۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

Re: طفل گمشده کدکني پیدا شده

بانوی گرامی سهیلا
. با سپاس فراوان چرایش را خود بهتر میدانید در واژگان سروده گفته شده بود . امیدوارم بزودی شاهد اشک شوق شما باشم
مهدی بزرگوار از مهر ورزی شما هم سپاسگزارم. این درد مشترک ماست. بروی چشم سروده های دیگر را برایت میفرستم
سالار عزیز ای کاش در خدمتتان بود و جامی نبیذ پیشکش شما می نمودم

Dear Mehdi s

Your name is the Echo of Mithra in our mythology and our culture, who will come back us and will bring and present Mehr and Friendship to all the world.

you are faithfully

mohsen

 
 
 


 
2010/5/12 soheila salari <soheila2002@yahoo.com>
آقای سلیمانی
چقدر زیبا سروده اید 
گرمی قطرات اشک چشمانم را میسوزاند.
آخر چرا؟ به چه گناهی
پایدار باشید
سهیلا


--- On Tue, 5/11/10, mohsen soly <mohsen.soly@gmail.com> wrote:

From: mohsen soly <mohsen.soly@gmail.com>
Subject: Re: طفل گمشده کدکني پیدا شده
To: latifgachkar@yahoo.com, Friends-of-Radio-Golha@googlegroups.com
Date: Tuesday, May 11, 2010, 8:32 PM


ست

 

 

 با چشمهای روشنِ براق

 

  با گیسویی بلند به بالای آرزو

 

 هرکس از او نشانی دارد

 

 ما را کند خبر

 

  این هم نشان ما:

 

یک سو خلیج فارس /سوی دگر خزر

کدکنی

 

 

دارم نشان از او

دیرین سرای من

سر تا به سر غمین

چون روزگار من

دارم نشان از او

زیبا ستاره ایست

بر تارک جهان

ملک تبار من

شیرین زبان او

این مرز پر گهر

دارد ترانه ها

خوش گلعذار من

هر چند آفتی

بی شرم و بی خرد

آلوده کرده است

این خاک پاک من

از نو ترانه ها

از نو ستاره ها

پیمانه می زند

در آسمان من

شادی چنان بهار

پس می زند خزان

آیین ماندنیست

ایران سرای من
ک-ط


 

 طرحي ز نو بزن

 

افسوس و صد دريغ , اين طفل بي پدر

سالهاست كه رفته است, با مادرش سفر

 

چهارده سده گذشت كه رفت, ناگاه در كما

عقلش ز سر بشد, انديشه رفت زسر

 

در جنگ جهل وعلم, پيكار روز و شب

شد  چيره زور, شد چيره  مال و زر

 

چندي تاتار به تاخت, چندي مغول بتاز

چندي فرنگ و روس, چندي عرب بقهر

 

آيين ما و من, شد اشك ,بسر زدن

بر سينه وطن, خشكيده شد شجر

 

ابرهاي پر زآب, رفتند ز اين ديار

شبهاي من بماند, در حسرت شرر

 

ناداني من است, سرچشمه هاي غم

بايد كه گشت و كـشت, يابي ورا اثر

 

اينجاست طفل  گمشده, بشنو صداي او

ايستاده است كنون, نالان به پشت در

 

شادي به همت است, محسن بخيزو كوش

طرحي ز نو بزن, خواهي ورا اگر

 

بيرون بياورش, از اين كما رفيق

با تاب شوروعشق, با علم و دانش و هنر

 

محسن سليماني

20/2/1389

2010/5/9 latif gachkar <latifgachkar@yahoo.com>


طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست
 
 
 با چشمهای روشنِ براق

  با گیسویی بلند به بالای آرزو

 هرکس از او نشانی دارد

 ما را کند خبر

  این هم نشان ما:

یک سو خلیج فارس /سوی دگر خزر

کدکنی

 

دارم نشان از او
دیرین سرای من
سر تا به سر غمین
چون روزگار من
دارم نشان از او
زیبا ستاره ایست
بر تارک جهان
ملک تبار من
شیرین زبان او
این مرز پر گهر
دارد ترانه ها
خوش گلعذار من
هر چند آفتی
بی شرم و بی خرد
آلوده کرده است
این خاک پاک من
از نو ترانه ها
از نو ستاره ها
پیمانه می زند
در آسمان من
شادی چنان بهار
پس می زند خزان
آیین ماندنیست
ایران سرای من
ک-ط

 



 




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر