۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

صدای خس وخاشاک را بشنوید: کلمه 28 خردادماه 89


Email not displaying correctly? View it in your browser.
این خبرنامه حاوی عکس است. لطفا گزینه دیدن عکس را در ایمیل خود فعال کنید.



بنا بر گزارشهای رسیده زندانیان اندرزگاه ۷ زندان اوین در وضعیت نامناسبی قرار دارند.

به گزارش منبع کلمه، وضعیت زندانیان اندرزگاه ۷ زندان اوین مناسب نیست، به طوری که گاز این اندرزگاه قطع بوده و مدتی است زندانیان مجبور به استحمام با آب سرد هستند. همچنین کیفیت غذا به شدت پایین آمده ومدتها است که از گوشت قرمز و سفید در غذای زندانیان این بخش خبری نیست.

همچنین به دلیل تراکم جمعیت در این بند، برخی زندانیان مجبور به خوابیدن در راهروها می باشند.


 


روزنامه گاردین چاپ بریتانیا مصاحبه ای اختصاصی با زهرا رهنورد انجام داده که به نوشته وبسایت این روزنامه در صفحه اول نسخه هفتگی که جمعه ها منتشر می شود، انعکاس خواهد یافت.

متن کامل این مصاحبه منتشر نشده اما آن طور که در پیش آگهی گاردین آمده، خانم رهنورد در این گفتگو رفتار دستگاه حاکم با معترضان را به سرکوب وحشیانه دانشجویان معترض چینی در میدان تیان-آن-من (۱۹۸۹ میلادی) تشبیه کرده و اینگونه برخورد را بی اثر در اراده مردم برای پیگیری مطالباتشان دانسته است.

خانم رهنورد در عین حال تاکید کرده که جنبش سبز مردم ایران ذاتی اصلاح طلبانه دارد، نه انقلابی و در چارچوب قانون اساسی موجود مطالبات خود را پی می گیرد.

قرار است متن کامل این مصاحبه — که اولین گفتگوی زهرا رهنورد با یک روزنامه بریتانیایی به شمار می رود — روز جمعه منتشر شود.


 


کلمه: سیروس بنه گزی عضو شعبه بوشهر سازمان ادوار تحکیم وحدت، از ادامه ی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد محروم شد.

به گزارش ادوار نیوز، سیروس بنه گزی که با شرکت در مرحله کارشناسی ارشد رشته علوم سیاسی قصد ادامه تحصیل داشت با اعلام نقص پرونده از سوی مسئولین آموزش عالی به دفتر پیگیری سازمان سنجش مراجعه که به وی اعلام می شود بدلیل عدم تایید صلاحیت سیاسی قادر به ادامه تحصیل نیست.

لازم بذکر است این فعال مطبوعاتی و سیاسی پیش از این نیز بدفعات توسط دستگاه امنیتی استان بوشهر احضار و بعضا  بازداشت شده بود.


 


کلمه – نیلوفر مردانی:

وَ اتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ ابْنىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الاَخَرِ قَالَ لاَقْتُلَنَّک قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ – لَئن بَسطت إِلىَّ یَدَک لِتَقْتُلَنى مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِى إِلَیْک لاَقْتُلَک إِنى أَخَاف اللَّهَ رَب الْعَلَمِینَ – إِنى أُرِیدُ أَن تَبُوأَ بِإِثْمِى وَ إِثمِک فَتَکُونَ مِنْ أَصحَبِ النَّارِ وَ ذَلِک جَزؤُا الظلِمِینَ – فَطوَّعَت لَهُ نَفْسهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصبَحَ مِنَ الخَْسِرِینَ – فَبَعَث اللَّهُ غُرَاباً یَبْحَث فى الاَرْضِ لِیرِیَهُ کَیْف یُوَرِى سوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَوَیْلَتى أَ عَجَزْت أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَرِى سوْءَةَ أَخِى فَأَصبَحَ مِنَ النَّدِمِینَ – مِنْ أَجْلِ ذَلِک کتَبْنَا عَلى بَنى إِسرءِیلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فى الاَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاس جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاس جَمِیعاً وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسلُنَا بِالْبَیِّنَتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیراً مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِک فى الاَرْضِ لَمُسرِفُونَ (آیات ۲۷ تا ۳۲ سوره مائده).

«اى محمد، داستان دو پسران آدم را که داستانى است بحق براى مردم بیان کن که هر دو در راه خدا و به منظور نزدیک شدن به او چیزى پیشکش ‍کردند. از یکى از آن دو قبول شد و از دیگرى قبول نشد. آن که قربانیش قبول نشد به آن که از او قبول شد گفت: من تو را خواهم کشت. او گفت: خدای تعالى قربانى را از مردم باتقوا قبول مى کند. و تو اگر دست خود را به سوى من دراز کنى که مرا بکشى، من هرگز دست خود را به سویت و براى کشتنت دراز نخواهم کرد، زیرا من از خدا مالک و مدبر همه عالم است، مى ترسم. من از این عمل تو کراهتى ندارم، چون اگر مرا بکشى، هم وبال گناهان مرا به دوش ‍ مى کشى و هم وبال گناهان خودت را، و در نتیجه از اهل آتش مى شوى و سزاى ستمکاران همین آتش است. پس از وسوسه هاى پى درپى و بتدریج دلش براى کشتن برادرش رام شد و او را کشت و در نتیجه از زیانکاران شد. و در اینکه کشته برادر را چه کند، سرگردان شد. خداى تعالى کلاغى را مامور کرد تا با منقار خود زمین را بکند (و چیزى در آن پنهان کند) و به او نشان دهد که چگونه جثه برادرش را در زمین پنهان کند. (وقتى عمل کلاغ را دید) گفت: واى بر من که آن قدر ناتوان بودم که نتوانستم مثل این کلاغ باشم و جثه برادرم را در خاک دفن کنم. آن وقت حالتى چون حالت همه پشیمان ها به او دست داد. به خاطر همین ماجرا بود که ما به بنى اسرائیل اعلام کردیم هر کس یک انسان را بکشد بدون اینکه او کسى را کشته باشد و یا فسادى در زمین کرده باشد، مثل این است که همه مردم را کشته است و هر کس یک انسان را از مرگ نجات دهد، مثل این است که همه را از مرگ نجات داده، و با اینکه رسولان ما براى بنى اسرائیل معجزاتى روشن آوردند، با این حال بسیارى از ایشان بعد از آن همه پیامبر (که برایشان بیامد) در زمین زیاده روى مى کنند».

گویی داستان امروز ما داستان هابیل و قابیل است که یک بار دیگر بر مسیر تاریخ شکل می گیرد.

آنچه طی یک سال گذشته مردم ایران را بیش از تقلب در انتخابات دچار شوک ساخت، خشونت حامیان دولت در قبال ولی نعمتان خود بود. چه کسی باور می کرد نیروهایی که می بایست مدافع مردم در مقابل دشمنان خارجی باشند این گونه عمل کنند؟ اما متاسفانه هزاران هزار تن به چشم خود دیدند که چه گذشت و امروز پس از یک سال با این همه ادعای قدرت حکومت، حتی یک نفر به جرم کشتن معترضین شناسایی و محاکمه نشده است. همین امر بیش از پیش حقایق بر مردم آشکار می سازد. داستان هابیل و قابیل را یک بار دیگر بخوانید. برادری، برادر دیگر را می کشد، اما مقتول قبل از مرگ می گوید که هرگز دستش را به خون برادر آغشته نخواهد ساخت.

میرحسین موسوی در بیانیه شماره ۱۸ خود اشاره دارد که: «از دروغ، تخلف و تقلب به کار گرفته شده در انتخابات، سوال "رای من کجاست؟" زاده شد و شما مردم، روشن و بی ابهام به شیوه ای مسالمت آمیز در راهپیمایی تاریخی و بی نظیر ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ این سوال را پرقدرت و بلند فریاد زدید و جز کسانی که جهل و خرافه و منفعت پرستی و دروغ چشم و گوش آنها را بسته بود، در سطح ملی و جهان همه آن را شنیدند و دیدند. ولی پاسخ چه بود؟ جز داغ و درفش و کشتن و به حبس کردن و زنجیر به تن برهنه زندانیان زدن و حمله به خوابگاه‌های دانشجویی؟ به یقین فجایع کهریزک و آدم کشی های روزهای ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورای حسینی از خاطره جمعی ملت پاک نخواهد شد و نباید هم پاک شود که خیانت به خون شهدا و بی گناهان است. ما چگونه می توانیم تیرهای مستقیم به مردم و زیر کردن آنها توسط ماشین پلیس را از یاد ببریم. خون‌ها و رنج‌ها اما پرده های فریب و ریای تمامیت خواهان را دریدند و فساد نهادینه شده پشت پرده های قدیس نمایی را نمایان کردند و این رویدادهای تلخ و نحوه تعامل دولتیان با مردم به همه اقشار ملت ما از کارگران، معلمان، دانشجویان، روزنامه نگاران، استادان، روحانیون، کارآفرینان، بازاریان، زنان، مردان، جوانان و پیران و همه فعالین جنبش‌های اجتماعی و اقشار مستضعف و میانه نشان داد که ریشه مشکلات آنها در کجاست».

قابیلیان بر هابیلیان تاختند و هر آنچه که از دستشان بر می آمد برخلاف اندیشه و روش برادری و برابری به کار گرفتند. از گلوله و شکنجه و زندان تا تهدید و ارعاب و پرونده سازی. با این حال جنبش سبز بر مسیر حق طلبی با تکیه بر شیوه های ضد خشونت استوار ماند. چنانکه هابیل در آغاز تاریخ انسان و انسانیت ضمانت داده بود که من هرگز دستم را به خون تو آلوده نمی سازم.

تاکید مهندس موسوی در فرازی دیگر از بیانیه ۱۸ خود موید همین راه و رسم جنبش مردمی ایران است که: « جنبش سبز موجی از گفتگو درباره مسائل مهم و سرنوشت ساز در حوزه عمومی بین مردم ایجاد کرده که در تاریخ معاصر ما بی‌نظیر بوده است. امروز بیش از همیشه تاریخ، مردم متجاوزان به حقوق اساسی ملت را می شناسند و به نقض مکرر حقوق بشر و کرامت انسانی در نظام امنیتی – قضایی کشور آگاهی دارند و می دانند تا چه اندازه تمامیت خواهان در پایمال کردن میثاق مشترک ملی به‌ویژه در زمینه حقوق اساسی مردم پیش رفته اند. در عین حال علی‌رغم حوادث تلخ و گزنده و خونبار، به برکت همین تعامل و گفتگوی جمعی، عقلانیت مردم همواره بر احساسات آنان غلبه کرده است و از این‌‌رو بدخواهان با تمام تلاش هایی که کردند نتوانستند مردم آسیب دیده و کشته داده و حبس دیده را به خشونت وا دارند. مبارزه و ایستادگی از طریق مسالمت آمیز کارآمدترین اسلحه ما درمقابل گلوله ها و باتوم‌های برقی و چماقداران و قداره کشان بی‌فرهنگ و بد دهان بوده است. توده های میلیونی ملت بزرگ امروز می بینند که چه کسانی دشنه در دست به دنبال زنان، مردان، پیران و جوانان می دوند و چه کسانی با برخورداری از فرهنگی نازل، در تظاهرات و جمع‌های عمومی رکیک ترین کلمات و جملات را بر زبان می آورند».

قرآن کریم داستان های بسیاری برای عبرت مردمان دارد. داستان هایی که در برهه های مختلف تاریخ تکرار شده و البته تنها صاحبان خرد از آن پند می گیرند.

پیروزی جنبش سبز تنها در زنده کردن یاد و راه «هابیل» میسر است. هابیل اگر چه در مقابل قابیل به استضعاف کشیده شد و با خشونت به قتل رسید اما وعده وراثت زمین را به مستضعفین، ضمانت کرد.


 


جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی هم زمان با سالگرد بازداشت گسترده فعالان سیاسی ،مدنی و روزنامه نگاران که پس از انتخابات پرمناقشه ۲۲ خرداد اتفاق افتاد ،بیانیه ای صادر کردند .خانواده بزرگ زندانیان سیاسی در بیست و پنجمین بیانیه خود با اعتراض به ادامه نگهداری این زندانیان علی رغم گذشت یک سال و همچنین ادامه روند بازداشت فعالین سیاسی و روزنامه نگاران، از پروردگار خود طلب رضا و تسلیم کردند.

به گزارش کلمه ،متن کامل این بیانیه به شرح زیر است :

بسم الله الرحمان الرحیم

لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم

یک سال از اولین بازداشت های غیرقانونی بهترین فرزندان این سرزمین پاک می گذرد. فرزندانی که بعضا از موسسین و پایه گذاران نظام جمهوری اسلامی بودند و یا خدمتگزاران دوران های سخت از آغاز تاسیس تا کنون.

خانواده های زندانیان سیاسی طی بیش از بیست بیانیه فریاد اعتراض خود را نسبت به همه اعمال غیرقانونی مدعیان قانون گرایی، بلند کردند و در حالی که اختناق و سانسور شدید خبری مانع از هرگونه اطلاع رسانی بود، از هر دریچه ای برای رساندن صدای حق خود مدد جستند و در کنار این اطلاع رسانی ها از هیچ گونه تلاشی برای بهره مندی حداقلی عزیزانمان از حقوق شرعی و انسانی شان فروگذار نکردند.

هرچند تعدادی از زندانیان سیاسی با پرداخت وثیقه های سنگین به مرخصی آمدند اما تعداد بیشتری از آنان هنوز به اتهامات واهی و برای جرم ناکرده شرایط سخت و طاقت فرسای زندان را سپری می کنند و آنان که به مرخصی آمده اند نیز مجددا احضار و به محبس بازگردانده می شوند.

این در حالی است که بسیاری از کیفرخواست های صادره خالی از هرگونه مورد اتهام جدی و قابل قبول است و جرایم امنیتی تا حد اخلال در ترافیک تقلیل یافته است. داستان هایی که زاییده ذهن بیمار سناریو نویسان تیره دل بود اینک با پایانی مبهم و موهوم روبه رو شده و جناح اقتدارگرا که خشونت داخلی و نرمی در خارج شیوه جاری اش شده، شکست در عرصه های بین المللی را با سخت گیری هرچه بیشتر بر شهروندان محروم از حقوق اجتماعی جبران می کنند و روند خشونت گرایی آنچنان شدت گرفته که دامنه آن به بیوت مراجع کشیده شده و موجب هتک حرمت از آنان شده و کار به جایی رسیده که یادگار امام (ره) مورد بی احترامی و توهین سازمان یافته انسان های بی اخلاق مدعی دینداری و ارزش مداری قرار گرفته است.

در چنین شرایطی ما خانواده های مظلوم زندانیان سیاسی چگونه می توانیم سخن از حقوق خود و عزیزانمان بگوییم و از سختی ها و هتک حرمت از خودمان شکوه کنیم؟

یک سال از بازداشت های غیرقانونی و پایمال کردن قانون توسط مردان قانون و وابستگان آنان می گذرد. یک سال تلخ و پرمرارت که هر روز و شبش بلکه هر لحظه اش می تواند دست مایه تراژیک کتاب ها در تاریخ معاصر کشورمان باشد.

یک سال پر از صعوبت و سختی برای ما که خود از فرزندان انقلابیم و دردکشیده از انحراف و کژی در مسیر انقلاب و ارزش ها و آرمان های والای آن.

یک سال از گلگون کفن شدن بهترین فرزندان این آب و خاک که هر یک افتخاری برای همه ملت ایران هستند، می گذرد.

ما خانواده های زندانیان سیاسی اینک در سالگرد بازداشت غیر قانونی عزیزانمان و شهادت فرزندان جنبش سبز، شاهد ضعف جسمانی و صدمات و لطمات روحی وارده بر آنان هستیم و خود نیز آلام و دردهایمان را پنهان می کنیم تا روحیه عالی و پایداری عزیزانمان با کوچکترین خدشه ای روبه رو نشود و از نامحرمان رخ می پوشانیم اما در محضر ملت بزرگوارمان که تنها پشتیبان ما بوده اند و هستند با بیان دردهایمان تسکین می یابیم و توان مضاعف می یابیم.

ما عزیزانمان را به پروردگارشان سپرده ایم اما از مطالبات و حقوق قانونی مان دست بر نمی داریم و اجازه نمی دهیم همه این تخطی ها از قانون شامل فراموشی مرور زمان شود.

ما خانواده های زندانیان سیاسی اینک که همه مناسبت های نیکو را از سالروز پیروزی انقلاب اسلامی و ولادت بزرگان دینمان سپری کرده ایم و چشممان به آزادی عزیزانمان روشن نشده، ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهدای سبز، در ایام مبارک رجبیه به پیشگاه پروردگارمان از ظلم مخلوقاتش شکوه ها می بریم و از او مقام تسلیم و رضا طلب می کنیم و عاقبت به خیری را برای عزیزانمان.

والسلام.

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی


 


مجید سعیدی، عکاس سرشناس ایرانی، به دلیل عکاسی از میرحسین موسوی و فعالیت های ستادانتخاباتی وی بازداشت و محاکمه شده است. پیش از این نیز ژیلا بنی یعقوب به دلیل تهیه گزارش از فعالیت های انتخاباتی هواداران موسوی بازداشت و محاکمه شده بود. سعیدی که به تازگی در دادگاه خود شرکت کرده در مصاحبه با نشریه گلوبال پست گفته است: من همانطور که همایش انتخاباتی موسوی را پوشش دادم، از همایش احمدی نژاد هم عکس تهیه کردم. چرا من را به جرم عکاسی از موسوی، نه احمدی نژاد، محاکمه می کنند؟"

به گزارش کلمه، ترجمه بخش هایی از مصاحبه نسبتا مفصل مجید سعیدی با نشریه گلوبال پست از این قرار است :

سردبیر این نشریه در یاداشتی بر مصاحبه سعیدی نوشته است : ۱۲ ژوئن اولین سالگرد انتخابات ریاست جمهوری ایران و اعتراضات پس از آن علیه انتخاب مجدد چهره تندرو، محمود احمدی نژاد است. مقامات ایران در واکنش به اعتراضات برپا شده به رهبری چهره های سیاسی مخالف، نیروهای پلیس و بسیج را به میدان فرستادند و نتیجه آن، کشتار و سرکوب شدید رسانه ها بود.سپس مقامات ایران وب سایت ها، ارتباط با تلفن همراه و ارسال پیامک را مسدود کردند و جلوی برپایی راهپیمائی ها را گرفتند. در جریان اقدامات متعدد آنها، بیش از ۱۷۰ نفر شامل چندین روزنامه نگار و چهره سیاسی اصلاح طلب بازداشت شده اند. یکی از بازداشت شدگان، مجید سعیدی عکاس ایرانی است که اکنون به تهران بازگشته و در انتظار برپایی دادگاه خود است.

مجید سعیدی پس از چند روز عکاسی از شهری بحران زده، از هتل خود در قندهار خارج شد، به ماشینی که در خارج هتل پارک شده بود تکیه داد و سیگاری روشن کرد. سپس سوار تاکسی شد و راهی فرودگاه شد. او از اینکه خیابان های پر تنش شهری را ترک می کرد که ناتو به تازگی برای سرکوب حضور فزاینده طالبان در آنجا متمرکز شده، خرسند بود.

پانزده دقیقه بعد و در حالیکه سعیدی سوار هواپیمای خود به مقصد کابل می شد، همان خودروئی که در خارج از هتل به آن تکیه کرده بود، منفجر شد، هتل محل اقامتش را تخریب کرد و هفت نفر مجروح از خودش به جا گذاشت.

سعیدی اینطور واکنش نشان داد: «توانستم جان سالم به در ببرم اما از اینکه آنجا نبودم تا پس از انفجار عکاسی کنم، ناراحت هستم. به رئیس خودم در لندن ایمیل زدم و از او معذرت خواهی کردم.»

سعیدی که به دلیل کارش در ایران دو بار برنده جایزه بین المللی شده ، یکی از شناخته شده ترین قربانیان این سرکوب بود. او که شبانه توسط مأموران امنیتی در خانه اش دستگیر شد، ۳۹ روز را در زندان اوین تهران و نیز یک پایگاه سپاه پاسداران گذراند. او هدف شکنجه قرار گرفت و مجبور شد در دادگاه نمایشی سازمان یافته شرکت کند، دادگاهی که برای ربط دادن اعتراضات پس از انتخابات به غرب تنظیم شده بود.

سعیدی به قید ضمانت ۲۰۰هزار دلاری آزاد شد و از کار کردن در تهران منع شد. او با ارائه سند خانه اش به عنوان بخشی از ضمانت، در ماه دسامبر به افغانستان نقل مکان کرد.

محمد عبدالدائم هماهنگ کننده برنامه خاورمیانه ای کمیته دفاع از روزنامه نگاران در نیویورک می گوید: "شیوه ای که تهران در خصوص پرونده سعیدی به کار گرفته، با همه ظلمی که در آن وجود داشته، متأسفانه تفاوتی با نحوه برخورد با سایر روزنامه نگارانی که اکنون در زندان هستند و یا قبلاً در بند بودند، ندارد. نهایتش این است که تهران باید دیر یا زود بفهمد موضع فعلی اش در خصوص روزنامه نگاری حوادث بحرانی نمی تواند ادامه پیدا کند."

سعیدی این هفته به تهران بازگشته و منتظر اعلام زمان دادگاه خود است، زمانی که مرتب به عقب انداخته می شود. چهارشنبه پیش تاریخ بررسی پرونده وی یک هفته به عقب افتاد. انتظار می رود در این جلسه حکم وی اعلام شود.

پرونده سعیدی یک استثنا نیست. صدها روزنامه نگار و عکاس از تابستان گذشته گذرشان به زندان های ایران افتاده و به فعالیت به عنوان ستون پنجم کشورهای غربی در تحریک برای وقوع یک انقلاب و سرنگونی جمهوری اسلامی متهم شده اند.

بیش از ۵۰ روزنامه نگار هنوز در بند هستند و بنابر گزارش جدید انجمن جهانی منتشرکنندگان روزنامه و اخبار، از نظر تعداد، این سومین رتبه از زندانیان در کشورهای دنیاست. یک روزنامه نگار سرشناس به نام ژیلا بنی یعقوب روز چهارشنبه به یک سال حبس و ممنوعیت از قلم زنی تا ۳۰ سال محکوم شد. احمد زید آبادی نیز نوامبر گذشته به شش سال زندان و ممنوعیت مادام العمر از نویسندگی محکوم شده بود.

جامعه عکاسان ایران به سهم خود متحمل بیشترین رنج ها شده است. پس از انتخابات ایران، چهار عکاس به زندان افتادند و ۱۰ عکاس دیگر نیز مجبور به ترک کشور شدند. آنها یا تقاضای پناهندگی از کشورهای همسایه نظیر ترکیه و عراق کرده اند و یا انجام چنین کاری را مدنظر دارند. سایرین نیز نظیر ساتیار امامی، همکار سعیدی که همزمان با وی دستگیر شد، دوره زندان خود را گذراند و پس از آزادی، از حرفه پرخطر عکاسی سیاسی به کار کم خطری روی آورده است. اما سعیدی قدم تندی برداشت و برای ادامه زندگی به منطقه پرخطر و جنگ زده افغانستان قدم گذاشت.

سعیدی گفت: "من می خواستم کار کنم و هرگز سیاسی نبودم. من به دلیل کارم دستگیر شدم و باید به کار خودم ادامه دهم."

سعیدی در کابل گفت: "اگر بنا باشد به قانون احترام گذاشته شود، بیگناهی من ثابت خواهد شد زیرا من کاری به جز انجام وظیفه روزنامه نگاری خودم نکرده ام. من همانطور که همایش انتخاباتی موسوی را پوشش دادم، از همایش احمدی نژاد هم عکس تهیه کردم.چرا من را به جرم عکاسی از موسوی ، نه احمدی نژاد، محاکمه می کنند؟"


 


علی چگینی برادر شهید محرم چگینی است که به گفته خود او از جنوب شهر تهران، همانجایی که می گویند مردمش با جنبش سبز ایران هیچ نسبتی ندارند، به راهپیمایی بیست و پنج خرداد آمده بود و از عصر همان روز دیگر به خانه برنگشت.

علی چگینی، محرم را یک دوست و محرم ناگفته های خود و خانواده می دانست، اینک پس از یک سال هم از عدم حضور یک برادر و یک دوست در میان اعضای خانواده دلگیر است، هم از عدم حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی در میان یک خانواده داغدار گلایه می کند و هم برای همه کسانی که از میان کشته شدگان تنها یک نماد را جهانی می کنند و شهدای دیگر را غریب و تنها رها می کنند، پیام دارد.

نشستن پای صحبت یک جوان ۳۲ ساله که تمام کشته شدگان را برادران و خواهران خود می داند اما از همه کسانی که در این یک سال هیچ سراغی از برادر کشته شده او نگرفته اند، گلایه دارد، شاید بتواند نگاهی نو به مطالبات بخش هایی از این نسل که در اعتراضات خیابانی شرکت کرده اند بگشاید. برای همین است که درخواست می کند همه صحبت های او بدون سانسور منتشر شود تا شاید راهی بگشاید که از این پس در صورتی که رهبران جنبش سبز به هر دلیلی تاکنون موفق نشده اند، سراغ خانواده برخی از کشته شدگان بروند، حداقل مردم یکدیگر را تنها نگذارند.

علی چگینی می گوید:… یک سال دنبال خبرنگاران دویدم تا بگویم صدای یک شهید جنوب شهری را به گوش دنیا برسانید تا هم دولت ما و هم دنیا باور کنند همه کسانی که در راهپیمایی کشته شدند، شکم شان سیر نبود یا به تعبیر خودشان، «بچه قرتی » نبودند اما وقتی در شب کشته شدن برادرم، علی رغم همه تهدیدات زنگ زدم به برخی از خبرنگاران اما آنها که صدها بار فیلم ندا را نشان دادند، حاضر نشدند حتی یک بار فیلم محرم که تیر خورده است و برشانه های مردم قرار داشت را نشان دهند، نه صدا و سیما، نه صدای آمریکا و نه بی بی سی.

گفتگوی کامل جرس با علی چگینی، برادر شهید محرم چگینی را در زیر بخوانید:

آقای چگینی، یک سال گذشت از روزی که برادرتان در راهپیمایی بیست و پنج خرداد کشته شد، می خواهم بدون مقدمه بپرسم تلخ ترین خاطره یک برادر از روزی که پیکر برادرش را از پزشکی قانونی تحویل گرفت تا امروز که هنور دستگاه قضایی قاتلی را به خانواده شما معرفی نکرد، کدام است؟
تلخی ها کم نیست ، از همان روزی که برادرم روبروی پایگاه مقداد در خیابان آزادی تیر خورد، اما جنازه اش را دورتر از آن مکان در شهرکی دیگر انداخته بودند، از همان شبی که از من تعهد گرفتند که بدون خبررسانی باید مراسم خاکسپاری را برگزار کنیم، از همان روزی که فهمیدیم به جای پیدا کردن قاتل برادرم حاضر هستند دیه بدهند تا ما ساکت شویم، درست از همان روزهای نخستی که فهمیدم دیگر هیچ کس جوابگوی ما نیست، تلخی ها را یکی یکی تجربه کردم.

می شود یکی از مواردی که فکر می کنید در صورت رسانه ای شدن، باری از شانه های خانواده های کشته شدگان برداشته می شود را بگویید؟

سه شب بعد از آنکه فهمیدم محرم در راهپمایی تیر خورده بود، در پزشکی قانونی کهریزک پیکرش را شناسایی کردیم، از همان زمان من علی رغم فضای ترس و وحشتی که آن موقع حاکم بود، به برخی از خبرنگاران داخلی و برخی از خبرنگاران که در رسانه های خارج از ایران هم هستند، زنگ زدم و گفتم: برادرم را کشتند، می خواهم به دنیا بگویم، برادرم را فقط به جرم اعتراض در یک راهپمیایی کشتند، حتی برای اینکه حرف مرا باور کنند که محرم کشته شده است، گفتم اسم محرم در سایت نوروز( سایت وابسته به جبهه مشارکت ) منتشر شده است، فیلم کشته شدن برادرم را هم مردم به ما داده اند، به آنها گفتم فیلم کشته شدن برادرم را هم برایتان می فرستم. از طریق برخی از خبرنگاران داخل کشور که آن روزها به خانه ما می آمدند، فیلم تیر خوردن محرم را برای بی بی سی و صدای آمریکا فرستادم، اما نمی دانم چرا هیچ کسی صدای ما را نشنید و این آغازی شد برای اینکه منزوی شویم و دیگر به هیچ کس اعتماد نکنیم.

شاید برای خبرنگاران سخت بود در شرایط امنیتی بتوانند اصل و سندیت موضوع را تایید کنند و ممکن بود کس دیگری آن زمان به نام «برادر شهید»، حرف هایی را مطرح کند که بعدها علیه خانواده شما استفاده شود.

ولی من حتی شماره تماس های منزل و همه اطلاعات مربوط به خودم و خانواده ام را برای تلوزیون ها فرستادم، آنها هم می توانستند از کسانی که به خانه ما می آمدند تایید بگیرند، این کار سختی نبود، البته توقعی هم نمی توان داشت. آنها کار خودشان را انجام می دهند. از فیلم کشته شدن ندا همه ما متاثر شدیم و این کار خبرنگاران بود که با انتشار فیلم دنیا را هم با خبر کردند، اما همیشه برای من سوال است که چرا فیلم تیر خوردن برادرم را که پیش از ندا در خیابان کشته شده بود، هیچ وقت در همان تلویزیون هایی که صد ها بار فیلم تلخ کشته شدن ندا را نشان دادند، به تصویر نکشیدند ؟

خود شما چه پاسخی برای همین سوال تان دارید؟ چرا ندا، سمبل مظلومیت شد، اما به تعبیر خودتان در طول این یک سال نامی از محرم یا برخی از شهدای دیگر برده نشد؟
نمی دانم ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد، ندا خیلی برای من قابل احترام است، تا آنجا که برای من هم که برادرم را مظلومانه روی شانه های مردم دیده ام و پس از آن دیگر خبر و فیلم و عکسی از او در رسانه های ایران و جهان ندیده ام، شهید ندا، شده است سمبل، اما همه حرفم این است وقتی مردم، خبرنگاران و حتی رهبران جنبش فقط نام یک شهید را مطرح می کنند نتیجه این می شود که وقتی آقای متکی و یا احمدی نژاد می روند به دنیا سفر می کنند ، آنجا نیز فقط عکس ندا را در برابرشان بالا می برند. برای احمدی نژاد و متکی تکذیب شهادت یک نفر خیلی سخت نیست، چرا نباید مردم کاری می کردند که در برابر احمدی نژاد عکس صد شهید بالا می رفت؟ دولت ما خوب می داند که به هر جای دنیا برود، از او در باره ندا سوال خواهند کرد برای همین خودش را برای تکذیب این سوال آماده می کند، ولی اگر بداند در تمام ایران و دنیا مردم عکس و تصویر ده ها شهید دیگر را در دست دارند و در مورد کشته شدن تک تک کسانی که جرم شان فقط حضور در راهپیمایی بود می خواهند سوال کنند، آنوقت جوابی نخواهند داشت. نمی توانند بگویند همه این ده ها شهید را منافقین و مجاهدین و آمریکا و اسراییل در خیابان های ایران کشته اند.

آیا تا کنون در خواست دیدار با احمدی نژاد یا اعضای دولت داده اید تا همین حرف ها را به آنها بگویید؟

من در تمام این یک سال می خواستم با موسوی دیدار کنم و خیلی حرف ها را به ایشان و یا آقای کروبی بگویم اما متاسفانه هیچ پاسخی نگرفته ام. تا دیروز شک داشتم که سیاستمداران چندان فرقی با یکدیگر ندارند، اما حالا دیگر دارم باور دارم همه سیاستمداران تقریبا یک جور هستند و به فکر مردم نیستند.

موسوی هیچ مسوولیتی در کشور ندارد چرا به جای دیدار با مسوولین می خواهید با کسی دیدار کنید که هیچ قدرتی هم ندارد؟

ما در این یک سال خیلی سختی کشیدیم، باید به آقای موسوی می گفتم وقتی سراغی از خانواده های شهدا نمی گیرند، راهشان با احمدی نژاد و دیگران یکی است. مردم را تا زمانی می خواهند که به قدرت برسند. این حرف های مرا می نویسید؟ دلم می خواهد حالا که نتوانسته ام خودم از نزدیک با آقای موسوی حرف بزنم، شما این کار را بکنید و این حرف ها را به گوش ایشان برسانید.

بی شک بدون سانسور منتشر خواهد شد، شما هم بگویید، مهمترین نکته ای که دلتان می خواهد به آقای موسوی بگویید چیست؟

دلم می خواهد بگویم، انگار می دانم آخر داستان چیست. می دانم که موسوی و کروبی کنار می کشند، و از آن طرف دولت هم قدرت خودش را نشان می دهد، شاید کنار کشیدن موسوی و کروبی آنها را در برابر بخش هایی از مردم سرافراز کند، اما خون جوانانی در این وسط پایمال می شود که فقط برای ایستادگی و تغییر به میدان آمده بودند.

به عنوان کسی که برادرش در یک راهپیمایی اعتراضی کشته شد، فکر می کنید وقتی موسوی و کروبی به مردم بگویند بیایید به خیابانی که ممکن است باز هم در آن به روی مردم گلوله بکشند، باید در برابر خانواده های کشته شدگان نیز پاسخگو باشند؟
ببینید همین الان هم خبرگزاری فارس به ما پیشنهاد مصاحبه داده است. دولت خودش اعلام کرده ۳۶ نفر در ماجرای اعتراض به انتخابات شهید شده اند، بنا به تشخیص خودشان به برخی از خانواده های کشته شدگان از بنیاد شهید زنگ زده اند و اعلام کرده اند که آنها جز خانواده شهید هستند و حالا هم دنبال این هستند که از میان این ۳۶ خانواده کسانی را راضی کنند که علیه موسوی و کروبی شکایت کنند، اسم موسوی و کروبی را نمی آورند، به ما می گویند علیه سران فتنه شکایت کنید، ما حتی اگر شکایت هم کنیم و آنها به زندان بروند، فردا بالاخره ناچار می شوند آزادشان کنند، یعنی با این کار هم دولت، قدرت خودش را به مردم نشان خواهد داد و هم رهبران جنبش را وادار به عقب نشینی و خالی کردن پشت مردم می کنند.

ظاهرا شما ساکن جنوب شهر تهران هستید، معمولا گفته می شود اکثر جمعیت این منطقه را طرفداران احمدی نژاد تشکیل می دهند اما برادر شما از دل همان جمعیت در راهپمیایی شرکت کرد و سپس کشته شد، چه پاسخی دارید به کسانی که می گویند، جنبش سبز یک جنبش بالای شهری است؟

برادر من از جنوب شهر به راهپیمایی رفته، جایی که امکانات معمولی برای یک زندگی ساده هم نداریم، اما چون جامعه ایران یک جامعه سنتی و مذهبی هست، رسانه های طرفدار دولت از احساسات مذهبی و سنتی مردم سوء استفاده می کنند. در تلویزیون فقط فیلم هایی را نشان می هند که جوانان دارند می رقصند، پایکوبی می کنند، مثلا کامل نبودن حجاب دختران را نشان می دهند که بگویند « یک مشت بچه قرتی» دنبال عریانی و بی حجابی هستند و اینها همه کسانی هستند که از موسوی طرفداری می کنند. همه این حرف ها را هم به نام دین به خورد یک جامعه مذهبی می دهند تا مذهبی ها را با ما بد کنند. آنقد در تلویزیون در این مورد فیلم نشان داده اند که گاهی مردم مذهبی هم به ما مثل کسانی نگاه می کنند که طاعون داریم. از ما فاصله می گیرند. در حالی که ما کافر نیستیم فقط دین ما با دین کسانی که برادرم را کشته اند و بعد هیچ جوابی هم به ما نمی دهند فرق دارد. برای بسیاری از مردم خیلی سنگین است که کسانی با اسلام و دین شان مبارزه کند، و آنها تلاش می کنند ما سبز ها را طوری معرفی کنند که  انگار داریم با اسلام مبارزه می کنیم.


برگردیم سر همان فیلمی که از برادرتان در اختیار دارید که پیکر تیرخورده او را بر شانه های مردم نشان می دهد، راست می گویید این فیلم را دنیا ندیده است اما دنیای کوچک خانواده شما را چقدر این فیلم دگرگون کرده است؟

خیلی زیاد، یکی دوباری ظاهرا یکی دو شبکه انگلیسی نشان داده اند اما باور کنید خیلی سخت است نگاه کردن چندین باره فیلم عزیزتان که دارد میان آن همه مردم جان می دهد. اما متاسفانه ما مردم حافظه ضعیفی داریم. فراموشکار هستیم. از مردم نباید توقع زیاد داشته باشم. اما وقتی بیست و پنج خرداد پارسال را با امسال مقایسه می کنم دلم می گیرد. سال گذشته خودم در خیابان بودم. صحنه های کربلا را در خیابان های تهران می دیدیم. جنازه ها را گذاشته بودند گوشه خیابان و روی آن ها را پارچه انداخته بودند. اما امسال بیست و پنج خرداد مردم باز هم آمده بودند اما دیگر مثل پارسال نبود، گاهی وقت ها فکر می کنم ما مردم ایران خودمان باعث و بانی این همه ظلمی هستیم که به ما می شود، چرا باید فراموش کنیم در این یک سال چه بلاهایی سرمان آورده اند و جنازه ها را هم تا مدت ها تحویل نمی دادند؟ خرداد پارسال و حضور آن همه مردم با آن چیزی که ما در بهشت زهرا دیدیم خیلی فرق داشت. باز هم می گویم نباید از مردم توقعی داشته باشیم اما….

خود شما فکر می کنید چرا پارسال مردم بدون مجوز مدام در خیابان حضور پیدا می کردند، اما امسال نیامدند؟

از یک طرف قبول دارم پارسال فضا خیلی احساسی بود، مردم وقتی دیدند رای شان گم شد، خیلی ناراحت شدند، و اتفاقات بعدی که مردم با چشم های خودشان در خیابان می دیدند که برادر من و دیگرانی که فقط دنبال رای گمشده خودشان آمدند، کشته می شدند نیز مردم را خیلی بیشتر ناراحت کرد و برای همین حضورشان در راهپیمایی ها زیاد بود، حتی موسوی و کروبی هم بدون مجوز می آمدند در خیابان و فکر می کنم رهبری یک جنبش یعنی همین که رهبران جانشان را بگیرند کف دست شان و به خیابان بیایند، اما این روزها همه چیز عوض شده است انگار.


حرف آخر تان…

ایران نیاز به فرهنگ سازی دارد، باید مردم خودشان را تغییر دهند، پیش از آنکه به رهبر نیاز داشته باشیم به مردمی نیاز داریم که به ما مثل طاعون زده ها نگاه نکنند.

به نقل از: جرس، مصاحبه از: مسیح علی نژاد


 


بسم الله الرحمن الرحیم ‏

( لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم )‏

خدمت حضرات مراجع معظم تقلید و علمای اعلام دامت برکاتهم‏ ‏پس از سلام و تحیت ; جهت اطلاع از چگونگی فجایع و حوادث مولمه‏ ‏اخیر در شهر مقدس قم ، مطالبی را مختصرا به استحضار می‎رسانم :

‏ ‏عصر یکشنبه عده ای از افراد لباس شخصی به همراه تعدادی ملبس به‏ ‏لباس روحانیت با در دست داشتن عکسهای رهبری و با شعارهایی در‏ ‏حمایت از ایشان ، به بهانه ورود حجة الاسلام والمسلمین آقای کروبی به‏ ‏منزل حضرت آیت الله العظمی صانعی ، به دفتر ایشان و دفتر مرحوم والد،‏ ‏حضرت آیت الله العظمی منتظری قدس سره حمله نمودند.

‏ ‏این حملات از ساعت ۳ بعدازظهر شروع و تا ساعت ۵ صبح فردای آن‏ ‏روز ادامه داشت . با گذشت زمان تعداد افراد حمله کننده زیادتر شد و آنان‏ ‏بطور کاملا سازماندهی شده هر لحظه بر شدت حملات خود می‎افزودند.‏ ‏حملات به حدی دور از انتظار و وحشیانه بود که واقعا و بدون اغراق‏ ‏صحنه هایی از حملات وحشیانه و ضد انسانی مأموران رژیم صهیونیستی‏ ‏را در ذهن تداعی می‎کرد.

‏ ‏حملات همراه با شعارهایی موهن و خلاف شرع و ایراد کلماتی مستهجن‏ ‏بود که شرعا موجب تعزیر می‎باشد.

‏ ‏اینجانب پس از خواندن نماز مغرب و عشاء چندین بار با استانداری و‏ ‏شورای تأمین استان و نیروی انتظامی تماس گرفته و با اعلام وضعیت‏ ‏موجود صریحا یادآور شدم که نمازگزاران در دفتر تأمین جانی ندارند.

‏ ‏در ساعت ۴ بعد از نیمه شب و هنگام اذان صبح در اول ماه رجب که ماه‏ ‏حرام و ماه عبادت است ، مهاجمین با سر دادن شعارهایی بر علیه مرحوم‏ ‏والد معظم ، با سنگ و آجر و چوب و لگد، با شکستن شیشه ها، با دیلم‏ ‏درب دفتر را از جای درآورده و وارد دفتر شدند و به تخریب وحشیانه‏ ‏وسایل و شکستن و خرد کردن هر آنچه بود پرداختند و سپس با نوشتن‏ ‏شعارهای موهن بر در و دیوار، دفتر را ترک کردند. قابل تأسف آن که در‏ ‏تمامی این ساعات نیروهای انتظامی و امنیتی و بعضی از مسئولین شهر در‏ ‏محل حضور داشتند. مسئولین و نیروهایی که باید حافظ جان و مال مردم‏ ‏باشند فقط تماشاگر بوده و هیچ گونه برخوردی نسبت به آنان انجام‏ ‏نمی دادند، گویا حضورشان برای این بود که مبادا کسی مانع و مزاحم انجام‏ ‏مأموریت محوله توسط مهاجمین گردد، و در این راستا بنا بر گفته یکی از‏ ‏مسئولان انتظامی هیچ کس در این قضیه بازداشت نشد ! !

‏ ‏پس از انجام تخریب گسترده لوازم و اموال داخل دفتر، در ساعت ۶ صبح‏ ‏مأمورین دادگاه ویژه روحانیت و اداره اطلاعات وارد دفتر شده و آنچه از‏ ‏اموال و اثاثیه و لوازم صوتی و تصویری که سالم مانده بود و وجوهی را که‏ ‏بعضا امانت افراد بوده و همچنین با شکستن درب گاو صندوق ، وجوهاتی‏ ‏را که برای شهریه ماه رجب آماده شده بود با خود بردند; و پس از‏ ‏جمع آوری و خارج نمودن وسایل و لوازم شکسته شده توسط مهاجمین و‏ ‏پاک نمودن آثار جرم و شعارهایی که بر در و دیوار دفتر و درب منازل‏ ‏اطراف نوشته شده بود درب دفتر را پلمب نمودند.

‏ ‏حضرات مراجع معظم و علمای اعلام

‏ ‏این گونه هتک حرمت مرجعیت و فقاهت و حمله به دفاتر و بیوت مراجع و‏ ‏علما و برخوردهایی اینچنین در رژیم شاه هیچگاه دیده نشد. آنچه بیشتر‏ ‏موجب تأسف و تأثر است این که تمام این وحشی گری ها و تخریب و‏ ‏توهین و غارت اموال و اثاثیه و مصادره شهریه طلاب ، در حکومتی انجام‏ ‏می‎شود که ادعای اسلامیت و تشیع و پیروی از حضرت علی (ع) را دارد.‏ ‏آن حضرت بخاطر ربودن خلخال پای یک زن یهودی آنگونه آزرده خاطر‏ ‏گشتند که فرمودند: اگر انسان از غصه چنین کاری بمیرد جای ملامت ندارد.‏ ‏اکنون چگونه می‎توان اینگونه تجاوزات آشکار و حملات وحشیانه به‏ ‏دفاتر و بیوت مراجع و غارت اموال آنها به نام اسلام و حمایت از ولایت‏ ‏فقیه و با حمایت نهادهای حکومتی را توجیه نمود؟

‏ ‏اینجانب مطمئن هستم که شما حضرات از اینگونه اعمال که در مرآ و‏ ‏مسمع همگان انجام شده که نه اولین است و نه آخرین ، نگران و ناراحت‏ ‏می‎باشید; جسارتا عرض می‎نمایم که هر گونه صلاح می‎دانید خطر این‏ ‏اعمال زشت را برای وجاهت حوزه و مرجعیت و نیز قبح آن را به نحو‏ ‏موثر به اطلاع مسئولان حکومتی تصمیم گیرنده برسانید، به یقین در جهت‏ ‏رفع مظالم وارده و نیز در جهت جلوگیری از تکرار و سرایت آنها به سایر‏ ‏بیوت و دفاتر حضرات علما و مراجع محترم موثر خواهد بود. آنچه قابل‏ ‏انکار نیست اینکه اگر حرمت مرجعیت در سالهای گذشته شکسته نمی شد و‏ ‏در همان هنگام به شکل معقول و موثر تقبیح و محکوم می‎گردید، حوزه ‏علمیه قم امروزه شاهد این بی آبروئی ها و هتک حرمت ها و بازی خطی و‏ ‏سیاسی با مرجعیت و فقاهت نبود.

‏ ‏اینجانب به خود اجازه نمی دهم که با وجود حضرات مراجع ذی نفوذ در‏ ‏حوزه علمیه قم و نجف ، تظلم خود را به مراجع حقوقی بین المللی اعلام‏ ‏دارم ، و امید وافر دارم که با اقدامات موثر شما فشارها و تضییقات به آنجا‏ ‏نرسد که برای دفع ظلم ، از سازمانها و مجامع خارج از کشور استمداد شود.‏ ‏در خاتمه ضمن عذرخواهی از اطاله کلام ، سلامتی و طول عمر را برای‏ ‏شما در جهت خدمت به اسلام و دفع ظلم از مظلومین را از خداوند قادر‏ ‏متعال مسألت دارم .
‏ ‏والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته .

‏۲۷ خرداد ۱۳۸۹‏
‏احمد منتظری

 


تقدیم به سیدحسن خمینی و مراجع سبز

از طرف یکی از همراهان سایت کلمه و جنبش سبز


 


بسمه تعالی

حادثه تلخی که در مقابل بیت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله صانعی به بهانه حضور روحانی فداکار حجة الاسلام و المسلمین آقای کروبی رخ داد و هتک حرمت شخصیت های مختلف روحانی – سیاسی بویژه حضرت آیت الله صانعی و یورش به دفتر ایشان و تخریب و غارت اموال دفتر، پدیده شوم و نا مبارکی است که حوزه های علمیه و نهاد مرجعیت شیعه را تهدید می کند.

گستاخی نهفته در این حرکت بویژه تعرض به بیت شریف امام و اهانت مستقیم به یادگار گرامی آن حضرت علاوه بر آن که چهره تابناک امام و یادگارانش را هدف قرار داده و در تداوم توطئه امام زدایی تلقی می شود، زنگ خطری است که برای حوزه های علمیه بویژه حوزه علمیه قم به صدا در آمده است.

حادثه شوم ۱۴ خرداد و قطع سخنرانی یادگار گرامی امام که با واکنش شدید و در خور ستایش مراجع عظام تقلید روبرو شد، نقطه عطف شرارتی است که این بار شهر قم را هدف قرار داده است و انتخاب شهر مقدس قم برای انجام این اعمال مجرمانه انگیزه ای جز مرعوب کردن روحانیون والامقام و پاسداران راه امام و حرمت و استقلال حوزه های علمیه و دفاع از آرمانهای اساسی انقلاب را ندارد.

اعتقاد واثق داریم مراجع بزرگوار تقلید و زعمای حوزه علمیه عناصر متجاسری که باعث و بانی تعرض به بیت شریف امام و بی احترامی به ساحت مرجعیت شیعه شده اند را از حوزه علمیه طرد نموده و دامن پاک روحانیت متعهد را از آلوده شدن به این بد اخلاقیها و شرع ستیزیها پاک می نمایند.

شورای محترم مدیریت حوزه علمیه قم و روحانیت والامقامی که افتخار شاگردی حضرت امام را داشته و دارند در برابر این جسارت بی سابقه و اهانت آشکار به ساحت بنیان گذار جمهوری اسلامی مسؤولیتی بزرگ به عهده دارند گستاخی نسبت به مراجع عالی مقام تقلید و ایجاد هرج و مرج در حوزه علمیه گناهی نابخشودنی است و نمی توان از کنار آن گذشت. مدیر محترم حوزه علمیه که بی تردید دامن پاک حوزویان را از حادثه روز یکشنبه مبرا دانسته و این حرکت ناشایست را اهانت به حوزه و حوزویان تلقی می کند، در مقام وظیفه شناسی نسبت به بیت حضرت امام، حوزه علمیه، طلاب و روحانیون آراسته به علم و عمل از هر طریق که مصلحت بدانند با خطا کاران برخورد نموده و قداست حوزه علمیه را پاس بدارند.

پایداری حوزه های علمیه سربلندی مشعل داران علم و عمل و بیداری همگان در برابر توطئه های دین ستیزان و متحجران دین فروش را از خدای بزرگ مسئلت داریم.

مجمع روحانیون مبارز

۲۶ خرداد ۱۳۸۹


 


کلمه: شاهین زیعلی، روزنامه نگار و فعال سیاسی، از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به دو سال و نود و یک روز حبس تعزیری محکوم شد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، قاضی پیرعباسی ریاست شعبه ۲۶، آقای زیعنلی را به ۲ سال حبس به جهت اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق عضویت در حزب پان ایرانیست، ۹۱ روز حبس به جهت فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق شرکت در تجمعات غیر قانونی منجر به اغتشاش، و همچنین پرداخت مبلغ یک میلیون و پانصد هزار ریال جزای نقدی محکوم کرده است.

شاهین زینعلی پس از چهار ماه بی خبری از پرونده خود اول خرداد ماه به شعبه بیست و ششم دادگاه انقلاب تهران برای کسب اخرین دفاع احضار شد که به درخواست محمد مصطفایی وکیل مدافع ایشان جلسه رسیدگی به تاریخ ۲۲ خرداد ماه سال جاری موکول شد.

این روزنامه نگار ۲۹ ساله که در تاریخ ۷ دیماه ۸۸ در منزل شخصی خود بازداشت و راهی بند ۲۴۰ زندان اوین شده پس از گذراندن بیش از سه هفته بازداشت در انفرادی وزارت اطلاعات با تودیع وثیقه یک میلیارد ریالی موقتا ازاد شد.

هنگام بازداشت نیز منزل وی مورد بازرسی کامل قرار گرفته که تمامی مدارک شناسایی وی از جمله پاسپورت، وسایل شخصی، کتاب های تخصصی روزنامه نگاری و ارشیو خبری ایشان توقیف شد و با گذشت بیش از پنج ماه نیروهای امنیتی این وسایل و مدارک را به وی برنمی گردانند.


 


کلمه: پدر محمد کامرانی، نوجوانی که در بازداشتگاه کهریزک به شهادت رسید، گفتگویی با روزآنلاین انجام داده و گفته از نظر او باید «آمران» مجازات شوند نه «عاملان.»

این در حالی است که قاضی پرونده کهریزک چند روز پیشتر اعلام کرده بود یک غیر نظامی و یازده مامور نیروی انتظامی به جرم خود در بازداشتگاه کهریزک اعتراف کرده اند و احکام نهایی ایشان به زودی اعلام خواهد شد. این مرجع قضایی هیچ اشاره ای به سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران، که نامش در همین رابطه مطرح شده بود، نکرد.

پدر محمد کامرانی با اشاره به دادگاهی که برای جنایات کهریزک برگزار شد گفته است: «زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده و انگار تازه از خواب بیدار شدیم. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی را که در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم."

پسر ۱۸ ساله آقای کامرانی در جریان اعتراضات ۱۸ تیر سال گذشته بازداشت و در حالیکه خود را برای کنکور پزشکی آماده می کرد به دلیل شکنجه و جراحات شدید، در بیمارستان مهر جان باخت.

فرشته قاضی که این مصاحبه را برای روزآنلاین انجام داده در شروع گزارش خود می نویسد «این مصاحبه یکی از دردناکترین و تلخ ترین مصاحبه هایی است که تاکنون انجام داده ام. آقای کامرانی تمام طول مصاحبه را به شدت متاثر بود و گریه می کرد و…»

متن کامل مصاحبه را بخوانید:

آقای کامرانی، براساس اعلام مسئولان قرار است ظرف چند روز آینده حکم دادگاه کهریزک منتشر شود. روند برگزاری این دادگاه چگونه بود و آیا از روند برگزاری دادگاه راضی هستید؟

قاضی پرونده را تا جایی که تشخیص داده ایم فرد مثبتی است و ما هم خدا میداند و خدا میداند و خدا میداند که نمی خواهیم هیچ کسی به اندازه سرسوزنی فراتر از آنچه که در این جریان مقصر است مجازات شود. حالا دیگر رای دادگاه بستگی به نظر و وجدان قاضی دارد که با توجه به مستنداتی که در پرونده وجود دارد چگونه رای را صادر کند.

آیا متهمان پرونده، اتهامات خود را پذیرفته اند؟

عده زیادی از متهمین مسائل را انکار میکردند و می گفتند که در آن مواقع حالمان خوب نبوده و حواسمان نبوده و بهانه های مختلف می آوردند در حالیکه مستندات کامل وجود دارد و از جریانات فیلمبرداری شده بود و فیلم های این جریانات از بازداشتگاه کهریزک موجود است. در عین حال من شخصا آمران را مقصر میدانم نه عاملان را و انتظارم این است که ای کاش به آمران بیشتر توجه میکردند تا عاملان و توقع من این است که آمران هر چه سریع تر محاکمه شوند.

منظورتان از آمران، قضاتی است که دستور انتقال بازداشت شدگان به کهریزک را داده اند؟

مسئولان قضایی که دستورات رادر این زمینه داده اند باید محاکمه شوند و پرونده قضایی در دادگاه دیگری در حال پی گیری است و امیدوارم به زودی برگزار شود. اما من شخصا اداره کنندگان امور کشور را مسئول می دانم و کسانی که چنین شرایطی را ایجاد کردند.  بر اساس گفته های متهمان در دادگاه، این نابسامانی ها به قوه قضائیه و مسئولین وقت قوه قضائیه برمیگردد و امیدوارم دادگاه آنها برگزار شود و این رااز مسئولین نظام هم که در راس امور هستند میخواهم. ایشان به من قول داده اند که حتما آمران به مجازات خواهند رسید. توقع به جای ما از مسئولان نظام این است که با توجه به اظهارات متهمان، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن جرم  و مستندات و ادله، حداقل برای اصلاح رویه و تکرار نشدن این جرم و جنایات، اقدام کنند و دادخواهی ما را انجام دهند شاید درصدی روح و روان ما را التیام بخشند.  چرا باید چنین مکانی دایر شود؟ چه کسی باید جوابگوی چراهای ما باشد؟ بچه های ما را ناجوانمردانه به شهادت رساندند؛ چه کسی باید به داد ما برسد؟ خدای بزرگ باید به فریاد ما برسد و آمران و عاملان را به سزای اعمالشان برساند.

تا جایی که میدانم شما و خانواده های جوادی فر و روح الامینی نسبت به بخشی از کیفرخواست و نبودن اسامی برخی افراد در کیفرخواست اعتراض کرده بودید و برای همین روند برگزاری دادگاه متوقف شده بود. ممکن است بفرمایید در آخرین جلسه دادگاه به این اعتراضات ترتیب اثری داده شده بود؟

بخشی از اعتراضات ما را وارد دانستند و بخشی را رد کردند و من فعلا نمی توانم در این زمینه توضیحی بدهم. ما اکنون منتظر اعلام حکم دادگاه هستیم و امیدوارم همه آمران و عاملان به سزای خود برسند.

آقای کامرانی امکان دارد برگردیم به حدود یکسال پیش و بفرمایید که چگونه از شهادت محمد مطلع شدید؟

۱۸ تیر سال گذشته من و همسرم رفته بودیم شهرستان برای فاتحه اهل قبور و درگذشتگان خود و همسرم.مدتها بود نرفته بودیم. ما اهل اردستان اصفهان هستیم. دو روز قبل پسر دیگرم، معین گفت که چون امتحان کنکور غیر پزشکی دارد نمی تواند بیاید و محمد هم کنکور داشت. آنها ماندند و ما رفتیم جمکران؛ حرم حضرت معصومه بودیم که محمد تماس گرفت. این آخرین تماس و صحبت ما با محمد بود. صحبت کردیم و گفتیم می رویم اردستان و فردا برمیگردیم. روز بعد که برگشتیم سرکار بودم که پسر خاله محمد آمد و گفت محمد را گرفته اند. شروع کردیم به پی گیری. خیلی ها گفتند پی گیر هستند اما کاری نکردند. همه جا سر زدیم. رفتم پلیس امنیت. لیست بچه ها انجا بود اما به ما نمی گفتند که بچه ها کجا هستند. از طریق یکی از دوستان دوران نوجوانی خودم، توانستم حکم و دستور آزادی محمد را بگیرم.گفتند بروید زندان اوین و پسرتان را تحویل بگیرید. روز ۲۴ تیر بود که رفتیم اوین. گفتند اینجا نیست. بعد گفتند بروید بیمارستان لقمان و با مامور رفتیم بیمارستان و دیدیم محمد در کما است. تب به شدت بالایی داشت. پزشکانی که از آشنایان و دوستان با ما بودند متوجه شدند که کار محمد تمام است و… اعتراض کردیم و با اصرار فراوان او را به بیمارستان مهر منتقل کردیم اما بعد از دو سه ساعت جان به جان آفرین تسلیم کرد و…

برای تحویل پیکر محمد و مراسم تشییع و ختم مشکلی پیش نیامد؟

نگذاشتند محمد را از بهشت زهرا به منزل بیاوریم و تشییع کنیم؛ غیر از این مشکلی پیش نیامد. مراسم هم گرفتیم و برای سالگرد هم انشاالله مراسمی کامل خواهیم گرفت.

آقای کامرانی شما بلافاصله شکایت کردید و….

بله روز دوم یا سوم بود که شکوائیه ای به مقام رهبری نوشتم و اعلام کردم که کلیه کسانی که در قتل محمد دست داشتند باید به  اشد مجازات برسند و همین نامه باعث شد که انفجار خبری شود. پیکرهای امیر و محسن را بعد از محمد تحویل داده بودند. محسن را یک هفته بعد و امیر را ۱۴ روز بعد تحویل داده بودند و… تا زمانی که دادگاه برگزار نشده بود از خیلی چیزها آگاه نبودیم. زمانی که از زبان بچه ها و سایر کسانی که شاکی بودند و در دادگاه می گفتند چه بلاهایی سرشان آورده اند می شنیدیم تازه فهمیدیم که چه جنایت هایی شده؛ انگار تازه از خواب بیدار شدیم که چه جنایت هایی شده. خدا ازشان نگذرد. امیدوارم زنده باشم و مجازات تمام کسانی راکه در این جنایت ها دست داشتند و آمر بودند ببینم.

آقای کامرانی، میدانم بازگویی این تلخی ها بسیار سخت است و…

عزیر ترین کسم را، جگرگوشه ام را، بدون هیچ دلیل و توجیهی به بدترین شکل ممکن از من گرفته اند. بزرگترین سرمایه زندگی ام را گرفته اند. من تا آخر عمر، یک زنده متحرک هستم و اگر به خاطر سه فرزند دیگرم نبود زندگی را رها میکردم و می رفتم گوشه ای و…  به چه دلیل فرزند من را در خیابان که حق دارد تردد کند و حقوق شهروندی خود را مطالبه کند می برند ضرب و شتم می کنند و می فرستند به مکانی بدون هیچ گونه امکانات و بدون بهداشت و بدون آب و غذا با آن شرایطی که… ای کاش یک روز پرونده دادگاه کهریزک را به دنیا نشان دهند تا همه بدانند چه به سر بچه ها آمده است…  بنویسید فریاد ما را و بگویید که ما حرف بی حساب نمی زنیم و باید پاسخگوی ما باشند. به امید روزی که حکومت عدل، بر دنیا حالم شود و همه ظالمان را به سزای اعمالشان برساند. زبان من قاصر است برای تشکر از مردم؛ از همه کسانی که نمی شناسیم و همه جوره با ما همدلی و همدردی کردند و…


 


کلمه: عبدالرضا تاجیک، روزنامه نگار و فعال حقوق بشر که روز ۲۲ خرداد تلفنی احضار و بازداشت شد، ساعتی پیش از دستگیری سه باره نامه ای نوشته خطاب به خاله اش که در نبود مادر و پدر، از کودکی او را مراقبت می کرده است.

در بخشی از این نامه می خوانیم: «حال که لحظه وداع با توست، احساس می‌کنم که به من خوب آموختی درس زندگی را، فدا کردن زندگی خود برای سعادت و به روزی دیگران و اینک احساس می‌کنم که تا حدودی این درس را خوب آموخته‌ام. پس بر من خرده مگیر که چرا تا حال، اینقدر همه زندگیت در سیاست غرق شده است.»

عبدالرضا تاجیک که با روزنامه‌های اصلاح طلبی همچون فتح، بنیان، بهار و شرق و با کانون مدافعان حقوق بشر همکاری داشته‌است، از سال ۱۳۸۷ و پس از آغاز برخورد گسترده دولت ایران با اعضای این کانون ممنوع الخروج شده است. او در جریان درگیری های انتخابات ۸۸ دو بار بازداشت و هر بار با قرار وثیقه آزاد شد.

این مرتبه سوم است که وی بازداشت شده و چون مستقیما از دفتر پیگیری وزارت اطلاعات به زندان منتقل شده، خبر بیشتری از او در دست نیست. پروین تاجیک، خواهر این روزنامه نگار  به دفتر دادستانی مراجعه و درخواست ملاقات کرده اما تنها به او گفته شده که نگران نباشید او را به اوین منتقل کرده اند.

متن کامل نامه آقای تاجیک پیش از دستگیری سه باره را بخوانید:

مادری که خاله‌ات می‌نامم،

سلام!

در این لحظه‌ها که برای تو می‌نویسم، نمی‌دانی چه حالی دارم؛ دقایقی که منتظرم تا بار دیگر برای سومین مرتبه در طول یک سال اخیر به زندانم کشند. نمی‌دانی که چگونه از هیجان گرم شده‌ام.

قصدم شرح حال نیست؛ فقط می‌خواستم بگویم که در این لحظه‌ها به منزل تازه‌ای در این سفر رسیده‌ام.

مادری که خاله‌ات می‌نامم!

در طول یک سال گذشته، سرودها برای تو سروده‌ام. من چه بودم و تو چه کردی؟ چه می‌گویم به تو، تو خود بهتر از من می‌دانی.

به گذشته‌های دور بازگشته‌ام. آن شب، شبی که تا سحر بیدار ماندی و تا سپده‌دمان سر مرا بر سینه‌ات گذاشتی تا هرم نفس‌هایت، جایگزین نفس‌های مادرم باشد.

شبی که تو، زندگیت را برای من و ما فدا کردی و چنین شد که فداکاری و از خود گذشتن شد صفت بارز تو و سال‌ها نیز چنین گذشته است.

و حال که لحظه وداع با توست، احساس می‌کنم که به من خوب آموختی درس زندگی را، فدا کردن زندگی خود برای سعادت و به روزی دیگران و اینک احساس می‌کنم که تا حدودی این درس را خوب آموخته‌ام. پس بر من خرده مگیر که چرا تا حال، اینقدر همه زندگیت در سیاست غرق شده است.

مادری که خاله‌ات می‌نامم!

این ماه‌ها و روزها مرا به گناهی متهم کرده و می‌کنند که همواره در آرزوی آن و برای رسیدن به آن در تلاشم؛ دفاع از هم‌نوع، دفاع از حقوق بشر و تحقق آموزه‌هایی که از دین اسلام آموخته‌ام.

وقتی خودم را با برخی از همراهانم مقایسه می‌کنم از شادی در پوست خود نمی‌گنجم. به قول علی شریعتی، «اگر آنها زر اندوختند من گنج یافتم، اگر آنها کاخ برپا کردند، من معبد ساختم و اگر آنها باغی خریدند من کشور سبز معجزاتش را دارم.»

مادری که خاله‌ات می‌نامم!

شامگاه پنجشنبه بیستم خردادماه ۱۳۸۸ که بازجوی وزارت اطلاعات به من تلفن کرد که روز جمعه خودم را معرفی کنم، چند بار بالای سرت آمدم، اما تو خواب بودی. می‌خواستم بهترین سرودهایی که یاد گرفته بودم را برایت بخوانم. اما دیدم که داروهای قلبت تازه اثر کرده و تو در خوابی، حیفم آمد که صدایت کنم.

اما حیف‌تر آن‌که نتوانستم آنها را برایت بخوانم و حیف‌تر آنکه زندانبانان نمی‌گذارند تا تو در طول بازداشت به دیدنم بیایی، چراکه نام تو از بد حادثه در شناسنامه‌ام نیست. البته باز وجود تو بود که به من یک روز فرصت داد تا بیرون از زندان باشم و شنبه صبح خود را به وزارت اطلاعات معرفی کنم.

نمی‌دانم. نمی‌دانم، چه صبری داری تو. نگرانی را شب قبل در وجودت دیدم، هنوز حس می‌کنی من همان طفل خردسالم؛ «آخر سه بار شد. سه بار بازداشت در طول ۱۲ ماه، یعنی چه؟» نمی‌دانم. نمی‌دانم… شاید…

«پسرم سعی کن چیزی برخلاف رضای خدا نگویی، علیه همراهانت چیزی برخلاف واقعیت نگو.»

مادری که خاله‌ات می‌نامم!

در این لحظه وداع به تو می‌گویم به فضل خدا، ایستاده‌ام. اما این جمله را که از کتاب «مردی در تبعید ابدی» به خاطر دارم برایت می‌نویسم تا صبرت را با آگاهی آمیخته باشی: «زمانی که با زمانه خویش نساختی و با مسندنشینان و امربران ایشان کنار نیامدی و آنچه را که جاهلان می‌گویند، جاهلانه بازنگفتی، لاجرم به تبعید ابدی روح گرفتار خواهی شد- حتی اگر در کنج منزلی در شهری ساکن باشی؛ و اگر بر نپذیرفتن پای فشردی، آواره‌ات خواهند کرد، یا به زندانت خواهند انداخت و به دارت خواهند کشید.»


 


کلمه: دانشجویان دانشگاه کردستان روز سه شنبه ۲۵ خرداد ماه دست به اعتصاب غذا زدند.

به گزارش دانشجو نیوز، دانشجویان دانشگاه کردستان در اعتراض به حکم اعدام فعالین سیاسی کرد و دفن پنهانی جنازه های فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی و مهدی اسلامیان و هم چنین سالگرد کشته شدن سهراب اعرابی و کیانوش آسا دست به اعتصاب غذا زدند.

این دانشجویان غذاهای خود را در سلف سرویس دانشگاه دست نخورده باقی گذاشتند.


 


بنام خدا
حمله سازماندهی شده گروهی ازلباس شخصی ها و طلاب مبتدی و بی تقوای قم به آقای کروبی و بیوت آیات عظام صانعی و مرحوم منتظری بیش ازهر چیز بیانگر استیصال ستاد کودتا علیه جنبش سبز و مردمی است که دریک سال گذشته با اعتراض مدنی خود به دزدی آرایشان، خواب را از چشم آنان که می پنداشتند با اعلام چنان نتیجه ای برای انتخابات، خیال خود را راحت کرده و می توانند کشور را قبضه و هرگونه می خواهند عمل کنند، ربوده است.
آنها همه گونه ابزار قدرت ظاهری را در اختیار دارند اما از آنجا که منطق و اعتباری جزالحکم لمن غلب ندارند و هیچ قانونی را بر نمی تابند امیال خود را دزدانه انجام می دهند. چه کسی است که نداند در این کشور با سیطره کامل نهادهای اطلاعاتی و امنیتی بر شئون کشور اقدام خودجوش و اعمال خودسرانه آنهم در جهت امیال صاحبان قدرت بی معنا است و وجود ندارد. سازمان بسیج در همه محلات، ادارات، کارخانه ها، مدارس، دانشگاهها و حوزه های علمیه هر کس را که کوچکترین گرایشی به تفکر حاکم داشته باشد جذب و سازماندهی کرده است و تصور اینکه خارج از سازمان بسیج، نیروی با انگیزه ای وجود داشته باشد که حاضر باشد در هر ساعت شبانه روز و ظرف مدت کوتاهی در محلی که به او اعلام می شود حاضر شود و کاملا هماهنگ، اقدامی را که برنامه ریزی شده است انجام دهد ممکن نیست.
این عده معدود پا به رکاب، همانهایی هستند که در غائله ۱۴ خرداد آن افتضاح را در حرم امام بوجود آوردند. آنها اگر تضمین امنیتی برایشان وجود نداشت این مقدار جسارت و گستاخی نمی یافتند و اگر خطری برایشان وجود داشت چنین شهامتی از خود بروز نمی دادند. جبهه نرفتگانی که از مقابله و رویارویی با دشمن مسلح حیثیتی نیافته اند اکنون در حمایت نیروهای انتظامی و امنیتی عربده می کشند و رگ گردن راست می کنند و در جایی که جز پرسش "رأی من کو" سلاحی در دست رقیب نیست مستانه رجز می خوانند ومبارز می طلبند.
مکروا و مکرالله والله خیر الماکرین. یک سال است که آنها هر مکری بکار می بندند، خدا بالا تر از آن را نشان می دهد و مکرشان را به خودشان برمی گرداند. هر کاری می کنند و هر شگردی بکار می بندند به ضررشان تمام می شود. تازه سرمست از پیروزی در غائله ۱۴ خرداد و جلوگیری از سخنرانی نواده بزرگوار امام خمینی(ره) بودند که تشت رسوائیشان بر زمین افتاد و از هر سو سرزنش شدند و آنکه ذلتش را طلب کرده بودند توسط ارجمند ترین علمای دینی و مراجع تقلید عزیز و گرامی داشته شد.
لزومی ندارد آنچه را که خود بخود و نزد هر انسان شریفی محکوم است، محکوم کنیم اما نمی توانیم از اینکه در جامعه ای بسر می بریم که فرومایگان در آن صاحب بصیرت و نخبگان متهم به بی بصیرتی می شوند اظهار تأسف نکنیم.
اینها کف های روی آب هستند که می روند و زلال آب باقی خواهد ماند. اما بدا به حال آنانکه سکوت مصلحتی امروزشان در برابر حرمت شکنی ها، ثمره ناخوشایندی برای فردایشان به ارمغان بیاورد و مجالی هم نمانده باشد که چاره ای بیاندیشند.

جبهه مشارکت ایران اسلامی
۲۶/۳/۱۳۸۹


 


مرجع تقلید شیعیان با تاکید بر اینکه مردم هنوز در مورد طرح هدفمند کردن یارانه‌ها روشن نشده‌اند، اظهار داشت: سعی شود این طرح به گونه‌ای اجرا شود که مردم گرانی را احساس نکنند.

به گزارش خبرنگار مهر در قم، آیت الله سید کریم موسوی اردبیلی پیش از ظهر پنجشنبه در دیدار رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: مردم هنوز در مورد طرح هدفمند کردن یارانه‌ها روشن نشده‌اند و خود من یکی از آنها هستم.

وی ادامه داد: مثل من نیز کسان بسیاری هستند که هنوز نمی‌دانند بعد از حذف یارانه‌ها یک کارگر چطور می‌تواند مخارج زندگی خود را تامین کند و اختلافاتی که بر سر قیمتها ایجاد می‌شود، چگونه اداره خواهد

--
دریافت این پیام بدلیل تمایل شما به شنیدن صدای خس وخاشاک است
خواهشمند است برای اطلاع دوستانتان، این ایمیل رابرای ایشان فوروارد کنید
برای عضویت جدید در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+subscribe@googlegroups.com
برای لغو عضویت در این گروه، یک ایمیل ارسال کنید به
sedayekhasokhashak+unsubscribe@googlegroups.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر