۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

::لـیـمـو میـ گهـ:: hamed

معما يا چيستان به نام محمد

خم چو نگون گشت يكى قطره ريخت

 

هوش زمدهوش محبت گريخت

توضيح : نگون شدن لفظ خم يعنى آن را بر عكس كنيم كه مى شود (مخ ) و قطره اش بريزد يعنى نقطه آن را بر داريم مى شود (مح ) و لفظ (هوش ) كه از كلمه (مدهوش ) برداريم مى شود (مد) وقتى (مح ) را به (مد) اضافه كنيم محمد مى شود.
معما به اسم على

خواهى ار نام مقتداى من

 

چشم مفتوح كن براى من .

توضيح : چشم به عربى عين مى شود و مفتوح آن (ع ) مى شود و براى من به عربى (لى ) مى شود وقتى (ع ) را به (لى ) اضافه كنيم على مى شود.
معما به نام يوسف

ايوب يتيم را بگير و بنشان

 

در نزد مسافرى كه بيمار بود.

توضيح : ايوب بدون اب مى شود ((يو)) و مسافر بى مار ((سف )) مى شود كه كنار بگذاريم يوسف مى شود.
معماى ديگر به نام يوسف

ز يعقوب اگر بشكنى پاشنه

 

بجايش نهى به ولى پاش نه .

توضيح : پاشنه از كلمه يعقوب يعنى (عقب ) كه وقتى عقب را از يعقوب جدا كنيم مى ماند (يو) و به جاى عقب كه برداشتيم (به ) كه عربى آن (سفر جل ) است بگذاريم البته پايش را نه ، كه پا به عربى رجل مى شود پس رجل را كه از سفر جل برداريم مى ماند (سف ) كه با (يو) مى شوند يوسف .
معما به اسم قاسم

يك بانك كلاغ و نيم كنجد

 

نام بت من در او بگنجد.

توضيح : بانگ و آواز كلاغ ((قا)) است و كنجد يعنى ((سمسم )) كه نيم آن ((سم )) مى باشد پهلوى هم كه بگذاريم مى شود ((قاسم )).
معما به نام مريم

يك نيمه سنگ و نام دريا

 

نام بت من در او مهيا.

توضيح : نيم سنگ مرمر ((مر)) مى شود و اسم دريا به عربى ((يم )) مى باشد هنگامى كه كنار هم گذاشته شوند مريم مى شود.(76)
معما به اسم كمال

نام بت من اگر بخواهى

 

آبى است ميان گل چكيده .

توضيح : آب به عربى يعنى ماء كه اگر (ما) را ميان حرف (ك ) و حرف (ل ) بچكانيم و بگذاريم مى شود كمال .
معما به نام خسرو

نام بت من چنانچه خواهى

 

سى بيست نهاده بر سر سرو.

توضيح : اگر سى را در بيست ضرب كنيم (600) مى شود كه ششصد به حروف ابجد (خ ) است وقتى (خ ) را بر سر (سرو) گذاريم خسرو مى شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر