خم چو نگون گشت يكى قطره ريخت |
هوش زمدهوش محبت گريخت |
توضيح : نگون شدن لفظ خم يعنى آن را بر عكس كنيم كه مى شود (مخ ) و قطره اش بريزد يعنى نقطه آن را بر داريم مى شود (مح ) و لفظ (هوش ) كه از كلمه (مدهوش ) برداريم مى شود (مد) وقتى (مح ) را به (مد) اضافه كنيم محمد مى شود.
معما به اسم على
خواهى ار نام مقتداى من |
چشم مفتوح كن براى من . |
توضيح : چشم به عربى عين مى شود و مفتوح آن (ع ) مى شود و براى من به عربى (لى ) مى شود وقتى (ع ) را به (لى ) اضافه كنيم على مى شود.
معما به نام يوسف
ايوب يتيم را بگير و بنشان |
در نزد مسافرى كه بيمار بود. |
توضيح : ايوب بدون اب مى شود ((يو)) و مسافر بى مار ((سف )) مى شود كه كنار بگذاريم يوسف مى شود.
معماى ديگر به نام يوسف
ز يعقوب اگر بشكنى پاشنه |
بجايش نهى به ولى پاش نه . |
توضيح : پاشنه از كلمه يعقوب يعنى (عقب ) كه وقتى عقب را از يعقوب جدا كنيم مى ماند (يو) و به جاى عقب كه برداشتيم (به ) كه عربى آن (سفر جل ) است بگذاريم البته پايش را نه ، كه پا به عربى رجل مى شود پس رجل را كه از سفر جل برداريم مى ماند (سف ) كه با (يو) مى شوند يوسف .
معما به اسم قاسم
يك بانك كلاغ و نيم كنجد |
نام بت من در او بگنجد. |
توضيح : بانگ و آواز كلاغ ((قا)) است و كنجد يعنى ((سمسم )) كه نيم آن ((سم )) مى باشد پهلوى هم كه بگذاريم مى شود ((قاسم )).
معما به نام مريم
يك نيمه سنگ و نام دريا |
نام بت من در او مهيا. |
توضيح : نيم سنگ مرمر ((مر)) مى شود و اسم دريا به عربى ((يم )) مى باشد هنگامى كه كنار هم گذاشته شوند مريم مى شود.(76)
معما به اسم كمال
نام بت من اگر بخواهى |
آبى است ميان گل چكيده . |
توضيح : آب به عربى يعنى ماء كه اگر (ما) را ميان حرف (ك ) و حرف (ل ) بچكانيم و بگذاريم مى شود كمال .
معما به نام خسرو
نام بت من چنانچه خواهى |
سى بيست نهاده بر سر سرو. |
توضيح : اگر سى را در بيست ضرب كنيم (600) مى شود كه ششصد به حروف ابجد (خ ) است وقتى (خ ) را بر سر (سرو) گذاريم خسرو مى شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر