دغدغه همیشگی ام این بود که سال این خانه تمام شود و بخواهم خانه جدیدی بگیریم چه کار باید بکنم؟ سال سوم دانشگاه بود و یک سالی بشتر تا پایان نمانده بود. با هزار بدبختی هرسال دنبال خانه مجردی یا دانشجویی با دوستان می گشتیم تا بتوانیم یک اجاق گاز فکستنی و یخچال دست دوم عهد قاجار و تلویزون 14 اینچمان را که آنتن هم نداشت، در آن جای دهیم. شبها تا صبح ورق بازی کنیم و صبح ها تا شب یا دانشگاه برویم و یا درآن خانه بخوابیم.
ظهر گرم تابستانی بود تازه ترم 6 تمام شده بود و مجبور بودیم برای اینکه این وسایل را همراه خودمان تا تهران نبریم، همان موقع دنبال خانه بگردیم و وسایل را در خانه جدید بریزیم. آخر وقتی در خانه قبلی بودیم همسایه ها زیرآبمان را پیش صاحب خانه زده بودند و او هم که از همه جا بی خبر بود امر فرموده بودند که هر چه زودتر خانه را تخلیه کنیم. بیچاره پشت دستش را داغ هم گذاشته بود که دیگر خانه به دانشجو جماعت ندهد!
خیلی گشتیم. از این بنگاه املاکی به آن بنگاه املاکی… به هر کدارم که می رفتیم آقای بنگاهی نگاهی به وجنات ما می انداخت و بعد از اینکه از شجره نامه ما و کجا درس می خوانیم و اسم صاحب خانه قبلیمان چیست و … را جویا می شد و بعد از یک ساعت معطل کردن می گفت که خیر! خانه مجردی نداریم.!
خسته شده بودیم. یک هفته ای می شد که صبح تا غروب شهر را زیر پا می گذاشتیم ولی به نتیجه ای نمی رسیدیم. روزی به یکی از املاکی ها رفتیم و به آقای بنگاه دار گفتیم: آقای بنگاهی خانه مجردی دارید؟ اینبار نزدیک بود از تعجب شاخ دربیاریم. با خونسردی خاصی نگاهی به ما کرد و گفت چند خانه دارم ولی فقط به دانشجویان دختر اجاره می دهند. ولی… بگذارید ببینم…آهان اینجاست. یک خانه دارم اکازیون…رو به ساحل. وسایل هم دارد. طبقه دوم یک ویلای ساحلیست که طبقه زیرینش خالیست. شبها می توانید با طناب دختر ها را بالا بکشید و به خانه بیاوید!
از تعجب شاخ در آورده بودیم! دختر؟!! البته چیز عجیبی نبود. بیشتر املاکی ها و صاحب خانه ها هم به همین دلیل که امکان دارد خانه به فساد کشیده شود!!! از اجاره دادن آن به افراد مجرد خود داری می کردند.
با یک حالت استیصال به املاکچی گفتیم… آقا دختر چیه؟ ما می خواهیم درس بخونیم. این مسئله مهمی نیست! آقای املاکچی نیش خند تلخی زد و رو به ما کرد و گفت: من رو سیاه نکنید. من خودم ختم روزگارم. و شروع کرد به تمجید و تعریف از خانه: ببینید بچه ها صاحب خونه اینجا نیست و باید اجاره اش رو ماه به ماه برایش از طریق بانک بفرستید. همسایه ها هم همه دانشجو هستند و کاری به کارتان ندارند.
تشکر کردیم از آقای املاک چی و بعد از دیدن خانه قرارداد آن را بستیم.
به واقع مسئله ای که همیشه فکرم را مشغول می کرد این بود که چرا وقتی صحبت از خانه مجردی پیش می آید ذهن همه به سمت افکار بد می رود؟ فرضا هم دختری بخواهد به خانه ما بیاید! به آن همسایه ما چه ربطی دارد تا وقتی که مزاحمتی برایش ایجاد نشده است؟ همیشه یادم هست که همسایه ها موقع ورود و خروج چک می کردند که چه کسی از خانه ما خارج می شود یا به آن داخل می شود. نمی دانم به آنها چه ربطی داشت؟ مگر ما آنها را چک می کردیم که چه کسی به خانه شان می رود؟
خانه مجردی تابویی شده است برای برخی از ایرانیان. چرا باید خانه مجردی اینقدر به یک غول تبدیل شود؟ مگر یک فرد این حق را ندارد که مستقل زندگی کند و یا برایش میهمان بیاید؟ آیا میهمان آمدن به همسایه ها ربط دارد؟
یادم می آید سر یکی از امتحانات آخر ترم قرار شد به همراه یکی از دوستانم که بسیار به قول خودمان خرخون بود به خانه دونفر از همکلاسیهایمان برویم. فقط مشکلی که وجود داشت این بود که آنها دختر بودند و ما پسر. قبل از رفتن کلی با هم هماهنگ شدیم که وقتی جلوی در رسیدیم اس ام اس می دهیم و آنها در را پنهانی باز می کنند و ما هم به سرعت از پله ها با پای برهنه بالا می رویم و کفشها را هم در داخل خانه خواهیم گذاشت. البته همه این موارد در ساعت 12 شب باید اتفاق می افتاد! صبح ساعت 8 امتحان داشتیم. این اتفاق افتاد و به خانه آنها رفتیم. تا ساعت 1 در حال حل مسئله بودیم که ناگهان صدای درب آپارتمان مانند پتکی بر سر هر 4 نفرمان کوبیده شد. رنگ هر 4 نفرمان شده بود مانند گچ! صدای صاحب خانه از پشت در میآمد که سریعا درب را باز کنید. من که می دانم پسر آورده اید! به داخل مستراح پناهنده شدیم و خدا خدا می کردیم که صاحب خانه اینطرفی نیاید. بعد از یک دقیقه درب مستراح باز شد و چهره مردی خشمگین باعث شد که هرچه خوانده بودیم را فراموش کنیم. با لحنی تند فریاد زد: گم شید برید بیرون تا 110 رو خبر نکردم! انگار دنیا را پیشکمان کرده باشد به سرعت کفشهایمان را زیر بغلمان گذاشتیم و آنجا را ترک کردیم. فردای آن روز همکلاسیهایمان را دیدیم و با چهره ای منقلب بما گفتند که همان شب صاحب خانه گفت فردا باید اسبابتان را جمع کنید و خانه را تخلیه کنید. هرچه اصرار کردیم که موقع امتحانات است در گوشش فرو نرفت. دلم به حالشان سوخت! تازه باید می رفتند و خانه مجردی پیدا می کردند! من به همراه آن دو همکلاسی دخترم آن درس را مردود شدیم
نظرات خوانندگان:
همینه که میگم باید فرهنگ سازی بشه. واسه چی آخه باید اونطرفی بره افکار؟ یه دانشجوی بدبخت که میخواد درس بخونه واسه چی نباید بتونه راحت یه خونه پیدا کنه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اصلا اینطور که شما می گید باشه. به کسی چه ربطی داره؟ اصلا دوست دارن با جنس مخالف رابطه داشته باشن؟ همسایه چرا باید فضول باشه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پس دیدی این اسم خونه دانشجویی نیست که ابهام درست میکنه. این فرهنگ برخی هاست که موجب بی فرهنگی میشه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سر کشیدن تو زندگی مردم هم یه جور سرگرمیه و هم این امکان رو میده که طرف با پیدا کردن نقاط ضعف تو زندگی دیگران خودش رو توجیه کنه. مطمئن باشین همون آقای صاحبخانه در حسرت نداشتن استقلال در جوونیش می سوزه و خودش هم اگه دستش برسه و ترس از اجتماع نباشه خیلی کارا می کنه که هیچ دانشجویی تو هیچ خونه "مجردی" حتی به فکرش خطور نمیکنه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پدر بزرگواری رو میشناسم که تا قبل از شوهر دادن دختراش حاضر نبود حتی اجازه بده دختراش نیم ساعت بعد از غروب خونه باشه ، خون بپا میکرد...
حالا بعد از شوهر دادن دخترا چنان داعیه ی روشن فکری در قبال آزادی دختر و پسر میکنه که تو میگی اگه ده تا پدر مث ایشون پیدا میشد دیگه دنیا گلستون بود ...
یعنی میخوام بگم همون روشن فکرامونم که خیالشون از بابت خودشون راحت بشه برای دیگرون تئوری آزادی میریزن ..:( ...خانه از پایبست ویران است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آقا وقتی یک همسایه فضول و بیکار و عقده ای صبح تا شب پشت پنجره کشیک بده و بعد هم همون آدم در حالی که نیروانتظامیِ مملکت رو فحش میده خودش برای اثبات قدرتش تو رو تهدید به لو دادن میکنه چه انتظاری می شه داشت؟ دیگه خونه باشه یا دفتر یا خونه مجردی یا متاهلی معنی نداره. یک عقده ای شده مدعی العموم و قانون هم ازش حمایت می کنه.
کرم سیب از خودشه... ما ایرانی ها شخصیت های دوگانه و متضادی داریم که با کلی عسل هم قابل فر دادن نیست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
البته اگه پول خوب بدهيد ويلا با ژيلا مي دهند. بالاي شهر آپارتمان مي گيري به دو برابر اجاره و ميگي من هر شب با يکي از دوست دخترهايم مي آيم مشکلي داريد؟
مي گويند: نه آقا نگران بوديم تنها نمانيد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دقيقا همينطوريه
كارشناسي ارشد بخاطر شرايط كتاب خوري! نميتونستيم خوابگاه بمونيم و دنبال خونه گشتيم. بعد از يك هفته يه نفر راضي شد با گرفتن تعهد،خونه رو كرايه بده.يكي از دوستان كه قيافشم عين كتاب بود و تو زندگيش كاري جز درس خوندن نداشت يه دفعه عصباني شد و گفت كه بابا غلط كرديم دانشجو شديم مگه قاتل و جاني هستيم ازمون تعهد ميخواين.
متاسفانه بخاطر جو جامعه و محدوديتهاش همه مسايل باهم قاطي شده
بعضی از ایمیل های این گروه به پوشه اسپم میروند. لطفا پوشه اسپم خود را نیز چک کنید
دریافت این پیام بدلیل عضویت شما در "گروه اینترنتی منصور قیامت" است.
جهت تماس با منصور قیامت (مدیر این گروه) به این آدرس ایمیل ارسال کنید: Mansour.Ghiyamat@gmail.Com
اگر ایمیل ها برای شما مزاحمت ایجاد میکنند و مایل به دریافت آنها نیستید کافیست یک ایمیل خالی با عنوان لغو عضویت به "منصور قیامت" مدیر این گروه ارسال کنید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر