A tribute for Forough
2010/5/19 faroogh azadian <faroogh_azadian@yahoo.com>
شعر زیبای حمید مصدقتو به من خندیدی و نمی دانستیمن به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدمباغبان از پی من تند دویدسیب را دست تو دیدغضب آلود به من کرد نگاهسیب دندان زده از دست تو افتاد به خاکو تو رفتی و هنوز،سالهاست که در گوش من آرام آرامخش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق در این پندارمکه چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
جواب زیبای فروغ فرخ زادمن به تو خندیدمچون که می دانستمتو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدیپدرم از پی تو تند دویدو نمی دانستی باغبان باغچه همسایهپدر پیر من استمن به تو خندیدمتا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهمبغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من وسیب دندان زده از دست من افتاد به خاکدل من گفت: بروچون نمی واست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرامحیرت و بغض تو تکرار کنانمی دهد آزارمو من اندیشه کنان غرق در این پندارمکه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
.
__,_._,__
--
Kimia.N
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر