۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

[گروه لیمو:8969] چند حکایت بی ربط

چند حکایت بی ربط

 

هر وقت بیکار می‌شوم و حرفی برای گفتن ندارم، کتاب «نوادر» را می‌خوانم که ترجمه فارسی محاضرات الادباء راغب اصفهانی است. اصل کتاب در قرن چهارم هجری به زبان عربی نوشته شده و ترجمه آن در قرن دوازدهم هجری به دست محمد صالح قزوینی صورت گرفته است. این کتاب را احمد مجاهد تصحیح کرده و انتشارات سروش آن را در سال 1371 منتشر کرده، اما بعداً از کار خود پشیمان شده است! نسخه‌های این کتاب در بازار اندک است و به چند برابر قیمت پشت جلد به فروش می‌رسد. حکایات این کتاب در عین اینکه تبسمی بر لب می‌نشاند، غمی هم در دل ایجاد می‌کند از تلخی آنچه در باطن ماجرا می‌‌گذرد. این چند حکایت را تیمناً برای شما ازین کتاب برگزیدیم و ربطی به هیچ موضوعی ندارد و شباهت آن با اشخاص واقعی تصادفی است!

 
 

انتظار مرگ فرزند

حکیمی را خبر موت فرزند گفتند.

گفت: می‌دانستم.

گفتند: از کجا دانستی؟

گفت: آن روز که متولّد شد، این دانستم!

 

 

منافع ضرر!

صالح بن قدوس گفت:

هیچ حال نیست که درو امید نفعی نباشد.

شخصی گفت: اگر مردی را به یک دست بیاویزند، در آن چه حال باشد؟

گفت: زیر بغلش عرق نکند!

 

 

حکمت بعضی چیزها

شخصی گفت: موی سر من سفید شده‌ست و موی محاسنم سیاه است.

شفایی گفت: سبب این ظاهر است!

موی سر از موی ریش قریب به بیست سال بزرگ‌تر است!

 

 

دعاگو

عابدی پیش امیری رفت. گفت: برای من دعا کن!

گفت: یا امیر! خلقی کثیر بر در هستند که ترا نفرین می‌کنند!

 

 

از فواید زندان

کسی از زندان به رشید نوشت:

هر روز که از خوشی‌های تو می‌گذرد،

روزی هم از بدبختی‌های من کم می‌شود.

 

 

خواهر زاده

از نسب مردی پُرسیدند.

گفت: من پسر خواهر فلانم!

اعرابیی بشنید و گفت:

همه مردم به طول انتساب کنند، تو به عرض!

 

(منبع: نوادر، ترجمه محاضرات راغب اصفهانی)


--
=>=>=>=>=>=>=>=> آیا به همان میزان که کلاس "دشمن شناسی" میرویم در کلاس "دوست شناسی" هم شرکت می کنیم؟ <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
 
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر