ما در ره عشق تو اسیران بلاییم/کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
بر ما نظری کن که در این شهر غریبیم/ بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم
وجدی نه که بر گرد خرابات برآییم / زهدی نه که در کنج مناجات نشینیم
نه اهل صلاحیم و نه مستان خرابیم/اینجا نه و آنجا نه چه قومیم و کجاییم
حلاج وشانیم که از دار نترسیم/ مجنون صفتانیم که در عشق خداییم
ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود/اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست/ گر سر برود سر تو با کس نگشاییم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است/ بردار ز رخ پرده که مشتاق لقاییم
دریاب دل شمس خدا مفخر تبریز/ رحم آر که ما سوخته داغ خداییم
**********************************
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر