۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

شعر

من پشت پلكهاي خودم گريه ميكنم امشب در انتهاي خودم گريه ميكنم
من در اتاق مرده و رويش ملافه ايست من مرده در هواي خودم گريه ميكنم
حالا كنار اين من مرده نشسته ام با شوق در رثاي خودم گريه ميكنم
نامه نوشتم از تو به خود گفتمم بيا در نامه ات براي خودم گريه ميكنم
ميگويم آه نامه رسيده بيا مرو افتاده ام بپاي خودم گريه ميكنم
اين نامه مملو از مه و ابر است بيجهت اينجا نشسته جای خودم گريه ميكنم
من ميرود سراغ خودش را بگيرد و من پشت رد پاي خودم گريه ميكنم
باران گرفته صحن اتاق مرا ببين از شوق پا به پاي خودم گريه ميكنم

محمد رضا حاج رستم بگلو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر