من ساقهء نورم، همه عشقم، همه شورم
بس نازك و شفاف، از جنس بلورم
زيبا و لطيفم ، گل سرخم ، گل ياسم
هرچند كه گهگاه شكسته است غرورم
آميزه اي از عشق و خرد، عقل و عواطف
سرچشمهء علم و هنرم، شعر و شعورم
آري، زنم من ، نه ولي نيمي از انسان!
در حد كمالست همه باطن و صورم
همخانهء احساسم و همسنگر تدبير
مي بينم و مي فهمم و نه گنگ و نه كورم
عمريست كه قرباني ناداني و جهلم
آن جهل كه خواهد بكشد زير به زورم
هربار براي گذر از دورهء كهنه
پيوسته دو صد توطئه شد سد عبورم
بيزار ز هر تيرگي و خسته ز تبعيض
عصيانزده از ظلم شده جام حضورم
من صاف و صريحم، نه دروغم، نه فريبم
در عشق و تنفر دگر از مغلطه دورم
بگشاي قفس را كه پر از خشم و خروشم
هرگز تو مپندار كه من زنده به گورم
اينگونه مزن تير جنون بر تن و جانم
فرداست كه داني كي ام!؟ امروز صبورم
همريشهء گلهايم و يك باغ "ستاره"
در وسعت شبهاي سيه، منشاء نورم
ستاره.تهران
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر