قصهي كوچك
فرانتس كافكا
فرانتس كافكا
موش گفت:
- افسوس! دنيا روز به روز تنگتر ميشود. سابق جهان چنان دنگال[*] بود كه ترسم گرفت. دويدم و دويدم تا دست آخر هنگامي كه ديدم از هر نقطهي افق ديوارهايي سر به آسمان ميكشد، آسوده خاطر شدم. اما اين ديوارهاي بلند با چنان سرعتي به هم نزديك ميشود كه من از هماكنون خودم را در آخرِ خط ميبينم و تلهيي كه بايد در آن افتم، پيشِ چشمم است.
- چارهات در اين است كه جهتات را عوض كني.
گربه در حالي كه او را ميدريد چنين گفت.
--------------------------------------------
=>=>=>=>=>=>=>=> آیا به همان میزان که کلاس "دشمن شناسی" میرویم در کلاس "دوست شناسی" هم شرکت می کنیم؟ <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر