۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

- شعر جدید سایه به لطفی -محض اطلاع -2

 





بدون هیچ اظهار نظری فقط واکنش دوستان به شعر سایه برای لطفی را در معرض دیدتان قرار می دهم. تندرست و پایدار باشید-سلیلی 



----- Forwarded Message -----
> From: Pendar Porsan <pendarporsan2006@gmail.com>
> To: shahram_salili@yahoo.com
> Cc:
> Sent: Wednesday, January 23, 2013 7:32:07 AM
> Subject: Re: شعر جدید سایه به لطفی
>
> جناب ابتهاج زمانی که به تحقیر یا هر دلیل دیگری روبروی ورودی دستشویی
> بند شش کمیته مشترک ساواک وشهربانی(بند سه هزار بعدی) روی پتوی سربازی به
> پاسدار بند که بعدها شنیدیم در جبهه کشته شد گویا در آنجا به او میگفتند
> منتظری ؛ شعر وشاعری و ادبیات میآموختید چگونه میاندیشیدید ؟نمیتوان اگر
> ممکن شد جبهه ی آموزش را وسیع تر کرد؟ همچنان که در زمان شاه انجام شد
> On 1/22/13, Shahram Salili <shahram_salili@yahoo.com> wrote:
>>
>>>>
>>>>
>>>>
>>>>
>>>> سایه به لطفی : عهد و عطای حاکمان چندان نپاید
>>>>
>>>>
>>>>
>>>> هوشنگ ابتهاج «ه.ا.سایه» نه تنها به شاعری شهره است، بلکه در دنیای
> موسیقی
>>>> نیز شهرت ویژه ای به عنوان یک ردیف دان و کارشناس دارد و در عالم
> سیاست حزبی
>>>> هم سوابق دیرپائی برای خود رقم زده؛ از همین رو کتاب خاطراتش برای
> بسیاری
>>>> خواندنی است. این کتاب با عنوان «پیرپرنیان اندیش» در دوجلد با1400
> صفحه از
>>>> سوی «نشرسخن» منتشر شده و شرح گفت و گوئی است که بوسیله میلاد عظیمی
> پیاده و
>>>> تدوین شده است؛ همراه با 200 صفحه عکس. «سایه» در 85 سالگی، این روزها
> در
>>>> آمریکاست و در شهرهای مختلف برای دوستدارانش شعر می خواند و سخن می
> گوید. از
>>>> جمله در دانشگاه مریلند که میزبانش
>>   دکتر احمد کریمی حکاک بود. همگان از دوستی و همراهی دیرینه شاعر با محمدرضا
>> لطفی موسیقی دان آگاهند؛ اما لطفی چند سالی است که به کسوت درویشان درآمده و
>> «هو» می کشد که همین موجب شد ابتهاج چند سال پیش غزل معروف «به خانقاه مرو» را
>> برایش بسازد. اما هنگامی که لطفی در جریان جنبش سبز به اردوی احمدی نژاد پیوست
>> و حتی شجریان را برای دفاع از حرکتهای اعتراضی مردم مورد نکوهش قرار داد،
>> «سایه» بیشتر خشمگین شد و نتیجه آن غزلی بود که می شود عنوانش را گذاشت
>> «بیراه رفتی»
>>>> . شاعر، این غزل را برای اولین بار در جمع و در دانشگاه مریلند خواند و
> در
>>>> شرح آن گفت: "غزلی برای دوستی گفتم سالها پیش «به خانقاه مرو»؛
> این غزل بعدی
>>>> است که تا حالا دلم نیامده در جائی چاپش کنم چون آن آدم را هنوز دوست
> دارم و
>>>> می دانم رنجیده خواهد شد:
>>>> گفتم مرو رفتی و بد بیراه رفتی
>>>> بس تند میرانی نگه کن تا نیفتی
>>>> بوی بهاران بود و ذوق میگساران
>>>> یادش بخیر آنگه که چون گل می شکفتی
>>>> هنگام بیداریست ای گم کرده دیدار
>>>> چون چشم بخت من عجب بیگاه خفتی
>>>> خود را ز چشم خویشتن نتوان نهان کرد
>>>> گیرم خدارا نیز ازخود می نهفتی
>>>> بر فرق همراهان چه آواری فرو ریخت
>>>> برفی که از بام سرای خویش رفتی
>>>> باور نمی آید هنوزم از دل تو
>>>> کز مهریاران کهن دل بر گرفتی
>>>> قدر تو من می دانم و می گویمش باز
>>>> تا کس نگوید گفتنی ها را نگفتی
>>>> چون گوشواری زینت گوش زمانست
>>>> آن قیمتی درهای بی همتا که سفتی
>>>> عهد و عطای حاکمان چندان نپاید
>>>> از مهر مردم تن مزن! گفتم، شنفتی؟
>>>> اشک روان سایه پیک مهربانیست
>>>> از دیده افتادی ولی از دل نرفتی
>>>>
>>>>
>>>
>>>
>

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر