۱۳۸۹ مرداد ۲۴, یکشنبه

Our Iran چند خبر و مطلب خواندنی

 
 
 
 
 
 
 
 
 
ششمین نامه محمد نوری زاد به آیت الله سیدعلی خامنه ای
 

مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما را و شما را به کام خود فرو خواهد کشید. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند.

سلام و درود به محضر رهبر گرامی ما حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما را و شما را به کام خود فرو خواهد کشید. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند. مزار ما، گذرگاه باد و باران و محل تابش آفتاب داغ می‌شود، و مزار شما، با گنبد و بارگاهی مجلل، با تالارها و شبستان‌ها و رواق‌ها و صحن‌ها و هتل‌ها و دانشگاه‌ها و حوزه‌های علمیه، و با فروشگاه‌ها و کتابخانه‌ها و بوستان‌هایی پر از گل و گیاه، آذین خواهد یافت.

ما، که غریب و گم‌گشته‌ایم، زود از خاطره‌ها محو خواهیم شد، شما اما، که از سامان‌دهندگان بخش‌هایی از تاریخ این سرزمین‌اید، تا روزگاران دراز بر سر زبان‌ها خواهید بود. با هر آنچه که ما نخواهیم داشت، و با همه‌ی آنچه که شما خواهید داشت، یک سرنوشت مشترک، ما را و شما را به هم پیوند می‌زند. و آن: پوسیدن و خوراک مار و مور شدن جسم‌هایمان، و پاسخ‌گویی به رفتار و اعمال دنیاوی‌مان در سرای باقی است. و باز این که: ترازوی دقیق و مویین خدا، به یک جهش، تکلیف خرد و کلان ما بی‌نشانان را مشخص می‌کند، و تعیین تکلیف شما، به خاطر مسئولیت‌های فراوانتان به درازا خواهد کشید.

گرچه در دستگاه سریع‌الحساب خدا، زمان به کشداری ایام عمر ما نخواهد بود، با شما اما، تا به ریز ریز امضاها و امر و نهی‌ها و خنده‌ها و اخم‌ها و طردها و جذب‌هایتان رسیدگی نشود، زمان بر شما به کندی گام‌های مور، گذر خواهد کرد.

ما را و شما را یک به یک بر بلندی‌های محشر می‌ایستانند تا راضیان و ناراضیان با عبور از مقابل ما، ما را و شما را شناسایی کنند و فریاد هواخواهی و دادخواهی سر دهند. ما را که آوازه‌ای با ما نیست، مردمان فراوانی نخواهند شناخت، شما را اما دوستان راضی، و شاکیان ناراضی بسیار خواهد بود

دوستان و دوستداران شما، از نیکی‌های شما خواهند گفت. که:

خدایا، ما شاهد بودیم که سیّد علی خامنه‌ای، سخنوری شجاع و نترس و صاحب نفوذ بود. ما را در همه حال به تقوای الهی دعوت می‌نمود. صدای خوشی در نماز داشت. از مال دنیا هیچ برای خود برنداشت. یک تنه دست به گلوی آمریکا و اسراییل فشرد و جلوی چشم مردمان دنیا، با این زورگویان خدانشناس درافتاد. سید عزیز، کشور ما را از هزار توی فتنه‌ها عبور داد و به هر بهانه، ما را از دشمنان در کمین باخبر کرد و بر حذر ساخت. در زمان دراز رهبری او، کشور ما گرچه درفقر و فساد ریشه‌داری دست و پا می‌زد، همزمان اما از سلول‌های بنیادین به شلیک موشک‌های یک و دو و سه‌ی شهاب، و از آنجا به غنی‌سازی اورانیوم، و از آنجا به پرتاب ماهواره‌ی امید، و حتی به پیروزی حزب‌الله لبنان در جنگ ۳۳ روزه بر اسراییل دست یافت. ما ای خدا، در زمان رهبری او، از انزوای فقر به در آمدیم و به نوا رسیدیم. خدایا، ما که در دنیا از او، و از رهبری او خوش و خشنود بودیم، تو نیز بیا و از او راضی باش و حساب و کتاب دنیا را بر او آسان بگیر و در بهشت خودت جا و مرتبه‌ی مناسبی برای او مهیا کن.

رهبر گرامی،

همه‌ی ما قبول داریم که شما هوشمندی‌ها و درایت‌های موثری را به روان جامعه جاری فرمودید، اما شرمنده‌ام که فراتر از دوستان و دوستداران شما، که عمدتا از بهره‌مندان رهبری شمایند، جماعتی نیز از شما به خدا شکوه خواهند کرد. من، از باب دوستی و رفاقت، و از باب فردای نیکی که برای شما آرزو دارم، شمارگانی از این شکوه‌ها را برای شما واگویه می‌کنم تا مگر در این فرصت باقیمانده، خود را برای پاسخ‌گویی به مطالبات رها مانده‌ی مردم در پیشگاه عدل خدا آماده کنید. با این اشارت، که دستگاه حسابگری خدای متعال، خود به ذات رفتار ما و شما واقف است، و ابراز رضایت و شکایت مردمان، تنها تراشه‌ی نوری است از عدالت او تا حجت بر همگان ما وشما تمام شود. از زبان شخص شما بارها و بارها شنیده‌ایم که: مراقب "حق النّاس" باشید. هرآنچه که من در اینجا از شکواییه‌ی مردمان‌مان در محشر عدل خدا بر می‌شمرم، گزیده‌ای از میلیون‌ها حق پنهان و آشکاری است که شما چه بخواهید و چه نخواهید، باید بدان‌ها پاسخ گویید.

شاید دوستان چشم‌بسته‌ی حضرت شما که در دستگاه‌های قضایی و امنیتی به انجام وظیفه مشغولند، از نمونه‌ی پرسش‌هایی که من برای شما آورده‌ام برآشوبند و با من آن کنند که با صدها بی‌گناه کرده و می‌کنند، شما اما بزرگوارانه به آنها بفرمایید: چه نوری‌زاد را خاموش کنید و چه نکنید، و چه او را به داغ و درفش بسپرید و چه به تبعید و آوارگی‌اش دراندازید، من خامنه‌ای در فردای حسابرسی نافذ خدا با همین پرسش‌ها مواجهم. او را رها کنید که او حق دوستی را با من بجای آورده و مرا از فردای بی‌کسی‌ام باخبر کرده است. پس با این مقدمه، شما را به عرصه‌ی محشر می‌برم. به همان بلندی مشرف. شما هستید و مردمان معترض. و خدایی که قاضی منصف این عرصه حساس و حتمی است.

در آن وادی پراضطراب، شاکیان شما از شما به خدا شکوه خواهند کرد و ندا در خواهند داد:
۱- ای خدا، سیّدعلی خامنه‌ای، درکنار خوبی‌هایی که باید می‌داشت و داشت، و با کارهای خوبی که باید انجام می‌داد و داد، از همان بدو رهبری اما، برطبل تفرقه‌ی آحاد مردمان کوفت و با علم کردن بیرق «خودی و غیرخودی» جامعه را رو به انشقاق هرچه بیشتر شتاب داد. وی، هیچ‌گاه به ما که موافق او و کارهای او نبودیم، روی خوش نشان نداد و تا توانست، راه‌های عبور ما را مسدود کرد. خدایا، مگر نه این که او، علاوه بر آن که رهبر موافقان خود بود، رهبر ما مخالفان و منتقدان خود نیز بود؟ از او بپرس چرا حق رهبری را درباره‌ی ما مخالفان ادا نکرد؟ چرا بیهوده ما را به تنگنای دشمنی درانداخت؟ چرا حقوق ما را به هیچ گرفت؟ چرا در همه جا، گزینش‌گران او، راه را بر ما و بر فرزندان ما بستند و حیثیت اجتماعی و شهروندی ما را منکر شدند؟

۲- خدایا، دوره‌ی طولانی رهبری سیّدعلی خامنه‌ای، مرهون همراهی و همدلی ما مردمان ایران بود. او – سیدعلی – هیچ‌گاه از جانب ما مردم به مشکلی که ناشی از عدم همراهی ما باشد، در نیفتاد. ما ایرانیان، جز همراهی با هر آنچه که او می‌خواست و بدان متمایل بود، دغدغه‌ای نداشتیم. اما عجبا که درهمان سال‌های رهبری او، جو جامعه، به لایه‌های تودرتوی خوف و هراس آلوده شد. جمعی از مردمان، به خاطر کمترین اعتراض و نقد از بزرگان تحمیلی، به حبس و شکنجه در می‌افتادند و دچار آسیب‌های روانی و اجتماعی فراوان می‌شدند. شب‌ها و روزهای خانواده‌های بسیاری، در متن اضطراب سپری می‌شد. تا بدانجا که: امنیت روانی جامعه مخدوش گردید. فضای تلخ پلیسی، جان جامعه را خراشید. امنیتی هم اگر بود، برای موافقان او بود. نصیب مخالفان، گرچه نخبه و برجسته و کاردان و کارآمد، جز هراس، هیچ نبود.

۳- خدایا، در دوره‌ی رهبری سیّدعلی، قانون، و تن سپردن مسئولان به قانون، خوار و خفیف شد. خواص، از قانون، نردبانی برای بالا رفتن از فرصت‌ها پرداختند. یک فلک‌زده بی‌نشان، بخاطر یک میلیون بدهی، به زندان حکومت می‌افتاد، اما رییس‌جمهور مطلوب او، و معاون اول رییس‌جمهور، و برخی از وزرا و مدیران دولتی او، با میلیاردها اختلاس و کلاشی، در ماراتن فریب مردم، دکمه‌های بیخ گلو را به رخ می‌کشیدند و به ریش قانون و به ریش مردم می‌خندیدند. همین قانون، درمجلس، فرش زیر پای نمایندگان بزدل مجلس می‌شد. تا در دستگاه قضایی توسط برخی از قاضیان مرعوب و رشوه‌خوار ذبح شود، و پوستش به دست جمعی از ماموران وزارت اطلاعات دریده گردد، و تا مایملکش، به یغمای آن دسته از سپاهیانی رود که در چارچوب قانون می‌ایستادند و هیکلش را رنگ می‌زدند.

۴- خدایا، در زمان رهبری سیّدعلی، کارهای خوب و فراوانی صورت گرفت، با آن همه اما، اعتیاد و بی‌کاری و مصرف فراوان، عضو موثری از شاکله‌ی کشور شد. آبروی کشور در سطح جهان، فرو کشید و به انتهای جدول آبروداران جهان نزول کرد. علتش این بود که هم خود سیدعلی، و هم دولتمردان، و هم مجلسیان، و هم قاضیان، و هم پاسداران، و خلاصه: همه و همه، مشغله‌هایی پیدا کرده بودند که سخت مشغولشان کرده بود و فرصتی برای آنان باقی نمانده بود تا به سالم‌سازی فضای کلی جامعه بپردازند. وقتی هر یک از اینان به کارهای متعددی گرفتار بودند، کسی نمی‌ماند که به اعتیاد گسترده‌ی مردان و زنان و جوانان کشور، و به بیکاری آنان، و به مصرف‌گرایی فراوان‌شان، و به کج‌روی‌های مکررشان رسیدگی کند.

۵- در زمان سیّدعلی، خدایا، ریا و چاپلوسی و دروغ و مسئولیت‌ناپذیری مردم و مسئولان، به فرهنگی رایج منجر شد. مسئولان، پیوسته دروغ گفتند و کج رفتند، و مردم، با نگاه به آنان، از آنان آموختند: آنجا که فرد نامتعادلی چون رییس‌جمهور دروغ می‌گوید و پول و فرصت مردم را بالا می‌کشد و دوستان خود را نیز دراین حرام‌خواری و به باد دادن فرصت‌های بی‌بازگشت کشور تهییج می‌کند، پس چرا آنان نخورند و مصرف نکنند و دروغ نگویند و دوستان و هم‌کیشان خود را به نوا نرسانند.

۶- نخبگان، خدایا، به دلیل بر سر کار بودن ناشایستگان و نالایقان، و به دلیل تخریب وجهه‌ی قانون، و به خاطر امنیتی که وارونه عربده می‌کشید، ناگزیر به خارج از کشور پناه بردند. و کشور، روز به روز، به فقر نخبگی درافتاد. کارهای محوری کشور بر زمین ماند. مدیریت کودنانه‌ی مبتنی بر نفت‌خواری، نشان داد که جز شعارهای سطحی سال به سال، هیچ تحرک قابلی برای اقتصاد غیرنفتی کشور در کار نبود. خدایا بزرگان ما، ما را جوری تربیت کردند که جز مصرف و کم‌کاری و کج‌روی، دغدغه‌ای نداشته باشیم. نخبه‌ها رفته بودند و کشور، دربست در دست آنانی بود که با نخبگی نسبتی نداشتند. و همین آفت نخبه‌کشی و گرایش به بی‌نخبگی، باعث شد که کارها بدست نااهلان و بی‌سوادان بیفتد و دارایی‌های کشور به باد داده شود.

۷- خدایا، در زمان سیّدعلی، بویژه در اواخر عمر او، مردمان، که طبق قانون، از حق انتقاد و اعتراض و اعتصاب برخوردار بودند، هیچ‌گاه فرصتی برای ابراز خواسته‌های خود نیافتند. کمترین تقلای نقد و اعتراض آنان بحساب دشمنی و جاسوسی و براندازی گذارده می‌شد، و در حرکتی همه‌جانبه، همه‌ی معترضان به شکنجه و زندان و انفرادی درمی‌افتادند، و در احکامی مضحک و از پیش مشخص، به سه سال و پنج سال و ده سال و اعدام، محکوم می‌شدند.

۸- خدایا، دیدی که خامنه‌ای، در کنار همه‌ی خصلت‌های خوبی که داشت، برای تداوم رهبری‌اش اما، مقوله‌ای به اسم نظارت استصوابی را در انتخابات مجلس خبرگان باب کرد تا مبادا، نماینده‌ای مستقل و منتقد و صاحب‌رای، به آن مجلس راه یابد و به ساحت رهبری او و خطاهای رهبری او متعرض شود. نتیجه این شد که نقد از رهبری به گناهی نابخشودنی تغییر ماهیت داد و کسی را جرات اعتراض و ایراد و پرسش نماند. و باز نتیجه این شد که هاله‌ای از تقدس به ساحت رهبری او راه یافت و بکلی سیدعلی را از دسترس ما مردم جدا کرد و به دوردست‌های تقدس برد و بر سریر سروری نشاند. قدرت مطلقه‌ای که او برای خود سامان داده بود، هرگز به کسی و جریانی اجازه‌ی ورود به حریم آسیب‌شناسی خیرخواهانه رهبر نداد. نتیجه این شد که خلاف‌کاری، به بدنه‌ی بیمار و تب‌آلود ارکان اصلی کشور رسوخ کرد. و کسی نبود از کسی مطالبه‌ی حق مردم کند. کشور سال به سال، از جهات گوناگون فرو کشید و در زباله‌ی روابط تو در توی مناسبات سخیف طایفگی فرو رفت و پس کشید و با همه‌ی هزینه‌ها و شهیدها و آسیب‌ها و زحمت‌ها، به جایی نیز نرسید.

۹- در ادامه‌ی این فروپاشی‌های همه‌جانبه، به چهره‌ی کلی کشور نقابی از دروغ بسته شد. به نحوی که: صدا و سیما، خشن‌ترین دروغ‌ها را آذین بست، و وجهه‌ی ملی بودن خود را در سانسوری سراسیمه و گسترده، به فریبی مشمئزکننده تنزل داد. و سایر رسانه‌ها نیز، به تلمبه‌ای مانند شدند که از چاه آب، به جای آب، سرگین‌های بویناک بیرون می‌کشیدند و جبّارانه آن را بر طبق نیاز مردم می‌نهادند.

۱۰- خدایا، سیّدعلی، رسما در دفاع از فرد کم‌خردی چون احمدی‌نژاد به میدان رفت و سیمای مستقل رهبری خود را خرج او کرد تا به زعم خویش حفظ نظام را که از اوجب واجبات بود، جامعیت بخشد. و حال آن که، حفظ نظامی که تا گلو در پلشتی و دروغ و فریب و ورشکستگی فرو رفته بود، جفا به مقام خداوندگاری تو، و جفا به ما مردم و نسل‌های بعدی ما بود. باید آن نظام آلوده به دروغ، جایش را به یک نظام درست می‌داد اما خامنه‌ای راه را بر هرگونه تغییر بست تا بساط قدرت، همچنان در اختیار او باشد.

۱۱- خدایا، در زمان دراز رهبری سیّدعلی، نمایندگان روحانی او، به هر کجای مقدّرات جامعه سر فرو بردند و بی آن که مسئولیتی بپذیرند، در بایدها و نبایدها و حیثیات کلی کشور دخالت کردند. و چون سواد و آگاهی و تخصصی در آن امور نداشتند، روند اوضاع کشور را به قهقرا بردند. سال به سال، کشور، به لحاظ علمی، و به لحاظ توسعه و رشد در موازین حقوقی و اجتماعی و فرهنگی، فرو کشید. تا آن که در انتهای رهبری او، جمهوری اسلامی ایران، در کنار کشورهای ورشکسته، به آمار جهانی راه یافت. اختناق و سانسور و حق‌پوشی، به رویه‌ای متداول بدل شد. هم در میان مردم، و هم حتی در میان روحانیان. روحانیتی که جذابیت منبر و خطابه‌اش در آزادگی‌اش بود، و در سخنوری شورانگیز و منتقادانه و روشنگرانه‌ی او، به آنچنان بهتی از ترس و خط قرمزهای حکومتی در افتاد که در منبر او هیچ فصل مشترکی از درد و داغ مردمان مشاهده نشد. این بهت ناشی از ترس، به خانه‌ی معنوی روحانیان که حوزه‌های علمیه باشد نیز راه یافت و از او چهره‌ای مخوف پرداخت. هیچ روحانی مستقلی پیدا نشد که ترس را زیر پا بگذارد و سخن از بغض‌ها و درد‌های مردم بگوید و انگشت بر نقد مراجع و حوزه‌ها و حاکمیت بگذارد. روحانیتی که هویتش در استقلال و عدم وابستگی‌اش به حکومت‌ها بود، به آنچنان روزی از بی‌هویتی دچار شد که جز روحانیان مجیزگو را فرصت منبر و تبلیغ نماند. چرا که روحانیان منتقد، به اسم منافق، از گردونه‌ی مجامع و حوزه‌های علوم دینی کنار گذارده می‌شدند. در عوض، مداحان سطحی و فریبکار، فرصت جولان یافتند و طی سالهای متمادی، بلایی بر سر اسلام و شرافت دینی مردم آوردند که اگر کینه‌توزترین دشمنان اسلام نیز به واژگونی تشیع در کشور ما اراده داشتند، هرگز به این سهولت به آرزوی خود نمی‌رسیدند.

۱۲- خدایا، سیدعلی، با گماردن افراد سست و بی‌دانشی چون شیخ محمد یزدی بر راس دستگاه قضا، حیثیت قضا و قضاوت را در کشور ما به خاک انداخت. در کشورهای کافر دنیا، عدالت ناشی از قانون، حتی به رییس‌جمهور و دولت و بزرگان آن کشور می‌پرداخت و به محض تشخیص خطا، آنان را از بلندای قدرت به زیر می‌کشید. اما در کشور ما، قانون و قضا، به طنزی بدل شد که جز شوخی از آن چیزی مستفاد نمی‌شد. ظاهرا همگان، و بویژه بزرگان، راه‌های گریز و دور زدن قانون را به خوبی دریافته بودند و دلیلی برای هراس از گرفتاری نداشتند. آنچنان که گویا جمعی از قاضیان به رشوه، و جمعی به نابخردی، و جمعی به انتشار نکبت در دستگاه قضا مامور شده بودند. و در آن میان، از دست قاضیان صادق و قلیل نیز کاری ساخته نبود. اوج فلاکت دستگاه قضا آنجا پا گرفت که روحانی خالی‌الذهنی چون صادق لاریجانی به حکم سیدعلی بر مسند قاضی‌القضاتی کشور نشست. در طول تاریخ و در همه جای دنیای فهم، قاضی‌القضات به کسی گفته و می‌گویند که در کار قضا و قضاوت، هم بلحاظ علمی، و هم از حیث تجربه، کارآمد قاضیان و کارکشتگان دستگاه قضا بوده باشد. اما این شیخ، بدون این که ذره‌ای تجربه، و ذره‌ای دانش قضایی داشته باشد، بر مسندی نشست که هرگز مستحقش نبود. وی، نیامده آستین‌ها را بالا زد و گوش بفرمان شد و هرچه را که ماموران وزارت اطلاعات و پاسداران امنیتی به او دستور فرمودند، در دستور کار خود قرار داد و برای اولین بار در تاریخ قضا و قضاوت، به خلق جرم‌هایی مبادرت ورزید که از فرط سستی، کودکان را نیز به خنده وا می‌داشت. اما همین جرم‌های خنده‌دار، باعث شد که با امضای این شیخ قضاوت نکرده و قضاوت ندیده، ناگهان صدها مرد جوان و پیر و زن و دختر به زندان‌های انفرادی و شکنجه در افتادند. خدایا، ما به چشم خود دیدیم که انسانیت، در آن ژولیدگی قضایی، چگونه به هیچ گرفته شد، و عدالت و علی و اولاد علی، و همه‌ی آموزه‌های دینی، به اسم دین چگونه به مسلخ برده شدند.

۱۳- البته خدا، در همه‌ی این سال‌ها، سیدعلی، فرهنگ شعارگویی و شعارخواری را در جامعه‌ی ما به اعلا درجه رساند. تا توانست، با الفاظی تند و گزنده، و با ادبیاتی که دوره‌اش سپری شده بود، با قدرت‌های برتر جهان سخن گفت. بی آن که پا به پای مرگ بر آمریکاهای مکررش، در داخل، مقدمات درستی و عدل و انصاف و کار و تولید و معیشت و رشد و توسعه و بالندگی را فراهم آورد. این ادبیات، از گنجینه‌ی دارایی‌های خود، فرد منطبقی چون احمدی‌نژاد را برگزید و برکشید و بر مسند نشاند تا بلندگوی شعارگویی فعال‌تر شود، و سفره‌ی شعارخواری عوام، با همه‌ی فلاکتی که گرفتارش بودند، آذین یابد. این شعارها، کشور ما را بر صدر جدول نفرت مردمان جهان نشاند. هر کجا در هر نقطه از جهان فهم، تا اسم ما ایرانیان شنیده می‌شد، ای خدا، بی آن که دیرینگی چند هزار ساله‌ی ما، و دارایی‌های علمی و فرهنگی ما متبادر شود، تندی و عبوسی و هیمنه‌ی تروریستی ما تبلیغ می‌شد.

۱۴- خدایا، ما از همین صحرای محشر، با صدای بلند اعلام می‌داریم: ماموران سیدعلی ممکن است از مطالعه‌ی این نوشته برآشوبند و برای نویسنده‌ی صادق آن برنامه‌ای تدارک ببینند. به آنان بگو که اگر نوری‌زاد در زمان علی (ع) بود و این نامه را از سر خیرخواهی و حتی انتقاد صرف برای او می‌نوشت، با آغوش گشوده‌ی علی و یاران او مواجه می‌شد و هرگز کسی متعرض او نمی‌شد. اما چرا در جامعه‌ی ما، علی و اولاد علی، برای حکومتی هزینه شدند که نسبتی با عدل و سیره‌ی علی نداشت اما مرتب از علی سخن می‌گفت و از همگان انتظار همراهی داشت و همگان را نیز به عاقبت کوفیان و خائنان کوفه احاله می‌داد.

۱۵- خدایا، سیّدعلی، با همه‌ی مراتب علمی‌اش، و با همه‌ی زیرکی و شم شریف سیاسی‌اش، و با همه‌ی ذکاوت‌های منحصر بفردش، بی آن که خود به عاقبت رفتارش بیندیشد، به برآوردن قدرتی مخوف و پنهانی دست برد. سپاه را که باید از مراودات سیاسی و اقتصادی و اطلاعاتی به دور می‌بود، به هر کجای مواضع کشور نفوذ داد و مستقیما دایره‌ی سیاست را که به سلامت روانی آحاد مردم و برجستگان سیاسی کشور محتاج است، به قمه و کلت و ضرب و شتم و زندان و شکنجه آلوده کرد. به موازات دستگاه رسمی وزارت اطلاعات، سپاه را واداشت تا او نیز به کارهای اطلاعاتی و امنیتی ورود کند و بساط موازی و مشرف بر وزارت اطلاعات را در همه جا بگستراند. این قدرت پنهان، هم خود قاچاقچی فعالی بود و سالانه میلیاردها دلار از مبادی رسمی و غیررسمی به واردات کالا مبادرت می‌کرد، و هم با کلت و بی‌سیم و مسلسل خود در مناقصه‌های اقتصادی شرکت می‌نمود و در همه جا نیز برنده‌ی بلامنازع این مناقصه‌ها بود، و هم به تنظیم روان امنیتی کشور – آن‌گونه که خود می‌خواست – دست می‌برد.

مشغله‌های این چنینی، ای خدا، باعث شد که سیّدعلی، هرگزبه میزان مصرف مواد مخدر در کشورش که در صدر جدول جهانی بود، نیندیشد. و همچنین، هیچ‌گاه به رواج تن‌فروشی دخترکان و زنان سرزمینش، و به فروپاشی روال رایج فعالیت‌های اقتصادی مردمش، و به اسلامی‌که زیر دست و پای ماموران قلدر و بی‌خرد، و مسئولان بی‌کفایت، و قاضیان مرعوب و ناسالم پرپر می‌زد و استمداد می‌طلبید، توجه نکند.

۱۶- تا این که ندانم‌کاری‌ها و شعارگویی‌ها و فریبکاری‌های فرد نالایقی چون احمدی‌نژاد، سرنوشت سوزناک ما را به تحریم و تقبیح و تحقیر جهانی درانداخت. بله ای خدا، جهانیان، با هر نیت و با هر آواری که برای ما تدارک دیده بودند، در تحریم همه‌جانبه‌ی ما متحد شدند. التماس‌های پنهان و آشکار رییس‌جمهور آشفته حال ما به جایی نرسید. تا این که متحدان جهانی، با همین تحریم‌های همه‌جانبه، بساط کاذب برقراری و برپایی ما را برچیدند و بر زمین گرممان کوفتند.

رهبر گرامی‌ما،

کامتان شیرین. اگر که، از مطالعه‌ی این نوشته کامتان تلخ شده است. ما به همگان، و حتی به کودکانمان آموخته‌ایم: دوستی در صداقت است، گر چه تلخ. اگر مرا بنا بر چاپلوسی و فریب بود، شما را با الفاظی نرم و سراسر مداحانه می‌ستودم. اما چه کنم که هنوز شما را دوست دارم و به نام نیک شما در پهنه‌ی تاریخ این سرزمین، سخت مشتاقم. پس، این آخرین نوشته‌ای است که مستقیم، رو به شما می‌نویسم. و خود، به عاقبت تلخ آن واقفم. چرا که ماموران و قاضیان گوش بفرمان ما، در کار خود استادند. آنان نیک می‌دانند چگونه یک معترض و منتقد را با شکنجه و فحش‌های ناموسی به تنگنای روحی و روانی در اندازند. من همه‌ی این ابتلائات آتی را بجان می‌پذیرم تا صدای سخن خود را به گوش حضرت شما برسانم.

ای کاش بعد از پنج نامه‌ای که چه در بیرون زندان و چه از داخل زندان برای جنابعالی نوشتم، مرا فرا می‌خواندید و بر من می‌آشفتید که فلانی، تو را چه می‌شود؟ مرگت چیست؟ و من، با شما، نه از فرصت‌های از کف رفته، نه از بسیج و سپاه واژگون شده، نه از بن‌بست حتمی و فروپاشی عن‌قریب، نه از مردم از کف رفته، نه از فلاکت جهانی مردمان ایران، بلکه از ضربه‌هایی می‌گفتم که بر در خانه‌ی شما می‌خورد و شما آن‌ها را نمی‌شنوید. و آن، ضربه‌های کف دست مرگ است که بر خانه‌ی دل ما و شما می‌خورد و ما بی‌اعتنا به او، سر به کار دلخواه خود فرو برده‌ایم. بله رهبر گرامی، مرگ، بی‌گمان سر خواهد رسید، و ما و شما را به کام خود فرو خواهد کشاند. جنازه‌ی ما را که ناشناس و بی‌کس و کاریم، با شتاب، به آغوش سرد گور می‌سپرند، و جنازه‌ی شما را که معروف عالمید، مردمان بی‌شمار، بر سر دست می‌برند و اشک‌ریزان و بر سر زنان، جلوی چشم صدها دوربین و صدها خبرنگار و صدها میهمان خارجی، در آرامگاه ابدی‌تان می‌نهند.

رهبر گرامی‌ما،

این که "آخرین نامه" را به این نوشته عنوان داده‌ام، نه از این روی است که امیدم از شما و اصلاح امور کشور سلب شده است، بلکه آرزو دارم در این روزهای پایانی عمر، نام نیکی از خود به یادگار گذارید و خطاهای رفته را به سامان خویش باز آورید. فردا، مردم از ما که بی‌نشان و بی‌آوازه‌ایم، هیچ نخواهند گفت، اما از شما، به محافل مردمان، سخنان فراوانی راه خواهد یافت. آنان با غرور خواهند گفت: خامنه‌ای، رهبری فهیم و باخرد بود. گرچه در مقطعی از اواخر عمرش، رشته‌های اداره‌ی کشور از دستش به در رفت و خسارت‌ها بالا گرفت، در سال‌های بعد اما، وی به مجاهدتی شبانه روز پرداخت. دل‌های رمیده را از هر سو بر سر سفره‌ی همدلی باز آورد و برای ایرانیان پراکنده آغوش گشود. اشک‌ها را سترد. قدرت‌های در سایه را از هر کجای کشور به زیر کشید. به نمایندگان مردم اقتدار بخشود. خود را، همچون نلسون ماندلا، از منصب‌های کلیدی کشور کنار کشاند و راه را بر حاکمیت قانون هموار ساخت. بساط رابطه‌های مخوف را برچید. آدم‌های کم‌خرد خانه کرده بر مسندها را به زیر آورد و برجستگان و شایستگان را بر سر کارها گمارد. مرز مضحک میان خودی و غیرخودی را محو کرد و شرافت مخدوش ایران و ایرانی را ترمیم کرد و برکشید.

آری رهبر گرامی،

همه‌ی ما دوست داریم شما را بر بلندای سربلندی ببینیم و نام نیک شما را بر تارک هماره‌ی تاریخ سرزمین خویش تماشا کنیم. شما اکنون، در دو قدمی یک چنین افق مبارکی ایستاده‌اید. در این یک سال گذشته، مردمان ما توسط همان قدرت‌های در سایه، به آسیب و تفرقه و انشقاقی بزرگ دچار شده‌اند. به امید روزی در همین نزدیکی‌ها، که با درایت شما، همه‌ی دورنگی‌ها به یک‌رنگی، و همه‌ی جدایی‌ها به یکتایی منجر شود. و این، ممکن نخواهد شد الا با به بازی گرفتن فهم مردمان. حکومتی که بر جهل مردمان خویش خانه بسازد، شایسته‌ی حتمی‌فروپاشی است. و شما نیک‌تر از ما می‌دانید که: ما را جز به فرا بردن فهم‌ها، و اعتنا بخشودن به خواست مردمان‌مان چاره‌ای نیست.

رهبر گرامی،

اگر پرسش شما این است که از کجا می‌توان آغاز کرد، پاسخ می‌دهم: به یک دستور شریف شما همه‌ی زندانیان بی‌گناه ما به آغوش عزیزان خویش باز می‌گردند. این همان بارقه‌ی پربرکتی است که امید بارش آن را به شما دل بسته‌ایم. مابقی راه را خود خدا پیش روی شما خواهد گشود. و من، نام نیک شما را می‌بینم که مردمان ما با غرور بر زبان می‌آورند و بدان مباهات می‌کنند. یا علی!

منبع: وبلاگ محمد نوری زاد

 
 
=========== 
 
 
 
 
 
 
 
 

نامه یکی از شرکت کنندگان در همایش "ایرانیان خارج از کشور"

15 نکته خواندنی

از همایش ایرانیان خارج از کشور

آقای نافعی گرامی! با سلام و ارادت. چون شما را از قدیم ها می شناسم و مطالب شما را هم در وبسایتی که دارید می خوانم، تصمیم گرفتم این نامه را برای شما بنویسم تا اگر صلاح دیدید منتشر کنید. من یکی از ایرانیانی هستم که برای شرکت در همایش ایرانیان خارج از کشور به ایران رفتم و اکنون بازگشته و به شغلی که دارم ادامه میدهم. همینجا بگویم که من یکی از پزشکان با سابقه در آلمان هستم.

بنظر من، درباره همایش، اگر دوستانی که مطالبی در خارج از کشور می نویسند اطلاعات دقیق تری داشتند، یک تنه به قاضی نمی رفتند.

این همایش تاکنون سه بار در ایران برگزار شده است، بنابراین نباید آن را به حساب دولت احمدی نژاد گذاشت. اما، نکاتی در حاشیه این کنفرانس وجود داشت که بنظر بنده، اصلی ترین بخش این همایش بود. من برخی از این نکات را برایتان می نویسم:

1- قرار بود همایش دو روز باشد. البته یک روز هم، بعنوان روز ورود و جابجائی. تاریخ آن 11 تا 12 مرداد اعلام شده بود، اما به محض این که ما رسیدیم به ایران، آن را کش دادند و گفتند تا 14 و حتی 17 می خواهند طول بدهند.

2- ورود ما به فرودگاه امام خمینی؛ خودش یک داستان است. حدود 5 ساعت ما را در این فرودگاه نگهداشتند. پاسپورت های ما را اسکن کردند، به این بهانه که می خواهند براساس مشخصات آن کارت همایش صادر کنند. اما چنین کارتی هرگز صادر نشد و بجای آن کارت هائی بدون عکس و تنها با مشخصات اولیه صادر کردند، که بعدا دلیل آن را متوجه شدیم.

3- هم پیش از رفتن به ایران و در برنامه ای که پیش از رفتن به سالن همایش به ما ابلاغ کرده و اطلاع دادند، صحبت از شرکت احمدی نژاد و سخنرانی وی درمیان نبود. همایش قرار بود پس از شروع، شرکت کنندگان را که همگی تحصیل کردگان و متخصصین بودند به چند "کارگروه" تقسیم کرده و ارتباط آنها را با دانشگاه ها برقرار کنند. قرار بود هیچ نوع تبلیغات سیاسی درباره این همایش نشود. هیچکدام از این قول و قرارها عملی نشد. یعنی به یکباره سروکله احمدی نژاد در مراسم افتتاح همایش پیدا شد.

4- تا آنجا که من اطلاع دارم بیش از 700 نفر به ایران دعوت شده بودند اما، شما اگر به فیلم های این همایش که حتی از تلویزیون ایران پخش شد خود دقت کنید، بسیاری از صندلی ها خالی بود، زیرا بیش از 250 نفر از دعوت شدگان به محض پیدا شدن سرو کله احمدی نژاد از سالن خارج شدند. همه آنها معترض به این حضور بودند، چون قرار نبودن همایش تبدیل به نمایشی برای تبلیغ احمدی نژاد بشود. نزدیک 400 نفر در سالن ماندند که از میان آنها هم، در اواخر سخنرانی احمدی نژاد عده ای در اعتراض به حرف هائی که او زد سالن را ترک کردند. روز دوم کنفرانس به زحمت تعداد حاضران به 400 نفر می رسید. خیلی از آنها حتی محل استقرار خود در سه هتل بزرگ تهران که برایشان در نظر گرفته شده بود را ترک کرده و رفتند به خانه های اقوام خود.

5- از همان ابتدای استقرار ما در هتل محل اقامت، متوجه دعوا و رقابت وزارت خارجه با دارو دسته دفتر ریاست جمهوری شدیم. این دعوا و اختلاف چنان بود که کارمندان وزارت خارجه کار را رها کرده و رفتند و بعد از مدتی یک عده ای دیگر آمدند که گفتند کارمندان ریاست جمهوری اند. کارمندان وزارت خارجه در همان روز ورود ما، درباره این اختلاف با مهمانان صحبت کردند و بعد که دعوا بالا گرفت، خیلی بیشتر حرف زدند و گفتند که در وزارت خارجه چه دعوائی بین مدیران این وزارتخانه با دفتر ریاست جمهوری است.

6- عمده ترین صحبت بین کارمندان وزارتخارجه و کارمندان ریاست جمهوری که در ارتباط با ما قرار گرفته بودند، چه زن و چه مردم، پرس و جو درباره تحصیل در خارج بود. این سئوالات و خواهش و درخواست ها روز دوم باعث کلافه شدن ما شده بود. پرفسور…. که یکی از جراحان ایرانی بنام در آلمان است، بالاخره حوصله اش سر رفته و با صدای بلند اعتراض کرد که "مگر ما بنگاه بورس تحصیلی داریم؟"

7- به هیچکدام از "کارگروه"هائی که تشکیل شد، اجازه ارتباط با دانشگاه را ندادند. یک سد امنیتی بین ما و دانشگاه ایجاد کرده بودند.

8- از همان روز اول و پیش از مراسم افتتاحیه، عده ای که مانند ما کارت همایش به گردن داشتند وارد سالن شده و بین صندلی ها پخش شدند. آنها از خارج نیآمده بودند و هیچکدامشان را در سه هتل محل استقرار مهمانان ندیده بودیم و اصلا ریخت و قیافه پرفسور و متخصص و تحصیل کرده خارج از ایران نداشتند. با ورود آنها به سالن همایش، تازه ما متوجه شدیم که چرا کارت های عکس دار برای ما، مطابق پاسپورت هایمان صادر نشده بود. این نکته را معدود کارمندان وزارتخارجه که تا روز دوم در همایش مانده بودند و در هتل به ما سر می زدند گفتند. همان ها گفتند که برنامه وزارتخارجه صدور کارت عکسدار مطابق مشخصات پاسپورت ها بود، اما دفتر ریاست جمهوری و شخص رحیم مشائی این قرار را بهم زد و یکی از دلائل اختلاف و کنار کشیدن وزارتخارجه از همایش همین نکته بود.

9- آن کسی که نمایش تهوع آور زدن زانو در برابر احمدی نژاد را اجرا کرد، یکی از همین افرادی بود که میان مهمانان همایش جا زده بودند. تمام آن مراسم را قبلا شاید بارها تمرین کرده بود. خیلی خوب میدانست از کدام سمت برود بالا، کجا بایستد و چگونه زانو بزند. خیلی تمرین کرده بود.

10- یکی از سخنرانی های بسیار کوتاه و اعتراضی این همایش را پرفسور نجابت کرد. او در واکنش به آن صحنه ها و وضعی که درست کرده بودند و این همه خودی و غیر خودی که در کشور بوجود آورده اند، آرام و متین گفت: من در این مملکت بیش از هزار عمل جراحی بدون مزد انجام داده ام. از جبهه تا پشت جبهه. یک روز امام خطاب به ما گفت: شما به مردم خدمت کردید و هرکس که به مردم خدمت کند، در هرکجای دنیا که باشد، اسلام را معرفی کرده است.

واقعا که پاسخ آن صحنه سازی ها و صحنه هائی که ما به چشم دیدیم، همین سخنرانی کوتاه پرفسور نجابت و جمله ای بود که از امام نقل کرد.

11- آن تشویق هائی که در سالن، هنگام سخنرانی احمدی نژاد دیدید، همه مربوط به همان کسانی بود که با کارت بدون عکس قاطی ما به سالن آورده بودند و اتفاقا دوربین های تلویزیون هم همیشه روی آنها متمرکز بود.

12- بحث اصلی بین همه ما در فاصله سخنرانی ها، اوضاع آشفته و بلبشوی حاکم بر کشور بود و خیلی ها از این فرصت چند روزه استفاده کردند و رفتند محل اصلی تظاهرات بعد از انتخابات 22 خرداد را دیدند. پل حافظ بیشترین بیننده را داشت.

13- سخنرانی بی سر و ته رحیم مشائی که آن بالا برایش یک میز مخصوص گذاشته بودند و پشت آن می نشست، با نمایش بوسیدن پرچم ایران همراه شد. اما همین نمایش هم بسیار مصنوعی و مضحک بود. یکنفر یک پرچم ایران را که مخصوص روی میز اداری است پشت رحیم مشائی نگهداشته بود و تا سخنرانی اش تمام شد، پرچم را آورد جلو تا رحیم مشائی ببوسد و آن را نوازش کند!

روز دوم که شتابزده ختم همایش را اعلام کردند، یک گروه دژبان آوردند روی "سن" تا سرود "ای ایران" را بخواند. خیلی خوب و مرتب بودند و خوب هم تمرین کرده بودند. تا شروع کردند به خواندن سرود، همه ما که در سالن بودیم شروع کردیم همراه آنها سرود ایران را خواندن. رحیم مشائی فورا رفت به سمت در خروجی سالن. چند نفری که سن و سالی داشتند و ارشد ایرانیان بودند، به او اعتراض کردند که : شما که پرچم ایران را بوسیدی، پس چرا وقتی سرود آن را می خوانند از سالن می روید بیرون؟

موقع خروج از سالن، هرکس از جلوی دسته سرود رد شد، از آنها بخاطر خواندن سرود "ای ایران" تشکر کرد.

14- تا یادم نرفته این نکته آخر را هم بگویم. روز دوم، یکی از پرفسورهای معروف ایرانی مقیم آلمان به رحیم مشائی گفت: ما از اینجا (داخل کشور) بی خبر نیستیم. شما می گوئی 5 میلیون ایرانی در خارج از کشورند. این 5 میلیون اگر با خانواده خود، همسر و پدر یا پدربزرگ خود درتماس باشند، حداقل شامل 15 میلیون ایرانی می شود. فکر نمی کنید که آن 10 میلیون، به این 5 میلیون می گویند که در کشور چه می بینند؟

15- اگر درباره حضور هوشنگ امیراحمدی، که فکر می کنم رئیس شورای ایرانیان امریکا باشد در همایش ننویسم، چشم بر یکی از سوژه های اصلی این همایش بسته ام.

من با ایشان در یک هتل بودم. همان شب اول به رسم ادب رفتم پیش و سلام و علیکی کردیم. انسانی است مبادی آداب و به همان اندازه هم دیپلمات و هوشیار. پرسیدم که برای شما هم سخنرانی در نظر گرفته اند؟ گفت: خیر. من اصلا به سالن همایش نمی آیم. گفته اند صلاح نیست و جنجال می شود.

به شوخی پرسیدم: از اوباما خبری آورده اید؟

فورا و قاطع پاسخ داد: خیر.

پرسیدم: از اینطرف قرار است پیامی ببرید؟

پاسخش با لبخند یک "ببینیم" کشدار بود.

(من، نامه این آشنای قدیمی را با اندکی ویراستاری و تقسیم نکات مندرج در نامه شان به 15 نکته و موضوع منتشر کردم و البته رعایت امانت داری را هم کرد. دست ایشان را، با آنکه نامه خود را با نام و مشخصاتشان برای من ارسال نکرده اند صمیمانه می فشارم.)
 
 
منبع: وبلاگ آینده ما

http://aayande.wordpress.com/

====================
 
 
 
یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۹
 
ابراهیم نبوی

ربنای روزه خواران

در راستای اینکه جلسه سران سه قوه، به قول تابناک در چهار ساعت، بقول فالس نیوز در دو ساعت و نیم، بقول دجال نیوز در سه ساعت و بقول ایرنا "توکلی خر است" برگزار شد و ظاهرا تنها موضوع مهمی که ممکن است سران سه قوه در مورد آن حرف بزنند، احتمالا همین است که چرا مشائی باز هم دهانش را باز کرده و حالا که باز کرده برای چی احمدی نژاد مثل همیشه سروتهش را به هم نمی آورد؛ و ضمن توجه به این نکته که اصولا معیارهای جدیدی در کلیه عرصه های هنر و ورزش در حال کشف می باشد، از جمله اینکه علی کریمی بطور کلی بخاطر روزه خواری از تاریخ ورزش ایران حذف شد و شجریان هم بخاطر اینکه توی خیابان بوق زده بود از تاریخ موسیقی ایران حذف شد و بهمن قبادی هم بخاطر اینکه گربه هایش زیادی میو میو می کردند، فعلا سگ ها دارند پشت سرش واق واق می کنند( بیا، این هم واق واق، خیالت راحت شد) و به همه این دلایل لطفا به سووالات زیر پاسخ بدهید ببینیم بالاخره باید چکار کنیم.

 

سووال اول: با توجه به اینکه "وزیر مسکن گفت، اجاره مسکن کنترل شد." این اجاره مسکن برای چی تا حالا کنترل نمی شد؟

گزینه اول: چون وزیر مسکن نگفته بود و اجاره مسکن خودش هم نمی دانست باید چکار کند.

گزینه دوم: چون قبلا وزیر راه گفته بود اجاره مسکن پائین بیاید، عوضش قیمت بلیط هواپیما نصف شده بود.

گزینه سوم: تا وقتی وزیر مسکن لب تر نکند، قیمت مسکن پائین نمی آید.

گزینه چهارم: اصولا وقتی وزیر بگوید قیمت پائین می آید، البته شما باید اجاره خانه تان را به صاحبخانه بدهید، ولی وزیر هم حرف خودش را می زند.

 

سووال دوم: "جلسه سران قوا چهار ساعت طول کشید." در این چهار ساعت چی شد؟

گزینه اول: ما که نمی توانیم مشکلات کشور را حل کنیم، پس درباره مشائی حرف بزنیم.

گزینه دوم: مجلس در راس امور است، البته اگر امور سروته نشده باشد.

گزینه سوم: رئیس جمهور گفت، تو رو خدا کاری به رحیم نداشته باشید، دستم زیر سنگه.

گزینه چهارم: رئیس مجلس سه ساعت به داداشش گفت، داداش شما می گی یا من بگم؟ رئیس قوه قضائیه گفت نه شما بفرمائید.

 

سووال سوم: با توجه به اصلاحات اساسی در دانشگاه هنر پس از ورود ده نمکی و پناهیان، چه تغییراتی در بخش سینما اتفاق افتاد؟

گزینه اول: زوم کردن روی خواهران ممنوع و در حکم محاربه با امام زمان است.

گزینه دوم: با دشمنان ولایت در یک لانگ شات نباید ایستاد.

گزینه سوم: دانشجویان باید از زاویه لاو انگل به مدیریت نگاه کنند.

گزینه چهارم: هر چیز صحنه دار کات می شود.

 

سووال چهارم: با توجه به اینکه "کمیسیون بهداشت مجلس آب تهران را سالم تشخیص داد." چطوری این موضوع را تشخیص داد؟

گزینه اول: چون مشکلات سیاست خارجی زیاد بود، فهمیدند مشکل آب تهران حل شده.  

گزینه دوم: چون مشکل بیکاری حل نشده است، معلوم می شود آب تهران سالم است.  

گزینه سوم: چون درگیری بین دولت و مجلس شدید است، پس حتما آب تهران سالم است.

گزینه چهارم: فعلا اینقدر مشکل داریم که آب تهران باید سالم باشد.

 

سووال پنجم: با توجه به اینکه حاج منصور ارضی گفت "خودم مشائی را درست می کنم." معمولا حاج منصور چطوری یک آدم را درست می کند؟

گزینه اول: با موضع راست و با سروصدای زیاد.

گزینه دوم: از طریق فشار از پائین و چانه زنی از وسط.

گزینه سوم: کلا تولید مثل می کند، درست می شود.

گزینه چهارم: رحیم مشائی اگر استعمال داخلی بشود می شود حاج منصور ارضی.

 

سووال ششم: یک نماینده مجلس گفت "من حالم از شنیدن ربنای این ... به هم می خورد." با توجه به اینکه معلوم نیست چه کسی این جمله را گفته، از کجا می فهمیم؟

گزینه اول: مهدی کوچک زاده، چون از سه نقطه در جمله استفاده شده است.

گزینه دوم: مهدی کوچک زاده، چون هر حرف احمقانه ای اول توسط او گفته می شود.

گزینه سوم: مهدی کوچک زاده، چون روزه است و قرص هایش را نمی خورد و قاط می زند.

گزینه چهارم: پس لابد انتظار داشتید این حرف ها را شکسپیر بزند؟

 

سووال هفتم: با توجه به پیام لاریجانی به کلینتون که گفته است "راه مشترکی با شما نداریم که مذاکره کنیم." سیاست خارجی جمهوری اسلامی چطوری معلوم می شود؟

گزینه اول: احمدی نژاد گفت ترو خدا ما آماده مذاکره با آقای اوباما هستیم.

گزینه دوم: متکی گفت من تهران نبودم خبر ندارم، مذاکره برای چی؟

گزینه سوم: سردار قنبری گفت بزودی ایالت فیلادلفیا را در عملیات والفجر 2456 می گیریم.

گزینه چهارم: رهبر نظام اعلام کرد ما با دشمن مذاکره ای نداریم که اگر لازم شد رئیس جمهور عزیزمان مذاکرات را لازم نیست فعلا عجله کنیم هم بد نیست که .....( ادامه دارد.)

ابراهیم نبوی

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/august/15//-f5369ea741.html

 

 
 
 
 
 
دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۹
آخرین اخبار زندانیان در مصاحبه با خانواده ها

بی خبری از اعتصابیون، فلج شدن سحرخیز

مصطفی تاج زاده به زندان بازگشت و همسر عیسی سحرخیز در گفتگو با "روز" از وخامت وضعیت جسمانی این روزنامه نگار سرشناس ایرانی خبر داد و از مسئولان خواست اگر با مرخصی او برای درمان موافقت نمی کنند حداقل خودشان او را به بیمارستانی مجهز برای آزمایش و "ام آر آی" منتقل کنند.همزمان خانواده های 17 زندانی سیاسی که سه هفته پیش دست به اعتصاب غذا زده بودند به "روز" گفتند بیش از 3 هفته است در بی خبری مطلق از زندانیان خود به سرمی برند و براساس اخباری که به آنها رسیده، زندانیان همچنان در سلول انفرادی به سر می برند.

 

همسر عیسی سحرخیز: همسرم را به بیمارستان منتقل کنید

عیسی سحرخیز، روزنامه نگار سرشناس و منتقد ایرانی در حالی از 14 ماه پیش در زندان به سر می برد که به گفته همسرش پای راست او دچار فلج نوعی فلج شده و درد بسیار شدیدی را تحمل میکند.

خانم سحرخیز که روز پنجشنبه با همسرش ملاقات کرده به "روز" می گوید: "پای راست آقای سحرخیز دچار نوعی فلج شده و درد بسیار شدیدی دارد وپایش را دنبال خود می کشد. در زندان از پای او عکس گرفته و گفته اند شکستگی نیست، اما نتوانسته اندمشکل را تشخیص دهند. باید در بیمارستانی مجهز، از پای او ام آر آی گرفته شود تا مشخص شود این درد و فلج نای از چیست و مورد درمان قرار بگیرد."

همسر آقای سحرخیز با جدی خواندن مشکل پای همسرش می گوید: "هر کسی میخواهد برود در زندان و آقای سحرخیز را ببیند تامتوجه شود ناراحتی او چقدر جدی است".

وی می افزاید: "آقای سحرخیز با این شرایط روزه می گیرد؛ از او خواهش کردم روزه نگیرد اما مواد غذایی و امکانات زندان خیلی بد است و گوشت و پروتئین به بدن آنها نمی رسد؛ میوه هم که نمی دهند. غذا هم که فقط موقع افطار و سحری می دهند و عملا در طی روز غذایی به زندانیان نمی دهند. مسکن هایی هم که به آقای سحرخیز میدهند طوری است که خودش می گوید وقتی موقع سحری میخورم تا موقع افطار می افتم و خواب هستم. حتی گاهی به ما هم تلفن نمی زند و مدام خواب است."

خانم سحرخیز به اشاره به اینکه همسرش 14 ماه است که حتی یک روز هم به مرخصی نیامده می گوید: "اگر نمی خواهند آزاد کنند یا مرخصی بدهند حداقل خودشان او را به بیمارستان ببرند تا معالجات تخصصی تری انجام شود و درد او کاهش یابد؛ من حتی دیگر به همین هم قانع هستم با اینکه معتقدم آقای سحرخیز هیچ جرمی مرتکب نشده و باید آزاد شود اما حداقل شرایط را طوری کنند که اینقدر درد نکشد و من هم کمی آرام بگیرم."

 وی می افزاید: "وقتی آقای سحرخیز زنگ میزند خیلی ناراحت است؛ ما هم فقط دو هفته یکبار آن هم فقط برای 20 دقیقه او را می بینیم. 20 دقیقه ای که 5 ساعت در راهیم تا او را ببینیم و او هم خیلی حرفها و مسائل را به ما نمی گوید تا ناراحت نشویم. شاید دکترهای زندان در حدی که امکانات دارند کوتاهی نمی کنند اما این کفایت نمیکند. آقای سحرخیز به آزمایش و ام آر آی نیاز دارد که تشخیص داده شود درد ناشی از چیست و بعد مداوا صورت گیرد."

همسر آقای سحرخیز سپس به نامه ای که برای دادستان تهران درباره وضعیت همسرش نوشته اشاره میکند: "چند روز پیش نامه ای برای دادستان نوشتم اما تاکنون هیچ عکس العملی از ایشان ندیده ام. دست ما به هیچ جا نمی رسد و واقعا نمیدانم چه باید بکنیم وقتی هیچ جوابی نمی دهند شما ببینید این همه بچه ها اعتصاب غذا کردند برای آنها چه پاسخی دادند و چه اقدامی کردند که برای آقای سحرخیز هم بکنند؟ جز خدا کسی را نداریم که به او پناه ببریم و ماه رمضان هم هست جز دعا کاری از دستمان ساخته نیست."

وی در خصوص وضعیت قفسه سینه آقای سحرخیز که هنگام بازداشت و بر اثر ضرب و شتم آسیب دیده و دچار شکستگی شده بود می گوید: "چیزی به من نمی گوید گویی به این درد عادت کرده است؛ الان وضعیت پایش خیلی مهم است و مدام هم به من میگوید که نگران نباش، با این وضعیت چگونه می توانم نگران نباشم؟"

 

بی خبری مطلق از 17 زندانی سیاسی

خانواده های 17 زندانی سیاسی که سه هفته پیش دست به اعتصاب زدند امروز در حالی به امید ملاقات با فرزندانشان زندان اوین می روند که طی هفته های گذشته از ملاقات آنها جلوگیری شده و در بی خبری مطلق به سر می برند.

این خانواده ها در گفتگو با "روز" می گویند تنها میخواهیم بدانیم فرزندان ما زنده هستند، در چه شرایطی به سر می برند و چرا اجازه هیچ گونه تماسی به آنها داده نمی شود؟

پس از اعلام پایان اعتصاب غذای این زندانیان سیاسی و در حالیکه خانواده ها انتظار داشتند زندانیان از سلول های انفرادی به بند عمومی منتقل شوند و خبری از آنها بگیرند، نه تنها خبری ازآنها نشد بلکه شایعات بسیاری در خصوص عدم پایان اعتصاب غذا و یا آغاز مجدد اعتصاب غذا از سوی این زندانیان پیچید. شایعاتی که خانواده ها به دلیل عدم امکان تماس با فرزندانشان امکان تایید یا رد آنها را ندارند.

 

نسرین ستوده: اجازه تماس تلفنی بدهند

نسرین ستوده، وکیل کیوان صمیمی و ضیا نبوی در این زمینه به "روز" می گوید: "متاسفانه مسئولان اصلا اجازه ملاقات وکلا با زندانیان سیاسی را نمی دهند و به همین دلیل ما نیزاز وضعیت موکلانمان کاملا بی خبریم.طی مراجعاتی که خانواده ضیا نبوی به من داشتند ضمن اعلام نگرانی، گفتند 20 روز است از فرزندشان خبری ندارند و نمیدانند آیا اساسا فرزندشان زنده است یا چه شرایطی دارد؟ در باره آقای صمیمی هم خبرها بسیار نگران کننده است؛علاوه بر این اخبار پایان اعتصاب غذای این زندانیان تاکنون توسط هیچ منبع موثقی تایید نشده و نداشتن هیچ گونه تماسی از سوی این زندانیان با خانواده ها، به اخبار نگران کننده بیشتر دامن زده است."

خانم ستوده می افزاید: "این زندانیان سیاسی برای ابتدایی ترین حقوقشان دست به اعتصاب زده اند و از مدتها قبل به مسولان زندان هشدار داده بودند؛ از سوی دیگر وقتی یک زندانی اعتصاب غذا می کند که نباید تمام مراودات او را با خارج از زندان قطع کنند. این موج عظیم نگرانی ها را تنها یک چیز برطرف میکند که آن هم تماس تلفنی این زندانیان با خانواده هایشان است. ما خواهان این هستیم که بگذارند این زندانیان با خانواده هایشان تماس بگیرند."

 

پدر ضیا نبوی: کاش خبر پایان اعتصاب درست باشد

سید علی اکبر نبوی، پدر ضیا نبوی نیز با اشاره به عدم پاسخگویی مسئولان در مورد وضعیت فرزند دربندش می گوید: "ما واقعا نگران سلامتی بچه ها هستیم که کجا هستند در چه شرایطی به سر می برند آیا زنده هستند؟ آیا اعتصاب را شکسته اند یا در سلول های انفرادی همچنان در اعتصاب غذا به سر می برند؟"

آقای نبوی می افزاید: "اولین درخواست ما این است که از سلامت فرزندانمان با خبر شویم؛ این کمترین چیزی است که میخواهیم اما کوچکترین خبری به ما نمی دهند.چرا نمی گویند بچه ها در چه وضعی هستند؟ جلوی اوین که می رویم اجازه نمی دهند بایستیم؛ هیچ پاسخی که به ما نمی دهند، تهدید و فحاشی هم می کنند و... اما کاش این خبرها درباره پایان اعتصاب غذا درست باشد چون ما واقعا نگران سلامت آنها هستیم".

 

مادر کوهیار گودرزی: بهترین بچه های ایران در زندان

پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی نیز، با ابراز نگرانی شدید نسبت به وضعیت او می گوید: "ما واقعا نمیدانیم بچه ها اعتصابشان را شکسته اند یا نه. برخی زندانیان از داخل زندان خبر دادند که بچه ها اعتصابشان را شکسته اند اما انفرادی هستند. ما هم خوشحال شدیم؛ تصور میکردیم چند روز دیگر بچه ها از انفرادی به بند عمومی منتقل می شوند. اما بعد دیدیم هیچ خبری نیست و بعد هم شنیدیدم که بچه ها را تهدید کرده اند که 6 ماه انفرادی نگه میدارند و... الان هم شنیده ایم که بچه ها گفته اند اعتصابمان را نمی شکنیم چون به خواسته هایمان نرسیده ایم. باور کنید نمیدانیم چه چیزی را باید باور کنیم و یا نکنیم و کدام خبر درست است یا نیست فقط امیدوارم بچه ها در اعتصاب غذا نباشند چون واقعا لطمه زیادی می خورند. کسی که به فکر سلامتی و زندگی بچه های ما نیست خودشان باید مراقب باشند و اجازه ندهند صدمه بیشتری ببینند."

مادر کوهیار گودرزی می افزاید: "این بچه ها روحشان بلند است و به کارهایی که می کنند اعتقاد دارند وگرنه می توانستند از کنار خیلی از مسائل بگذرند و دوران زندانشان را طی کنند، اما ترجیح داده اند که اعتراض کنند و این مساله هم باعث نگرانی ماست و هم باعث افتخار ما."

خانم مخترع با اشاره به عدم پاسخگویی مسئولان می گوید: "نه تنها پاسخ نمی دهند بلکه با تهدید و متلک می خواهند کاری کنند که ما پی گیری نکنیم. مگر من می توانم به عنوان یک مادر وضعیت جگر گوشه ام را پی گیری نکنم؟ به ما متلک می اندازند که می روید با رسانه ها مصاحبه می کنید و... خب شما بیایید با ما حرف بزنید این همه روزنامه و رایو و تلویزیون دارید یک بار هم شما بیایید پای حرف ما بنشینید و با مخالفان خودتان برای یکبار هم که شده مصاحبه کنید."

وی می افزاید:" متاسفانه وضعیت کشور طوری شده که آقایان تنها می روند پیش قاضی و راضی هم برمیگردند در حالیکه هر کسی در این کشور زندگی می کند حق دارد از مواهبی که در کشور هست بهره بگیرد."

خانم مخترع سپس با اشاره به اینکه بهترین بچه های این سرزمین در زندان به سر می برند خطاب به مسئولان می گوید: "تا کی میخواهید همه اعتراضات را با تهدید جواب دهید؟ این همه آدم را بازداشت کردید اگر علاج کارتان بازداشت و زندان بود که جواب میداد و این همه معترض وجود نداشت."

مادر کوهیار گودرزی که روز تجمع خانواده ها در مقابل زندان اوین، برای دقایقی بازداشت و با پی گیری و اعتراض سایر خانواده های زندانیان آزاد شده بود می گوید: "جواب که نمی دهند هیچ، خود ما را تهدید و بازداشت می کنند. شما ببینید با مادر علی پرویز چه کردند؟ با مادر حسین نورانی نژاد هم همین طور. ما هم برای اینکه مشکل بچه هایمان حل شود سکوت کردیم و رسانه ای نکردیم اما روزی که مقابل اوین تجمع کرده بودیم من در حال مصاحبه با بی بی سی بودم که یک آقایی آمد موبایل را از دستم گرفت و دست مرا پیچاند و کشید وبعد مرا هل داد که اعتراض کردم. سایر خانواده ها هم اعتراض کردند. بعد هم نماینده معاون دادستان آمد و گفت میخواهید کارتان را آن طرفی ها پیش ببرند یا این طرفی ها. که ما گفتیم ما تاکنون از این طرف هیچ جوابی نگرفته ایم و چاره ای جز مصاحبه نداریم."

خانم مخترع تصریح میکند: "ما الان باید فریاد بزنیم و صدایمان را به گوش فلک برسانیم اما یک گوشه ای مظلومانه نشسته ایم ببینیم با بچه هایمان چه می کنند. نباید بترسیم و نمی ترسیم. چرا باید بترسم فوقش این است که مرا نیز بازداشت می کنند آیا از فرزند من که تنها فرزندم هم هست عزیزتر هست؟

http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/august/16//-0cd934d8e7.html

 
==============
 
 
 
 
 
 
 
محمد خاتمی: درحکومت‌های خودکامه انتقاد یعنی براندازی
 
رئیس‌جمهور سابق کشورمان با تاکید بر اینکه «امروز با فریاد بلند اعلام می‌کنیم از اینکه انقلاب کردیم و به جمهوری اسلامی رای دادیم پشیمان نیستیم»، هشدار داد که حاصل کار فتنه‌گران واقعی که بی‌محابا دروغ می گویند و این دروغ‌ها را به پای نظام می‌گذارند کاهش رضایت مردم و سستی اعتماد جامعه به حکومت و آسان‌ترکردن کار دشمنانی است که می‌خواهند ضربه اساسی به نظام و کشور وارد کنند.
به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، اعضای سابق اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا با رییس موسسه بین المللی گفت‌‌و‌گوی فرهنگها و تمدن‌ها دیدار و گفت‌وگو کردند.
حجت الاسلام و المسلمین سید محمدخاتمی در این دیدار ضمن تبریک به مناسبت فرارسیدن ماه مبارک رمضان وتقدیر از کار ارزنده تدوین تاریخچه اتحادیه انجمن های اسلامی در اروپا و یادآوری خاطرات خوب همکاری و همراهی با اتحادیه در دوران مسئولیت در اروپا، گفت:« از آنجا که جنبش اسلامی دانشجوئی در خارج بخشی از پیکره حرکت و مبارزات ملت ایران در دوره اخیر تاریخ است پرداختن به آن خود به خود اهتمام به کل جنبش ملی و نهضت اسلامی نیز هست.»
وی با اشاره به آنچه بعد از کودتای آمریکائی – انگلیسی ۲۸ مرداد و شکست نهضت ملی و استقرار نفس گیر خودکامگی وابسته به آمریکا و سرکوب آزادی‌ها که به پیدایش یاس از امکان هرگونه فعالیت قانونی و مسالمت آمیز برای ایران منجر شد، به شکل‌گیری جریان های مسلح در ایران و خشونت متقابل رژیم جبار و گروه‌های زیر زمینی مبارز اشاره کرد و به نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی و نتایج درخشان آن پرداخت.
رئیس بنیاد باران افزود:«هم پای مبارزات ملت ایران در داخل علیه استبداد و استعمار ،فرزندان ملت در خارج هم فعال بودند؛ ابتداء همه گرایش‌ها تحت عنوان "کنفدراسیون" فعالیت می‌کردند ولی دیری نپائید که جوانان مسلمان احساس کردند که می‌بایست با عنوان مخصوص خود و با حفظ هویت دینی و تقویت آن به فعالیت و مبارزه بپردازند.»
وی تصریح کرد:« همین امر سبب تاسیس انجمن های اسلامی در اروپا و بعد سامان محوری آن " اتحادیه "شد که به حق نقش شهید بزرگوار آیت الله بهشتی در ایجاد و تقویت آن نقشی ممتازی بود و پس از آن تشکل انجمن های اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا نیز فعال شد.»
خاتمی با بیان اینکه «اتحادیه و انجمن‌ها با سه هدف بزرگ کار خود را آغاز کردند و بحمدالله توفیقات بزرگی نیز داشتند»، گفت:« هدف اول بالابردن آگاهی‌های دینیة سیاسی و اجتماعی خود، هدف دوم بهره‌گیری از فضای بازتری که در آن به سر می‌بردند برای تقویت مقاومت و مبارزه ملت ایران در داخل کشور و انتقال مسائل و نظرات آنان به صحنه افکار عمومی و در یک کلام روشن نگاه‌داشتن چراغ مبارزات ضد استبدادی و ضداستعماری ملت و هدف سوم معرفی و تقویت نهضت آزادی‌خواه اسلامی در ایران بود.»
رئیس‌جمهور سابق کشورمان افزود:« خوشبختانه انقلاب اسلامی و طرح انگاره‌های آن به تداوم و تقویت این جریان در خارج کشور کمک کرد و دانشجویان هویت خود را در ارتباط و اتصال با نهضت و انقلاب اسلامی تعریف کردند و در برهه‌ای حساس توانستند نقش در خور توجهی در جهت خدمت به انقلاب و کشور و ملت شریف ایران ایفاء کنند.»
وی ادامه داد:« در اینجا خوب است با توجه به آنچه گذشته به پرسشی مهم پاسخ گوئیم.ما و شما چه می خواستیم و تلقی ما از انقلاب و اسلام و مطالبات مردم چه بود؟ در انقلاب اسلامی و رهبری امام چه خصوصیتی بود که آنرا از حرکت‌ها و جنبش‌های فکری – مبارزاتی اسلامی آن روزگار در بسیاری از کشورهای اسلامی و عربی که نوعا گرایش به ظاهر گرائی و جمود از یکسو و خشونت و منطق گریزی از سوی دیگر داشتند ممتاز می‌کرد؟»
خاتمی در پاسخ گفت:« پاسخ روشن است، دین در انقلاب اسلامی طرفدار آزادی بود و مردم را حاکم بر سرنوشت خود می‌خواست.فراخوان به وضعیتی داشت که در آن رابطه خدایگان و برده میان حاکمان و مردم به رابطه ناشی از ارباب بودن مردم و خدمتگزار و مسئول بودن حکومت تبدیل شود.»
رییس جمهور پیشین کشورمان یادآور شد:« در این بینش، حکومت، برآمده از رای و رضایت مردم بود و عدالت را بسیار و وسیع‌تر از عدالت اقتصادی آن هم پیروی سطحی از مدل‌های ناقص مارکسیستی می‌دید.»
وی تاکید کرد:« ما بعد از انقلاب همواره از زبان امام (ره)اهمیت مردم و رای آزاد آنان را شنیدیم.اصرار به تدوین قانون اساسی و بعد همه‌پرسی آن و شکل‌گیری نهادهای مردم بنیاد و تاکید بر اینکه "میزان رای ملت"است و نیز استقرار نظامی که همه ارکان آن حتی رهبری به طور مستقیم یا غیر مستقیم برآمده از رای و رضایت مردم و مسئول در برابر آنان باشند، شاهد این مدعی است.»
رئیس جمهور سابق کشورمان ادامه داد:« حاصل انقلاب هم جمهوری اسلامی بود؛"جمهوری" به همان معنی که در همه جای عالم تعریف شده است که در آن محور و مدار باید مردم باشد به اضافه اینکه در آن معیارهای دینی و ارزش‌های اسلامی بخصوص اخلاق و عدالت و کرامت آدمیان رعایت شود.»
خاتمی تصریح کرد:« چون فعلیت حکومت در نظام ما ناشی از اراده و رای مردم بود، طبعا لازمه‌اش وجود آزادی است گرچه نفس آزادی هم در جای خود یک ارزش والای انسانی و الهی است.»
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه «در حکومت‌های خودکامه انتقاد یعنی براندازی»، گفت:« این در حالی است که ما در انقلابمان خواستارحکومت و نظامی بودیم که آزادی بیان و انتقاد، نه تنها حق ،بلکه وظیفه مردم (امر به معروف و نهی از منکر) باشد و از زبان رهبر فقید انقلاب این فراز بلند را شنیدیم که حاکمان نبایند بپندارند که کسی را حق انتقاد نیست؛انتقاد بلکه تخطئه موهبتی است الهی.»
وی تاکید کرد:« البته آنچه ما می خواستیم علاوه بر تامین آزادی و کرامت انسان و تضمین حق حاکمیت او بر سرنوشت که همگی از پایه های مردم سالاری است این بود که نظام ما دچار کاستی و سستی نظام‌های دموکراتیک هم نباشد یعنی جدا خواستار حاکمیت ارزش‌های والای الهی و معنوی و نیز عدالت و اخلاق در جامعه بخصوص نسبت حاکمان با مردم بودیم؛ یعنی ما بیش از آنچه در دنیای آزاد امروز هست یا ادعا می‌شود هست، می‌خواستیم و می‌خواهیم.»
سید محمد خاتمی سپس اظهار داشت:« امروز بی‌ابهام و با فریاد بلند اعلام می‌کنیم، از اینکه انقلاب کرده‌ایم پشیمان نیستیم؛ از اینکه به جمهوری اسلامی رای داده‌ایم اظهار ندامت نمی‌کنیم، به طرفداری خودمان از انقلاب و جمهوری اسلامی افتخار می‌کنیم، اما می‌گوئیم نباید جمهوری اسلامی ولو به نام اسلام از مسیرخود منحرف شود.»
وی تصریح کرد:« می‌گوئیم در جمهوری اسلامی باید زمینه مشارکت و حضور در عرصه سرنوشت برای همه فراهم باشد و لازمه آن باز بودن فضا و آزاد بودن احزاب و تشکل‌ها و فعالیت‌هاست و اینکه انتقاد نه تنها ممنوع نباشد بلکه ارزش به حساب آید.»
رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد:« اگر در کشوری انتقاد و بیان آزاد بود بسیاری از مشکلاتی که در اثر سوء مدیریت و حتی توطئه پیدا و پنهان پیش می‌آید از میان برداشته خواهد شد و فسادی که شعار مبارزه با آن را می شنویم ولی عملا در حال گسترش است کاهش خواهد یافت.»
وی افزود:« ما می‌گوئیم بی اخلاقی و بد اخلاقی آفت بزرگ یک حکومت است و می‌گوئیم ظلم به هر صورت و توسط هر کسی مردود و محکوم است و حال شگفت انگیز است که دلسوزانی که چنین می‌گویند و می‌خواهند به انواع اتهامات متهم و فتنه‌گر معرفی شوند.»
رئیس بنیاد باران یادآور شد:« فتنه‌گرواقعی افراد یا جریان‌هایی هستند که بی محابا دروغ می‌گویند و آن را به پای نظام می‌گذارند و می‌کوشند تا عرصه را بر هرکس و هر جریان که نمی‌پسندند تنگ کنند و آزادی‌های قانونی را محو و قانون را بی‌اعتبار کنند و چهره دین و نظام را ناپسند و زشت جلوه دهند و حاصل اینها کاهش رضایت مردم و سستی اعتماد جامعه به حکومت و آسان‌ترکردن کار دشمنانی است که می‌خواهند ضربه اساسی به نظام و کشور وارد کنند.»
سیدمحمد خاتمی خاطر نشان کرد:« باری ما و شما و همه انسان‌های بیدار انقلاب از آنچه کرده‌ایم پشیمان و ناخشنود نیستیم و از خواست‌های اساسی ملت و ارزش‌هائی که از انقلاب و امام آموخته‌ایم دست بر نمی‌داریم و لحظه‌ای از مردم و کرامت و آزادی آنان و پاسداری از حرمت و اعتبار ایران عزیز و ایرانی سرفراز در جهان غافل نمی‌مانیم.»
در این دیداردو جلد تاریخ فعالیت اتحادیه به سید محمد خاتمی اهداء شد و گزارشی از نحوه تدوین این اثر که هنوز جملاتی از آن نیز در دست تالیف است ارائه شد.
همچنین در این دیدار دبیر اسبق اتحادیه و بعضی از اعضاء دیگر پیرامون وضع گذشته و حال اتحادیه و نیز موضوعات روز مطالبی را بیان داشتند و دیدگاه‌های خود درباره آزادی و موانع پیشرفت کشور و لزوم تجدید نظر در سیاست‌ها و رفتارها برای بهره گیری از قوانین و تدبیر همه نیروها با دیدگاه‌های مختلف و خدمت به ایران و انقلاب اسلامی در این برهه حساس و خاص بیان کردند
 

 

 

این ایمیل را برای دوستان خود نیز ارسال کنید. رسانه شمایید
 
جهت عضو شدن در گروه ايران ما. كافي است كه به آدرس زير يك ايميل ارسال کنید. لازم نيست كه هيچ چيزي در ايميل بنويسيد. سپس یک ایمیل از جانب گروه دریافت خواهید کرد و باید روی لینک داده شده در ایمیل کلیک کرده و درخواست خود را تایید نمایید.
OUR_IRAN+subscribe@googlegroups.com

چنانچه مایل به دریافت این ایمیلها نیستید برای لغو عضویت خود به آدرس زیر یک ایمیل ارسال کنید و لازم نیست که در ایمیل چیزی بنویسید:
OUR_IRAN-unsubscribe@googlegroups.com

--
---------------------------------------------------------------------------------------------------
You received this message because you are subscribed to the Google Groups "OurIran" group.
To post to this group, send email to OUR_IRAN@googlegroups.com
 
To unsubscribe from this group, send email to OUR_IRAN-unsubscribe@googlegroups.com
 
To subscribe to this group, send and email to OUR_IRAN+subscribe@googlegroups.com
 
For more options, visit this group at http://groups.google.com/group/OUR_IRAN?hl=fa

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر