۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

[گروه لیمو:8950] رحمت ما قلب نیست

مردی بود که او را رئیس مروان گفتندی، در روزگار سلطان محمود بود، كه ظالم و خلق آزار بود. مدتی در این به سر برده بود،(1) و آخر الامر توبه کرد و از سرهمه بدیها برخاست(2) و خیرات و صدقات بسیار پیش گرفت، و عزم سفر قبله(3) کرد. روزی سگی را از دور بدید (گرگین و افتاده و لاغر و نحیف و موی ریزیده و ریخته و از رنج بیچاره گشته) رئیس را دل بر وی بسوخت، گفت: بیچاره جانوری است و هم آفریده خدای است. پس خدمتکار را گفت: برو و نان و رسنی بیار.

آ


نجا بایستاد تا او باز آمد و نان و آب بیاورد. پس به دست خود او را سیر کرد و آب داد و رسن در گردن آن سگ کرد و او را به وثاق برد، و فرمود تا پاره ای روغن بیاورد و به دست خود روغن در سگ مالید. و هر روز یک من نان او راتب فرمود(4)؛ تا مدتی بر آمد و آن سگ قوت گرفت و موی برآورد و بر در خانه رئیس ملازمت نمود.

بعد از مدتی رئیس وفات یافت. او را به خواب دیدند که در بهشت می خرامید. از او پرسیدند که خدای تعالی، با تو چه کرد؟

گفت: مرا در گور نهادند، فرشتگان عذاب در آمدند و قصد من کردند و من دل برعقوبت نهادم. آنگاه نسیم رحمت بوزید و بشارت بدیشان رسانید و گفت: دور شوید از او، که او سگی بود از سگان دوزخ، اما او را در کار سگی کردند(5) تا عالمیان بدانند که رحمت ما قلب نیست و اکرم الاکرمین(6) ماییم و کرم ما را نهایت نیست.

--
=>=>=>=>=>=>=>=> آیا به همان میزان که کلاس "دشمن شناسی" میرویم در کلاس "دوست شناسی" هم شرکت می کنیم؟ <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
 
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر