۱۳۹۱ تیر ۱۷, شنبه

[گروه لیمو:10092] آیا دانش آموزان ما خنگ میشوند؟چرا



با سلام
متن زیر را یکی از دوستان خوب که در زمینه اصلاح نظام آموزشی فعالیت میکنه برام فرستاده .یکبار خوندنش حتما می ارزه بخصوص برای کسایی که به مطالعه در زمینه نظام آموزشی علاقه مند هستند


----- Forwarded Message -----
From: Mahdi Ganji <mahdi_ganji@yahoo.com>
To:
Sent: Friday, July 6, 2012 4:31 PM
Subject: بحران در موزه آموزش

اگر متن زیر ناخوانا است، می توانید فایل ورد ضمیمه را دانلود نمایید.
بسمه تعالی
خلاصه ای از چند صفحه مربوط به فصل دوم کتاب "نظام برتر؛ آموزش آینده و آینده آموزش" را برای دوستانی که علاقه‌مند به مباحث آموزش و پرورش هستند، پیوست نموده ام.
این کتاب پس از مطالعه متمرکز و هدفمندِ 6 ساله بر روی نظام آموزشی تهیه و در آن نظامی جدید با ساختاری کاملا متفاوت برای آموزش پیشنهاد شده است.
در سال 87 مدرسه ای در شهر بابلسر با نام "مدرسه حکمت" به همت نویسنده همین کتاب (آقای اردوان مجیدی) و تیم ایشان با رویکرد ایجاد زیرساختارهای مربوط به همین نظام پیشنهادی ایجاد شده و اکنون علیرغم مشکلات و سنگ اندازیها و دشواریهای بسیار، با دستیابی به موفقیتهای فراوان و خیره کننده با قدرت به کار خود ادامه می دهد.
متن ضمیمه توسط بنده خلاصه شده و Bold شدن قسمتهایی از آن طبق سلیقه شخصی بوده است.
ضمنا اخیراً، برنامه مربوط به معرفی این مدرسه و ابعاد مختلف آن در برنامه «باز باران» در شبکه آموزش، هر هفته، چهارشنبه‌ها، حدود ساعت 7 تا 8 عصر پخش می‌شود. اگر علاقه‌مند به دریافت پیامک مربوط به این برنامه و محورهای مورد بحث در آن هستید، شماره موبایل خود را به همراه نام و نام خانوادگی و کلمه "مدرسه حکمت"، برای بنده پیامک بزنید (مهدی گنجی؛ 09124723545). همچنین اگر علاقه‌مند به دریافت فایلهای مرتبط با معرفی مدرسه هستید، ایمیل خود را در پیامک ارسالی درج نمایید.
 
خلاصه‌ای از فصل دوم کتاب « نظام برتر؛ آموزش آینده و آینده آموزش »
نوشته؛ اردوان مجیدی، 1380
... ما در فصل پیش به تغييری ناگزیر در نظام آموزش اشاره كرديم. نه تنها آينده ما را درگير بحران مي‏كند، بلكه هم اكنون به اين بحران گرفتار شده ايم!
كودكان سه يا چهار ساله‌اي را مي‏بينيم كه چنان با رايانه‌‌ ور مي‏روند كه انگار چند سال در اين كار تجربه داشته و دوره ديده‌اند. كودكاني كه قبل از سن دبستان خواندن و نوشتن را بلدند، و حتي شاعرهاي كوچكي كه ما را از عمق معناي اشعار خود حيران مي‏كنند. رشد سريع ذهني كودكان در تقابل با محيط پيچيده اطراف كه بزرگترها را حيران كرده است و درك مفاهيم و مسائلي كه بزرگترها حتي فكر آن را هم نمي‏توانند بكنند، به سادگي قابل مشاهده است و نيازي به ذكر بيش از اين آنها وجود ندارد. فكر مي‏كنم همه خوانندگان اين كتاب با نگاهي به كودكان محيط اطراف خود نمونه‏ها‏ي متعددي از اين شواهد را به ‌دست مي‏آورند. اين بچه‏ها‏ در محيطي كه سريعا در حال حركت است و چيزهاي زيادي براي يادگرفتن دارد، رشد مي‏كنند و با اين سرعت خو مي‏گيرند. آنوقت ناگهان اتقاقي در زندگي آنها مي‏افتد! ... به مدرسه مي‏روند! از اين سير تكاملي سريع كه محيط اطراف براي آنها ايجاد كرده ناگهان وارد يك محيط كند، عقب مانده و داراي رفتار تخدير كننده مي‏شوند.
آنها كه از كودكي در ور رفتن با تجهيزات الكترونيكي در خانه و بخصوص رايانه‌‌ و برنامه‏ها‏ي متنوع آن، از بازيها گرفته تا برنامه‏ها‏ي نقاشي و سرگرمي‏ و نيز محيط اطراف خود، قدرت تصميم‌گيري را آموخته بودند و آموخته بودند كه چگونه خود مستقلا تصميم‌گيري كنند و چطور راه خود را در مسيرهاي پرپيچ و خم و ناهموار پيدا كنند، به ناگاه وارد محيطي عقب مانده مي‏شوند كه به آنها اجازه تصميم‌گيري نمي‏دهد. دستشان را محكم مي‏گيرد و با حركتي كند و اعصاب خرد كن از مسيري كه آنها مدتي قبل از آن با سرعت گذشته‌اند عبور مي‏دهد.
در اين مدرسه با تعصب بر رفتارگرائي، و تصور اينكه او فقط بايد يك شنونده و نظاره گر فعال باشد و به محركهاي ارائه شده در كلاس پاسخ مناسب و مورد نظر متوليان آموزشي را بدهد، و در صورت دريافت نشدن پاسخ مورد انتظار، با پتك ترس (از ادامه راه و از آموزش دلخواه) و تحقير بر سر او مي‌كوبيم.
در آخر هم او بايد به يك كارمند مثل بقيه كارمندها، يك كارگر مثل بقيه كارگرها، يك مهندس مثل بقيه مهندس ها، و يك پزشك مثل بقيه پزشكها تبديل شود. بعد هم كه از آموزش (در هر سطحي كه مي‏خواهد باشد) فارغ شد، او را در دنيائي رها مي‏كنيم كه محيطي كاملا متفاوت با آنچه در آموزش به او نشان داده‌ايم دارد. در اين ميان سه دسته از افراد سه برخورد متفاوت با اين نظام دارند:
دسته اول افراد داراي هوش و توانائيهاي معمولي هستند كه پس از ورود به جامعه سر در گم مي‏مانند كه چه بكنند. زيرا آنچه به او آموخته‌اند و تفكري را كه بر ذهن آنها مستولي كرده‌اند در محيط واقعي جايگاهي ندارد.
دسته دوم افراد داراي هوش و توانائيهاي بالا هستند. اين افراد تحمل كندي نظام را ندارند و سعي مي‏كنند خود تصميم‌گيري كنند. آنها سعي مي‏كنند دست خود را از دست اين ساختار كند و رخوت انگيز بيرون بكشند و به بازيگوشي در اطراف بپردازند. اين دسته معمولا به عنوان افراد نا آرام، متخلف، بي‌توجه به آموزش شناخته شده و با آنها برخورد مي‏شود و درنهايت به افرادي منزوي و گوشه گير و يا هرج و مرج طلب و آنارشيست تبديل مي‏شوند. اين افراد اگر خيلي سرسخت باشند مقاومت مي‏كنند اما مقاومت هم حدي دارد و اغلب آنها سرخورده و سركوب شده، رها مي‏شوند[1].
در اين ميان دسته سومي‏ هم هستند كه داراي توانائيهاي هوشي كمتر از دسته دوم و بيشتر از دسته اول، ولي تطابق و سازگاري بيشتر هستند. اين افراد در عين اينكه محيط نظام كند آموزشي را تحمل مي‏كنند، خود را با محيط واقعي بيرون نيز تطابق مي‏دهند. اينها زندگي دوگانه‌اي را تحمل مي‏كنند تا از آموزش فارغ شوند، آنگاه پي زندگي خود در محيط مي‏روند و معمولا هم زندگي موفقي دارند. حتي دسته اخير هم بخش زيادي از توان و انرژي خود را صرف تطابق بر آموزش مي‏كند.
در دانشگاه در رشته مهندسي نرم‌افزار، تقريبا بدون استثناء در درس مباني رايانه‌‌ و برنامه سازي كه مهمترين درس و ريشه دروس ديگر اين رشته است، معمولا درس زبان پاسكال تدريس مي‏شود. جالب آن است كه اين زبان و زبانهاي هم نسل آن چيزي حدود 4 سال است كه كاملا منسوخ شده [سال نشر کتاب، 1380 است] و زبانهاي بصري نظير دلفي و ... جايگزين آن شده‌اند. يعني از 4 سال قبل به اين‌طرف اگر در اغلب محيط هاي كاري، يك برنامه نويس تازه وارد بگويد فقط پاسكال بلد هستم، از همان درب ورودي به او خوش آمد مي‏گويند(البته به معناي خداحافظي آن!). نكته جالب ديگر آن است كه اين دانشجو كه در سال اول اين زبان را ياد مي‏گيرد، حداقل 4 سال بعد وارد بازار كار مي‏شود. يعني فارغ التحصيل ما تا حداقل 8 سال از زمان عقب است.
وقتي با متوليان آموزش صحبت مي‏كنيد، از اين داد سخن مي‏رانند كه پاسكال شالوده زبان دلفي است و خود دانشجو مي‏تواند دلفي را ياد بگيرد. در ظاهر اين درست است. اما هر صاحبنظر ساختار زبانهاي برنامه سازي و هر برنامه نويس حرفه‌اي دلفي مي‏داند كه تنها عبارات دستورالعملهاي اين دو به هم شباهت دارد. و الا ديدگاههاي اساسي برنامه نويسي آنها زمين تا آسمان با هم متفاوت است. ديدگاه زبان پاسكال و زبانهاي هم نسل آن رويه گرا است و ديدگاه دلفي و اغلب زبانهاي بصري امروزي مبتني بر رخداد و شي گرا است. برنامه نويس دلفي اصلا بايد جور ديگري به منطق برنامه فكر كند. يادگيري دلفي براي كسي كه پاسكال بلد نيست بسيار ساده‌تر است تا كسي كه پاسكال بلد است. مي‌دانيم كه در مواردي كه روشها تغيير محوري مي‌كند، آموختن از بازآموزي ساده‌تر و انرژي كمتري لازم دارد
در مسئله بيكاري، عدم وجود محل كار و بازدهي كارگاهها تنها يك وجه مسئله است. وجه ديگر بیکاری عدم تطابق آموخته‏ها‏ با كاربردها است. كارفرمايان متعددي را مشاهده مي‏كنيد كه در به در بدنبال شخص مناسب در سطوح بالا يا پائين تخصصي مي‏گردند اما پيدا نمي‏كنند. افراد متخصص بيكار بسياري را نيز مشاهده مي‏كنيد كه بدنبال كار مناسب مي‏گردند، اما پيدا نمي‏كنند. اشتباه نشود، مسئله با تاسيس يك بنگاه كار يابي كه كارفرما و متخصص را به هم معرفي كند حل نمي‏شود.
الوين تافلر در تشريح شكاف موجود بين آموخته‏ها‏ و كاربردها به اين اشاره مي‏كند كه مسئله بيكاري امروز با بيكاري دوران صنعتي و موج دومي ‏فرق دارد. در آن زمان هر شخص بيكاري را براي يك شغل جديد با يكي دو ساعت آموزش مي‏توان به كار گماشت. اما امروز حتي اگر ده ميليون جاي خالي و تنها يك ميليون بيكار داشته باشيم آن يك ميليون بيكار نمي‏توانند جاي خالي موجود را اشغال كنند، مگر آنكه مهارت و دانائي لازم براي آن كارها را داشته باشد[2]. كارهاي امروزي آنچنان تخصصي هستند كه آموزشهاي عمومي ‏و حتي رشته‏ها‏ي تخصصي دانشگاهي نيز كفاف آن را نمي‏دهد[3]. اين مهارت و دانائي با چه چيزي ايجاد مي‏شود؟ با آموزش! اما نه آموزش صنعتي امروزي. بلكه آموزشي كه در دوران آينده با آن مواجه خواهيم شد. آموزشي كه بتواند پاسخگوي دانش و مهارت متنوع و دائما در حال تحول امروز و آينده باشد.
ديدگاههاي برخي از افراد صاحبنظر و مجريان و سياستگذاران نظام آموزشي آن است كه : "ساختار و سيستمهاي آموزشي ما بسيار كارآمد هستند و مرحله سخت جذب دانشگاهها فقط استعدادهاي قوي را جذب مي‏كند و دروس سنگين تئوري، پايه‏ها‏ي علمي‏قوي به دانش آموختگان مي‏دهد و اين موجب مي‏شود كه ما داراي دانش آموختگان با توانائي علمي ‏بالا باشيم"[4].
حال سئوالاتي كه ما از آنها مي‏كنيم آن است كه :‌ اولا چگونگي تشخيص استعداد قوي چيست؟ تعريف از استعداد قوي چيست؟ روشهاي موجود نظير كنكور و نظاير آن چگونه استعدادهاي قوي را جذب مي‏كند؟ مگر در سالهاي اخير مكررا حتي خود مسئولان نظام آموزشي از ناتواني چنين روشهائي در تعيين سطح استعدادها شكايت نداشته اند؟[5]  ثانيا منظور از پايه علمي ‏قوي يعني چه؟ ارتباط آن را با ميزان چيزهائي كه يك شخص بايد بداند و نيازهاي آموزش چگونه توصيف مي‏كنيم؟ و ثالثا توانائي علمي‏ بالا يعني چه؟ ارتباط آن با نيازهاي كاربردي چيست؟ به اين سئوالات در طي فصول بعدي پاسخ خواهيم داد و خواهيم ديد كه آموزش امروز ما نه تنها كارآمد نيست و خوب كار نمي‏كند، بلكه كار درستي هم نمي‏كند.
در بسياري از رشته‏ها‏ اشخاص موفقي كه در جامعه مشغول به كارند اغلب بر اساس تلاش شخصي خود و حتي خارج از محدوده نظام آموزشي به موفقيت دست يافته‌اند. نمونه‏ها‏ي متعدد اشخاص موفق كه در زمينه غير از دوره آموزشي خود مشغول به كارند چنين چيزي را تائيد مي‏كند. اينها بار نظام آموزشي را خود بر دوش كشيده‌اند و تلاش شخصي آنها است كه جامعه را از انفجار بر اثر اين بحران نجات مي‏دهد. در اين مهلكه كسي موفق مي‏شود كه خودش فكري به حال خودش بكند، نظام آموزشي ما بيش از آن به گرفتاريهاي خودش مشغول است كه بتواند به داد آموزش گيرندگان برسد.


1- نگاه كنيد به [ارليچ71] ص 63 الي 90. همچنين در مورد برخي از نظريات مطرح در اين زمينه نگاه كنيد به [مك كين85]، [كريمي66] و [هالاهان71].
2- نگاه كنيد به [تافلر70] صفحه 129و130.
3- به عنوان نمونه در رشته كامپيوتر ليست مشاغل تخصصي مطرح در زمينه مهندسي كامپيوتر – نرم‌افزار نظير: تحليل سيستم، برنامه نويسي، طراحي، مديريت شبكه‏ها‏ي محلي، مديريت شبكه‏ها‏ي اينترنت، برنامه نويسي پايگاه داده‏ها‏، برنامه نويسي سيستمهاي همروند، برنامه نويسي شبكه و اينترنت، .... را با خروجي نظام آموزش موجود مقايسه كنيد. از جمله رجوع كنيد به [مشايخ71] و [صديقي71].
4- نقل از مصاحبه با يكي از صاحبنظران. ترجيح داده مي‏شود كه نام وي در اين نقطه ذكر نشود.
5- از جمله مسئولين سازمان سنجش در كشور ايران, با اشاره تلويحي به ابراز چنين پرسشي, بدون رد نواقص وارد شده به اصل روشها, همواره پاسخ را در آن مي‌دانند كه اين راه تنها راهكار اجرائي براي برخورد مسئله تقاضا در مقابل عرضه است. نگاه كنيد به ديدگاههاي مسئولين اين سازمان در يادداشت هفته نشريه پيك سنجش, شماره هاي 168, 169, 170 (اسفند 78 و فروردين 80) , 208 (دي 79) و 221( فروردين 80).



در صورتی که دوستان شما مایل به دریافت ایمیل های مذهبی هستند میتوانند یک ایمیل خالی به آدرس زیر بفرستند
اگر تمایلی به دریافت این ایمیلها ندارید کلمه "نفرستید" را ارسال کنید




یک شعر از مولوی

مولوی
دیوان شمس
غزلیات
غزل شماره ۲۲۱۹
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو
گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
 




--
=>=>=>=>=>=>=>=> ما بايد عادت كنيم، براى خودمان فرهنگ كنيم، براى خودمان يك فريضه بدانيم كه هر كالائى كه مشابه داخلى آن وجود دارد و توليد داخلى متوجه به آن است، آن كالا را از توليد داخلى مصرف كنيم و از مصرف توليدات خارجى بجد پرهيز كنيم
امام خامنه ای حفظه الله <=<=<=<=<=<=<=<=
دریافت این پیام بدلیل ثبت نام شما در گروه است گروه Google Groups "لیمو
»« Lemon".
جهت ارسال به این گروه، ایمیل را ارسال کنید به lymoo@googlegroups.com
 
برای سایر گزینه ها، به این گروه مراجعه کنید در
http://groups.google.com/group/lymoo?hl=fa?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر