شعر بسیار زیبای "جرس" از "دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی" از مجموعه شعر "مثل درخت در شب باران" را تقدیم می کنم به همه ی دوستان خوش ذوق
پاینده و پیروز باشید
جرس
بگو به باران
ببارد امشب
بشوید از رخ
غبار این کوچه باغ ها را
که در زلالش
سحر بجوید
ز بی کران ها
حضور ما را.
به جستجوی کرانه هایی
که راه برگشت از آن ندانیم
من تو بیدار و
محو دیدار
سبک تر از ماهتاب و
از خواب
روانه در شط نور و نرما
ترانه ای بر لبان بادیم
به تن همه شرم و شوخ ماندن
به جان جویان،
روان پویان بامدادیم.
ندانم از دور و دوردستان
نسیم لرزان بال مرغی است
و یا پیام از ستاره ای دور
که می کشاند
بدان دیاران
تمام بود و نبود ما را
درین خموشی و پرده پوشی
به گوش آفاق می رساند،
طنین شوق و سرود ما را.
چه شعرهایی
که واژه های برهنه امشب
نوشته بر خاک و خار و خارا
چه زادِ راهی به از رهایی
شبی چنان سرخوش و گوارا!
درین شب پای مانده در قیر
ستاره سنگین و پا به زنجیر
کرانه لرزان در ابر خونین
تو دانی آری،
تو دانی آری
دلم از این تنگنا گرفته.
بگو به باران
ببارد امشب
بشوید از رخ
غبار این کوچه باغ ها را
که در زلالش
سحر بجوید
ز بی کران ها
حضورِ ما را.
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
مجموعه شعر "مثل درخت در شب باران"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر