http://iranold.net/Singer/Vigen/Vigeun-Afat-Nakhoda.htm
بانو آفت- ویگن
«ترانه دو صدایی بسیار زیبای "ناخدا" با صدای ویگن و آفت»(Mp3)
ترانه سرا:
آهنگساز: رشید مرادی
ویگن خواننده سرزمین های پاک
در هنگام همكاری با مرحوم صبا، ایشان به این نتیجه رسید كه با الهام از موسیقی سنتی ایرانی ،ترانه هایی ساخته شود كه ریتم خارجی و پر تحرك داشته باشد. تا جوانانی كه به خاطر شور جوانی از موسیقی خارجی استقبال می كنند، به سوی موسیقی ایرانی هم روی آورند. وی می گوید كه ویگن تنها كسی بود كه توانست این خواسته را عملی كند. با صدای رسایی كه داشت، و همین طور با آشنایی با ساز و درست خوانی. ۴ آبان ۱۳۸۲/برابر با ۲۶ اكتبر ۲۰۰۳ بود که رادیو فردا خبر کوتاه وفاتش را اعلام کرد : ویگن،خواننده سر شناس و از بنیانگذاران موسیقی پاپ ایران شب گذشته پس از یك بیماری طولانی در لس آنجلس در گذشت. سلطان جاز ایران !!! چه كلمه وسیعی است. كاش زودتر از این به فكر كردن روی این كلمه پرداخته بودم. امسال یك سال از آن تاریخ گذشته و من باز در همان سالنی هستم که برای اولین بار خبر مرگ ویگن رو آنجا شنیدم. تمام خاطرات لحظاتی که پس از شنیدن خبر بر من گذشت را به یاد آوردم و برآن شدم تا یادی از ویگن بكنم. ویگن دردریان سال ۱۹۲۹ میلادی یعنی ۳ آذر ماه سال ۱۳۰۸ و تقریبا ۷۵ سال پیش در همدان به دنیا آمد و اولین گیتارش را در كودكی از یك سرباز روس خرید. ویگن با صدایی غیر از صداهای دیگر و ترانه هایی متفاوت از ترانه های سنتی، آغاز گر موسیقی پاپ ایران شد و در این راه تا كسب عنوان سلطان جاز ایران پیش رفت. ویگن بیش از نیم قرن خواند و در ایلات متحده و شهر لس آنجلس در تاریخ ۴ آبان ۱۳۸۲ پس از نیم قرن، خوانندگی و بازیگری دیده از جهان فرو بست.
وی می گوید:"ویگن آنقدر فدایی مردم بود كه به خاطر كنسرتهای اروپایش قرار جراحیش را عقب انداخت و به این خاطر سرطان پیشرفت كرد.
وی می افزاید:"نزدیك به 50 سال می گذرد و هنوز كسی نتوانسته جای ویگن را بگیرد.»
"هر بار كه هنرمندی یا كسی ترانه ویگن را زمزمه می كند، خاطره ویگن زنده خواهد ماند. خنچه بیارید،لاله بكارید،/خنده برآرید ، می ره به حجله شادوماد………..
"ویگن نمایانگر دوره ای مهم در تحول اجتماعی كشور ما بود. در آن سالها ویگن حرف تازه ای را با ترانه هایش زمزمه می کرد. تصویر ویگن و گیتارش در زمان تار و كمانچه، برای مردم ما یك تصویر نو بود."
"یكشب در پاریس به همراه ویگن و خانم مرضیه به روی پلی در پاریس رسیدیم، ویگن گفت : آذر اینجا ماشین رو نگه دار. منهم وسط پل كنار زدم. ویگن و مرضیه پیاده شدند و یكی در سمت چپ پل و یكی در سمت راست پل ایستادند و با صدای بلند،شروع به خواندن كردند. بردی از یادم……دادی بر بادم ........با یادت شادم........ دل به تو دادم.....فتادم ز بر.......ای گل بر اشك خونینم مخند صدایشان در هوا پیچید. مردم پاریس هم جمع شدند و با تحسین به هم آوازی این دو خواننده گوش سپردند. جالب اینجا بود که پلیس هم از راه رسید ولی آنها هم ایستادند و این اجرای زنده را تماشا کردند. اون شب بهترین خاطره من بود، و بهترین اجرا." بله !!!! گرگ پیر مرگ؛ ویگن را با خود برد. و ویگن دیگر باز نمی گردد. ویگن از عشق خواند، از محبت، از زندگی؛ از باران؛ از مرگ و از شادی خواند و خواند. ویگن از غربت همیشگیش از دوری وطن خواند. توی غربت بال و پر بسته شدم/خودم از دست خودم خسته شدم/روح سر گشته من دربنده،تشنه دامنه الونده/دیگه می خوام پرامو باز كنم/بالو پر گیرم و پرواز كنم/تا زمین همه یاران قدیم/ساز دل رو با همه دم ساز كنم/توی غربت دل من غمگینه/غم غربت به خدا سنگینه/بالو پر گیرم و پرواز كنم/نغمه زندگی آغاز كنم
دلم ای دل غافل/ نذار تنها بمونی/ دیگه چشماتو/ باز کن ببین رفته جوونی!! ویگن عاشق ایران و عاشق كارش بود و همیشه امیدوار بود كه زنده بماند تا وقتی که دوباره به میهن باگردد. بعد از جراحی قلبش چنین خواند: وقتی تو بستر بیماری بیقراری می کردم/ از دستای پاک عیسی طلب یاری می کردم/ واسه بازگشت دوباره/ به یک ملت عاشق/از دل آوازه خوونی من پرستاری می کردم/می گفتن که گلنسا تو شالیزار دعا می کاره/جای هر دونه گندم یه شمع نذری می ذاره / می گفتن دو کبوتر روی پر هاشون نوشتن/خدا آوازه خونه دیرینه رو خونه می یاره/ بازگشت دوباره من مثل معجزه میمونه/گر چه واسه زنده بودن /عشقه بهترین بهونه/ مهتاب زیر چادر غم/ واسه من لالایی می خوند/گل سرخ شب تا سحر واسه خواستگاری میموند/ تو خیالم با همین دستای ناتوان سردم /چهل و پنج بهار عمرمو رو صحنه نقاشی کردم/ صدای گریه فرزندانمو وقتی شنیدم/ به خدا گفتم/بزرگی از تو باشه بر می گردم/هموطن خوب می دونستم / تو واسم دعا می کردی واسه سلامتی من خدا رو صدا می کردی..که آوازه خون بمونه تا صداش نگیره پایان/ هموطن خوب می دونستی قلب بیمارم تو سینه/ می تپه به عشق اونکه هموطنهاشو ببینه/واسه ملتی بخونه از غم دل دیوونه.....
هنوز در سالنم.یك سال چه زود گذشت . یک سال از مرگ سلطان موی سپید جاز.
اشك از چشمها جاری می شود. قطعه تمام شده… وقت رفتن است!! سالن خالی می شود. چهره آشنایی آنجاست. ویگن با لبخند آرام همیشگی اش و با نگاه افتخار انگیزش در را به آرامی پشت سرش می بندد. من همان آوازه خوان مردم پاکم هنور/گرچه مشهور جهان خوانی مرا/ خاکم هنوز/قصه ها دارم از آن شبهای شیرین شما/ قصه ها از ظلمت روزهای غمگین شما/قصه صدها رفیق بی ریای میکده/گاه باهوش و گهی از پا فتاده می زده/این منم تنها رفیق آشنای هر زمان/ هر که بودم /هر که هستم با تو هستم بی گمان. متن مصاحبه ها برگرفته از خبرگزاری بی بی سی و رادیو فردا
| ||
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر