....به روایت تاریخ صفیر کشان بر افروخت ودر شکاف هوا رقصید ....شمارش جانکاه درد آغاز شد و انبوه لوده های تماشا در بویناکی انتظار ایستادند رقص مصوّت درد بر رشته های تیر کشیده ی عصب انتشار یافت و آفتاب در پرده های غمبار غروب در نهفت بی هیاهو وهمهمه ناک سرکشان بر تخت تپیدند و سورچیان بر سفره ی نو هشتند آهنگ مقطّع تازیانه و قاشق بر تارهای ترد سکوت فرو ریخت و شمارش ...ادامه یافت بر سفره ی سور و تخت تازیانه تهیگاه گرم و گرده های داغ می فشردند و دندانها ودرد در پیاز و عشق می خلیدند عطش خاموش شد و تکبیر و شکر از ایستادگان و نشستگان بر دمید اسطوره ی پیر از پیاز و آروغ و اشکنه انبساط یافت و سرکشان در عشق و تازیانه و درد شکفتند محمدعلی - م |
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر