۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

درود

خدمت دوستان گرامی گلها
از زمانی که به این جمع عاشق و با محبت و دوست داشتنی پیوسته ام احساس شادمانی می کنم. باور نمی کنید اگر بگویم پیام هایی که دوستان می فرستند و آنچه که عاشقانه و با دلسوزی و تعب از آن گپ می زنید شده است خوراک دل من، که خوراک دل من سالهای بسیار غربتم یکی همین موسیقی سرزمینی است که مال من است اما شوربختانه از آن بسیار دور افتاده ام و گر چه گاه به آن سر می زنم اما می دانم که در دامن آن هرگز نخواهم غنود.
دوستان گرامی، از شما خواهشی داشتم: من جنوبی ام و اهل تنگستان و چشم گشوده در بندر بوشهر و پا گرفته در شهرهای خوزستان: بندر شاهپور ( بندرامام فعلی)، آبادان، خرمشهر که گویا تنها دیگر زمزمه های شبانه اش به جای مانده است و خاطرات غمبار شهری که در جنگ گم شد و باز بندر شاهپور و عاقبت سربندر که همیشه در تابستانهای پر از گرد و غبار، افسانه وار گم می شد تا که دوباره و خیال انگیز در بهار با بنفشه های وحشی پیدا شود. سالهاست این مکان های دوران کودکی و نوجوانی ام را دیگر ندیده ام. بخصوص برای سربندر دلم تنگ شده و خرمشهر، خرمشهر نازنین. سیزده چهارده ساله که بودم صدایی خوش داشتم. در محرم و عاشورا نوحه می خواندم (اینها را برای نخستین بار است بازگو می کنم) و در جشن نهم آبان تصنیف های خواننده گان مورد علاقه آن زمان را می خواندم، با ساز دهنی جادویی دوست هم کلاسم محمد خاکی که اهل شمال وطن بود. هر جا هست بر او درود می فرستم که سالهاست دیگر پس از آن هرگز او را ندیده ام. یکی از آن ترانه هایی را که می خواندم و هنوز که هنوز است اسباب راحت جان و خیالم با یاد آن شده است تصنیف « عروس آسمانی» بود با صدای خواننده ای به نام پیوند که دیگر نه نامی از او باقی مانده است و نه نشانی به جز در دل من. آقای پیوند که فکر نمی کنم اکنون دیگر در قید حیات باشند و روانشان شاد باد گویا اهل شیراز بودند چون ترانه ای شیرازی هم از ایشان شنیده ام. تو عروس آسمانی در صفحه ای بود که روی گرامافون تپاز مان می شنیدیم. پس از مرگ مادرم همه ی اینها بر باد رفت. گویا مادرانند که حافظ همه چیزند. زمانی که هنوز نیم یا ربع صدایی داشتم تنها آرزویم خواندن عروس آسمانی شادروان پیوند بود و بس. آرزویی که برای دلمشغولی خودم آن را بار سینه و دل نموده بودم. اما همیشه دوست داشته ام این ترانه را جوری به دست بیاورم. حالا سوال من از شما عزیزان این است که آیا کسی این ترانه را به یاد می آورد؟ آیا کسی هست که آن را داشته باشد و برای من بفرستد. بدانید که شادمانی بسیار مرا سبب خواهید شد و سپاس همیشگی ام را نسبت به خودتان
در ضمن: وبلاگی دارم به نام مُغستان که به جنوبی معنی نخلستان را دارد و در این وبلاگ که آدرس آن را هم با این نامه برایتان می فرستم داستان و سروده هایی هست که اگر گذرتان آنجا افتاد وقت کردید و خواندید بسیار خوشحال خواهم شد و سپاس گذار شما
مرا به خاطر آن که وقتتان را گرفتم ببخشید
برایتان تندرستی و شادمانی آرزو می کنم
با مهر
مرتضی محمودی
اوپسالا - سوید چهارشنبه 5 مِه 2010
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر