۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

::لـیـمـو میـ گهـ:: hamed

سعدى گويد: شكم بى هنر

گوش تواند كه همه عمر وى

 

نشنود آواز دف و چنگ ونى .

 

ديده شكيبد زتماشاى باغ

 

بى گل و نسرين به سر آرد دماغ .

 

گر نبود بالش آكنده پر

 

خواب توان كرد حجر زير سر.

 

ور نبود دلبر هم خوابه پيش

 

دست توان كرد در آغوش خويش .

 

وين شكم بى هنر پيچ پيچ

 

صبر ندارد كه بسازد به هيچ .

شيخ بهائى در جوابش گويد

گر نبود خنگ مطلى لگام

 

زد بتوان بر قدم خويش گام .

 

ور نبود مشربه از رز ناب

 

با دو كف دست توان خورد آب .

 

ور نبود بر سر خوان آن و اين

 

هم بتوان ساخت به نان جوين .

 

ورنبود جامه اطلس تو را

 

دلق كهن ساتر تن بس تو را.

 

شانه عاج ار نبود بهر ريش

 

شانه توان كرد به انگشت خويش .

 

جمله كه بينى همه دارد عوض

 

وز عوضش گشته ميسر غرض .

 

آنچه ندارد عوض اى هوشيار

 

عمر عزيز است غنيمت شمار.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر