با موسیقی، سیر و سلوك در طبیعت و عرفان حرف جدیدی داشته باشد و اثر جدیدی خلق كند و خود مبدأ و منشأ باشد. باید آنقدر در را زد تا باز بشود. باید تلاش كرد.

ناگفته پیداست كه هنرمند، هم می تواند طبق خواسته جامعه و بازار كار كند و هم می تواند آنقدر كار كند كه خواسته مردم را به خواسته خودش نزدیك كند. این بحث را باید با یكسری از دانشمندان جامعه شناسی و مردم شناسی هم پی گرفت تا به نتیجه مطلوب رسید.

سعید كیایی

 

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


=

 

 

 

 

 

 


 

 

 

 

 

 

 



 

 



 

 

 


 

 

 

 


 









هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر