۱۳۹۱ تیر ۲۷, سه‌شنبه

{تفريح و سرگرمي}, [16498] یادی از پرویز فنی زاده هنرمند تکرار نشدنی



 
 

درباره پرویز فنی زاده، هنرمند تکرارنشدنی سینمای ایران



 نزدیک به چهل سال از ساخت فیلم رگبار بهرام بیضایی می گذرد، اما هنوز با فیلمی روبرو هستیم که تاثیرگذار و زنده است. ماجرای ساخته شدن فیلم رگبار شنیدنی است. باربد طاهری که در انگلیس فیلمبرداری آموخته بود، در صحبتهایش با احمدرضا احمدی از یک معلم حرف زده بود و بهرام بیضایی نیز یک سناریو درباره زندگی یک معلم داشت.

  بنابراین هر سه کنار هم جمع شده و سناریو را خواندند. ساخت فیلم رگبار یکی از عجایب هفتگانه زمین بود. به دلیل عدم امکانات مالی فیلم روز به روز ساخته می شد. معلوم نبود روز بعد خبری از دوربین و یا نگاتیو باشد. در واقع  این فیلم بی شباهت با دزد دوچرخه دسیکا نیست که می گویند در آن10 نوع نگاتیو مصرف شده است.

اما فارغ از بحث ساخته شدن فیلم، رگبار از یک جهت دیگر حائز اهمیت است و آن این است که رگبار آغاز درخشش یک هنرمند بود که تابحال تکرارنشدنی خوانده شده است، پرویز فنی زاده از هشت سال قبل تر در سینما و تئاتر فعال بود اما این رگبار بیضایی بود که مسیر هنری او را هموار و مشخص گردانید.

پرویز فنی زاده در سال 1316 متولد شد. قبل از آغاز فعالیت هنری، حروف چین و مصحح روزنامه اطلاعات بود. در سال 1337 به کلاس های هنرهای دراماتیک رفت و با گروهی از دوستانش گروه « تئاتر گل سرخ » را تشکیل داد، و در سال1340 به عضویت گروه « گروه تئاتر پازارگاد » درآمد.

از این پس در مقام بازیگر حرفه ای تئاتر به فعالیت هایش ادامه داد و کار در روزنامه اطلاعات را رها کرد و به اجرای نقش هایی در صحنه و تلویزیون پرداخت. فنی زاده در سال 1345 به استخدام اداره هنرهای دراماتیک (اداره برنامه های تئاتر) درآمد و استعداد خود را در ایفای نقش های طنزآمیز نشان داد.

او در همین سال با هایده غیوری ازدواج کرده و تا پایان عمر با او زندگی کرد. از این سال به بعد در تئاترهای بسیاری ایفای نقش نمود که می توان به اینها اشاره کرد : در منطقه جنگی، مستأجر، فرانسوا، پرواربندان، وای بر مغلوب، یک نوکر و دو ارباب،‌ حسن کچل، خوشا به حال بردباران، مرده های بی کفن و دفن،‌ باغ وحش شیشه ای، استثنا و قاعده،‌ سرگذشت مرد خسیس، سرباز لاف زن، خبرچین، استحاله، دست بالای دست،‌ جعفرخان از فرنگ برگشته، جایی که صلیب گذاشته اند،‌ آی بی کلاه آی با کلاه، چوب به دست های ورزیل،‌ پست خانه، مترسکی در شب، قطار سریع السیر سانتیاگو، مسافران، گرگ ها و شش شخصیت در جست و جوی نویسنده.

استعداد و انعطاف فنی زاده در بازیگری پای او را به سینما باز کرد. ایفای نقش یک روشن فکر پرحرف و مخالف خوان در خشت و آینه (1344) ساخته ابراهیم گلستان نخستین حضور فنی زاده در جلو دوربین فیلمبرداری است. فنی زاده پس از بازی کوتاه دیگری در فیلم گاو (داریوش مهرجویی، 1348) که نتوانست استعداد او را عیان سازد، در فیلم رگبار (بهرام بیضائی، 1350) و سپس تنگسیر (امیر نادری، 1352) به ایفای نقش پرداخت. بازی فنی زاده به نقش آقای حکمتی (رگبار) و اسماعیل (تنگسیر) یکی از ویژگی های بارز او را نشان داد: نگاه نافذ. بسیاری او را با همین نگاه نافذ ستودند و فنی زاده با همین نگاه نافذ به ایفای نقش های مؤثری در فیلم های گوزن ها ( مسعود کیمیایی1354) و بوف کور (کیومرث درم بخش، 1354) پرداخت. فنی زاده در پنجمین دوره جشنواره سپاس ( 1352) باری بازی در فیلم رگبار جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را دریافت کرد.

رگبار داستان آقای حکمتی (پرویز فنی زاده)، معلم جدید مدرسه ای در جنوب شهر است که در آغاز ورود به کلاس درس یکی از شاگردانش به نام مصیب (عباس دسترنج) را از کلاس اخراج می کند. آتیه (پروانه معصومی)، خواهر مصیب، به اعتراض نزد آقای حکمتی می رود و حکمتی به او ابراز علاقه می کند. آقارحیم (منوچهر فرید)، قصاب محله، نیز به خواهر مصیب علاقه دارد. از طرف دیگر آقای ناظم (محمدعلی کشاورز) و همسرش (پروین میرسلیمانی) مایلند دختر خود (فرخنده بارور) را به عقد آقای حکمتی درآورند؛ اما حکمتی اعتنایی به دختر ناظم ندارد. حکمتی برای پر کردن اوقات فراغت خود تصمیم می گیرد به تنهایی تالار نمایش ویران و متروک مدرسه را مرمت کند.

چند بار آقارحیم برای این که آقای حکمتی را از میدان عشق به در کند او را تهدید می کند، اما رابطه ی حکمتی با آتیه عمیق تر می شود. تالار نمایش مدرسه با یک برنامه ی نمایشی افتتاح می شود، و پس از آن حکم انتقال حکمتی به او ابلاغ می شود، و او به ناچار مدرسه و محله را ترک می کند. بازی ای که فنی زاده در رگبار ارائه داده است تا ان زمان در سینمای ما امتحان نشده بود. او باید نقش معلمی گوشه نشین و خجول را بازی می‌کرد که دل در گرو زنی بسته است. فنی‌زاده با بازی خود تمام حس انزوا‌طلبی و ضعف معلم را به خوبی عیان می‌سازد. صحنه درگیری او را با منوچهر فرید بیاد بیاورید.  بازی او در زمانی به چشم امد که پرده سینماها در تسخیر چشمان نافذ محمد علی فردین‌، لوده‌گی‌های بیک ایمان‌وردی و انتقام‌جویی‌های قیصر بود. بعد از بازی چشم‌گیرش در رگبار برای بار سوم نقشی فرعی را بر می‌گزیند نقش شاگرد مشروب فروشی، اسماعیل. بازی او در سکانسی که زارممد را مقابل خود می بیند بی شک در ذهن تمام سینما دوستان نقش بسته است. او نقشهای این چنینی در کارنامه‌اش بسیار دارد. بازی زیبای او در گوزن‌ها، ساخته مسعود کیمیایی که پس از فرار از دست ماموران به اتاق قدرت می اید و با چشمانی که هراس و ترس از انها جاری‌ست حس تعلیق را به خوبی به تماشاگرش القا می کند. بازیگری که بخواهد این‌چنین بازی از خود ارائه دهد باید دنیایی از تجربه و دانش را با خود داشته باشد. پرویز فنی‌زاده به قول معروف خاک صحنه خورده بود، او استادان بزرگی داشته ولی هیچ کدام انها استانیسلاوسکی نبوده اند، ولی بازی‌یی که از او می‌بینیم از جنس بازی تعلیم دیده‌های اکتورز استودیو است. بازی و نقش جزء ذات وجودی اوست.  شاید غلو نکرده باشم اگر بازی او را همسنگ بزرگان سینمای جهان قرار دهم.


فنی زاده هم چنین در دو مجموعه تلویزیونی دایی جان ناپلئون (ناصر تقوایی، 1354) به نقش « مش قاسم » و سلطان صاحبقران (علی حاتمی، 1355) در نقش « ملیجک » استعداد خارق العاده ای از خود نشان داد. رمان دایی جان ناپلئون که ایرج پزشکزاد، تاریخ مرداد 1349 را پایانش گذاشته پس از چاپ به صورت پاورقی در مجلۀ فردوسی نخستین بار در بهمن 1351 به شکل کتاب منتشر شد. در زیر ظاهر شوخ و موقعیت های مضحک حاصل از ماجراهای این «خانوادۀ بزرگ اشرافی» دهه های آغاز قرن چهاردهم هجری خورشیدی، بی ریشه بودن، و خالی و پوشالی بودن این اشرافیت دروغین و ریاکاری جامعه ای آشکار می شود که جز مال و شهوت دغدغه ای ندارد. و از پرویز فنی زاده چه باید گفت؟ او با آن شلوار سیاه، پیراهن یقه حسنی و جلیقه و کلاه لبه دار سربازی ، با ریش رو به پایین دارد ، تجسمی از نوکر صفتی است. بارزترین آمیزۀ ترکیب موزونی از جلوه های واقع گرایی درک نقش و هدف کارگردان در اجرای کاریکاتوری را میان همۀ بازیگران سریال، در بازی او میتوان یافت تکیه کلام «دروغ چرا؟ تا قبر آ، آ ، آ...» در اجرای بی ظرافت یک بازیگر بی استعداد یا میان مایه، آزار دهنده می شد، اما او هر بار این جمله را با ظرافتی تازه می آمیزد که آن را تر و تازه می کند، مثل آن جا که بیل یا سینی روی سرش را دست به دست می کند تا با همان دست همیشگی ، تعداد قدم ها تا قبر را بشمارد. این ظرایف در اجرای همین جملۀ تکرار شونده آن قدر زیاد است که آدم از دست کسانی که گاهی مانع می شوند او آن را (یا تکیه کلام دیگرش: «ما یک همشهری داشتیم...») را بگوید، حرص می خورد. و گاهی با مهارتی کمدی را تبدیل به ملودرام می کند. مثل آنجا که در شرح عاشق شدن یک همشهری اش چنان اجرا را لبریز از احساس می کند که آدم شک نمی کند دارد شرح عاشقی خودش را می دهد. این ظرایف و شیرین کاری ها آنقدر زیاد است که در شرحش باید همه شان را فهرست کرد. پرویز فنی زاده استعدادی نبوغ آمیز و تباه شده بود که «پنداری دوووووود شد رفت هوا»، و فقدانش حسرت همیشگی هنر نمایش این سرزمین خواهد ماند.( به نقل از هوشنگ گلمکانی)

اما در مورد سلطان صاحبقران، شاهکار علی حاتمی باید گفت که بازی جسورانه فنی زاده واقعا شگفت آور است، او در نقشی تمام زحمتش را کشید که افراد بسیار کمی حاضر به ایفای آن بودند، خود فنی‌زاده درباره نقش ملیجک گفته است: «نقش ملیجک  در سلطان صاحبقران این خطر را برای من داشت که به دلیل برخی شایعات در مورد او با نوعی برداشت و نگرش ناخوشایند مواجه شوم.»

فنی زاده بخاطر اعتیادش، تن به بازی در آثار نازلی هم داده است. تمام این آثار را باید بخاطر غم نان و همینطور اخراج او از اداره تئاتر بدانیم. این واقعه دومی به گفته خود او بخاطر سخنی بوده که او پس از بازی در فیلم رگبار زده است که گفت: «بعد از رگبار مدتی بیکار شدم، چون حرفی زده بودم که مرکز تئاتر را خوش نیامده بود، گفته بودم در مرکز تئاتر در حال پوسیدن‌ام، که عار نیست و راست گفته بودم. اما به هر حال خوشایندشان نبود و به بیکاری منجر شد  من در مقام بازیگر نمی توانم خودم تولید کننده باشم و به کارگردانی نیاز دارم که مرا به کار وا دارد.»

بازی در فیلم هایی مثل غریبه (شاپور قریب، 1351) قربون هرچی خوشگله (نظام فاطمی ، 1352) شام آخر (شهیار قنبری، 1355) جمعه (کامران قدکچیان، 1356) سرخ پوست ها (غلام حسین لطفی، 1357) ، باغ بلور (ناصر محمدی، 1357) قدغن (علیرضا داود نژاد، 1357) و اعدامی (محمد باقر خسروی،1360) به اندازه فیلم های قبلی او ماندگار و تأثیرگذار نیستند. فنی زاده 42 سال عمر کرد. او از سال های میانه زندگی کوتاهش تحت تأثیر «وسوسه های زمینی» به ویران کردن خود پرداخت،‌ و تمام استعداد و توان و تجربه های خود را به پای همین وسوسه ها هدر داد و مرگش نیز در پی همین وسوسه رقم خورد. فنی زاده در آخرین روزهای اسفند 1358 درحالیکه در فیلم اعدامی بازی می کرد. با مرگی دریغ آور روبرو شد و دو دختر نوجوانش با نام های دنیا و هستی را یتیم نمود، شایعات بسیاری از نوع مرگ او در میان مردم است بیشتر مرگ او را به دلیل تزریق می‌دانند ولی دوستان و نزدیکان او مرگش را به دلیل زخمی در بدن میدانند که منجر به کزاز شد و او را از پای در اورد. گویا سر صحنه اعدامی مشکلی برایش پیش می‌اید که منجر به ایجاد زخم می‌شود. پس از مرگش، نقش اش به رضا کرم رضایی محول شد،‌ که شباهت زیادی به او نداشت.

بزرگترین امتیاز "فنی زاده" این بود که میخواست "فنی زاده" باشد و نه کسی دیگر و به خاطر همین هم نوع بازی او از جنس بازی خود او بود. اگر آقای "حکمتی" بود در رگبار، آقای حکمتی بود که هیچ وجه تشابهی با "ملیجک" در سلطان صاحب قران نداشت و در همان زمان "مش قاسم"دایی جان ناپلئون بود که با همه اینها متفاوت بود، افسوس که از کارهای تئاتری اش چیزی در دست نیست. شاید فقط چند عکس در آلبوم همکاران.

جالب این است که هنرمندانی چون "فنی زاده" همیشه دچار کمبودهای مادی و تنگناهای" گذران زندگی بوده و هستند. او تعریف می کرد وقتی جایزه بهترین بازیگر را از دست "جوزف لوزی" می گرفتم. داشتم فکر میکردم اگر دوستم لباس به هم قرض نمیداد، چگونه باید در این مراسم شرکت میکردم. 16 سال بود که به عنوان بازیگر قراردادی در اداره تئاتر کار می کرد و وقتی که رفت بر سر مزارش حکم رسمی استخدامی اش را به دست همسرش دادند. اما او هیچگاه نه نالید و نه پیش کسی گلایه کرد. سوخت و سوخت تا تمام شد.
فیلم شناسی :
۱ -  اعدامی (۱۳۵۹)
۲ -  باغ بلور (۱۳۵۷)
۳ -  سرخپوستها (۱۳۵۷)
۴ -  قدغن (۱۳۵۷)
۵ -  جمعه (۱۳۵۶)
۶ -  شام آخر (۱۳۵۵)
۷ -  بوف کور (۱۳۵۴)
۸ -  گوزنها (۱۳۵۳)
۹ -  تنگسیر (۱۳۵۲)
۱۰ -  قربون هرچی خوشگله (۱۳۵۲)
۱۱ -  رگبار (۱۳۵۱)
۱۲ -  غریبه (۱۳۵۱)
۱۳ -  تجاوز (۱۳۴۹)
۱۴ -  گاو (۱۳۴۸)
۱۵ -  خشت و آینه (۱۳۴۴)
16 – دایی جان ناپلئون (1354)
17 – سلطان صاحبقران (1355)

--
اين ايميل را براي دوستان خود هم بفرستيد.
و به آنها بفرماييد، روي خط پايين كليك كنند تا براي آنها هم مطالب خوب و جالب بفرستيم
http://groups.google.com/group/taf_sar/subscribe
اين ايميل بدليل عضويت شما در گروه تفريح و سرگرمي است.
ايميل گروه اين است. taf_sar@googlegroups.com
اگر از دست ما ناراحت هستيد و نمي خواهيد مطالب ما بدست شما برسد پس خط پايين را كليك كنيد.
taf_sar+unsubscribe@googlegroups.com

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر